
پرسش و پاسخ
نقش ارتش در جنگ تحمیلی چقدر بوده؟ چون افکار عمومی بر این است که بسیج و سپاه نقش پررنگتری در جنگ تحمیلی داشتهاند؟
آنچه که مسلم است همه آحاد مردم عزیز ما در پیروزی در این جنگ نقش داشته¬اند. نیروهای مسلح، جهاد سازندگی و بسیاری از ارگانهای دولتی و غیردولتی در پشتیبانی از جبهه نقش داشته¬اند. مسلماً هیچ¬یک از این ارگان¬ها به تنهایی قادر به دفع این یورش همهجانبه و ظالمانه نبوده¬اند. ارتش نیز بر حسب وظیفه ذاتی خود به لحاظ تخصص نظامی، تجهیزات سنگین زمینی مانند توپ و تانک و هوانیروز، تجهیزات نیروی هوایی و نیروی دریایی که سپاه در ابتدا فاقد آن بود، نقش مهمی را ایفا نمود، بخصوص در سال اول جنگ و متوقف کردن تهاجم دشمن و زمینگیر کردن آن، و اگر این مهم اتفاق نمی¬افتاد، شاید فرصتی برای تجمع و همکاری نیروها برای دفع نیروهای اشغالگر در سال دوم و ادامه پیروزی¬ها در سال¬های بعد به دست نمی¬آمد. بنابراین، توجه داشته باشید که هیچ عملیاتی بدون حضور و یا پشتیبانی ارتش انجام نمی¬گرفت و نیروهای ارتش در تأمین فضای کشور و اقتدار سیادت دریایی و پشتیبانی هوانیروز، نیروی هوایی و پدافند هوایی توپخانه نیروی زمینی در تمام عملیاتهای دفاعی و تهاجمی، همواره در دفاع مقدس حضوری فعال داشته و درگیر جنگ بودهاند.
آنچه که مسلم است همه آحاد مردم عزیز ما در پیروزی در این جنگ نقش داشته¬اند. نیروهای مسلح، جهاد سازندگی و بسیاری از ارگانهای دولتی و غیردولتی در پشتیبانی از جبهه نقش داشته¬اند. مسلماً هیچ¬یک از این ارگان¬ها به تنهایی قادر به دفع این یورش همهجانبه و ظالمانه نبوده¬اند. ارتش نیز بر حسب وظیفه ذاتی خود به لحاظ تخصص نظامی، تجهیزات سنگین زمینی مانند توپ و تانک و هوانیروز، تجهیزات نیروی هوایی و نیروی دریایی که سپاه در ابتدا فاقد آن بود، نقش مهمی را ایفا نمود، بخصوص در سال اول جنگ و متوقف کردن تهاجم دشمن و زمینگیر کردن آن، و اگر این مهم اتفاق نمی¬افتاد، شاید فرصتی برای تجمع و همکاری نیروها برای دفع نیروهای اشغالگر در سال دوم و ادامه پیروزی¬ها در سال¬های بعد به دست نمی¬آمد. بنابراین، توجه داشته باشید که هیچ عملیاتی بدون حضور و یا پشتیبانی ارتش انجام نمی¬گرفت و نیروهای ارتش در تأمین فضای کشور و اقتدار سیادت دریایی و پشتیبانی هوانیروز، نیروی هوایی و پدافند هوایی توپخانه نیروی زمینی در تمام عملیاتهای دفاعی و تهاجمی، همواره در دفاع مقدس حضوری فعال داشته و درگیر جنگ بودهاند.
سپاه پاسداران و بسیج از چه زمانی توانستند به عنوان یک نیروی آموزشدیده و کارآمد و با دانش نظامی با دشمن بعثی وارد مقابله شوند.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یکی از نهادهای برآمده از انقلاب اسلامی است و تجربه جدیدی از تشکیل یک نیروی مسلح در ایران میباشد، که از دل نیروهای مردمی و داوطلب کمیته¬های انقلاب اسلامی متولد گردید و تلاش می¬کرد خلاء ازهم پاشیدگی سازمان¬های امنیتی، انتظامی و اطلاعاتی کشور را که در جریان پیروزی انقلاب ایجاد شده بود، پر کرده و با ضدانقلاب، اعم از گروههای معاند مانند مجاهدین خلق (منافقین) فدائیان خلق، حزب دموکرات، کومله و… و وابسته به رژیم ساقط شده و جریانات ضدانقلاب در داخل و خارج کشور که وابسته به اجانب بودند، مقابله نماید. ورود سپاه به صحنه رزمی به صورت عملیات چریکی و گروهی در درگیری¬های کردستان و گنبد آغاز گردید.
با آغاز جنگ تحمیلی، بسیاری از سپاهیان محلی و بومی در مناطق عملیاتی و شهرها اغلب در کنار نیروهای ارتشی و گاهی جدا به صورت گروه¬های چند نفره به مقابله با نیروهای متجاوز برخاستند. تعدادی هم از شهرهای دور و نزدیک عازم جبهه¬های مختلف می¬شدند. در این زمان، بیشتر افراد سپاهی در مناطق آشوب¬زده داخلی وارد عمل میشدند.
در آذرماه سال1358، حضرت امام(ره) طی یک سخنرانی طرح تشکیل ارتش 20 میلیونی را مطرح نمودند، که البته نیرویی جدا از سپاه پاسداران محسوب می¬گردید. در آغاز جنگ نیروهای بسیجی در اختیار و تحت کنترل فرماندهی سپاه قرار نداشتند و به صورت¬های مختلف با نیروهای ارتش و یا با سپاه همکاری می¬کردند.
نوع و ساختار و سازماندهی سپاه هم در آغاز جنگ برای دفاع و مقابله در برابر یک ارتش مجهز و متعارف و متجاوز خارجی مناسب نبود و اساساً تصوری از جنگ¬های منظم هم نداشتند. ارتش از همان ابتدا از حضور برادران سپاهی و بسیجی خود در جبهه¬ها استقبال می-کرد و تلاش داشت از شور و اشتیاق آنان برای مبارزه با ارتش متجاوز عراق به نحو بهینه و حداکثری استفاده نماید.
ارتش و برادران ارتشی در سازماندهی و آموزش برادران سپاهی و بسیجی، چه در میدان رزم و چه در اماکن آموزشی نقش مؤثری داشتند.
در چند ماه اولیه جنگ، سپاه افراد خود را در سطحی مانند گروهانهای پیاده سبک سازمان داده بود و در شناسایی¬ها و یا دستبرد به دشمن، فعالیت شجاعانه و ایثارگرانه خوبی داشتند، تا اینکه در دیماه 1359 طبق تصویب مجلس شورای اسلامی نیروی بسیج در کنترل سپاه پاسداران قرار گرفت و یگان¬های بسیج به سپاه ملحق شدند و بدین ترتیب، استعداد پرسنلی سپاه بهبود و افزایش یافت، به طوری که در عملیات الله اکبر در غرب سوسنگرد، با استعداد بیشتری در حد گردان همراه با تیپ3 لشکر92 در شمال کرخه وارد عمل شدند.
در21 خرداد1360، نیروهای سپاه با استعداد یک گردان با پشتیبانی لشکر77 خراسان در منطقه دارخوین به فرماندهی سردار رحیم صفوی وارد عمل شده و یک گردان عراقی را غافلگیر و منهدم کرد و این عملیات به نام فرمانده کل قوا خمینی روح خدا نامگذاری شد، که از نظر سپاه پاسداران، اولین عملیاتی است که سپاه به طور مستقل طرح¬ریزی، اجرا و هدایت کرده است.
در شهریور1360، آقای محسن رضایی با دریافت حکم به سمت فرمانده کل سپاه منصوب شدند. در آغاز سال دوم جنگ، سپاه با بهرهگیری از حضور رزمندگان بسیجی در کنار ارتش و در قالب سازمان گردان (حدود 15 گردان پیاده سبک) همراه لشکر77 در عملیات ثامنالائمه(ع) به نحو مؤثری شرکت کرد. فرماندهی عملیاتی سپاه را یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه عهده¬دار بود.
بعد از عملیات ثامن¬الائمه(ع) و انتصاب سرهنگ علی صیادشیرازی به فرماندهی نیروی زمینی، همکاری ارتش و سپاه توسعه زیادی پیدا کرد و ارتش در قالب طرح کربلا، بخشی از پادگان¬های خود را به نیروهای سپاهی و بسیجی به طور موقت اختصاص داد، تا اسکان یافته و آموزش¬های اولیه نظامی را طی نمایند و واگذاری مهمات و تجهیزات به سپاه نیز افزون گردید. در بخش ستادی، مسئولان ستادی در بخش صف و فرماندهی فرماندهان سپاهی به صورت همتاسازی در کنار فرماندهان گردان و تیپهای ارتش قرار گرفتند و با علاقه و اشتیاق بسیار تلاش نمودند هرچه سریع¬تر دانش نظامی خود را برای طراحی و اجرا و هدایت عملیات¬های آفندی بزرگ تکمیل نموده و با تجهیزات سنگین اغتنامی از قبیل تانک و توپ که از نیروهای متجاوز عراقی به غنیمت گرفته شده بود، در آموزش¬ها استفاده و کار با این تجهیزات را از نیروی زمینی فراگرفته و رسته¬های مربوطه را در سازمان خود وارد نمایند. با توجه به سازماندهی جدید سپاه و انجام عملیات-های مشترک که به صورت ادغامی با ارتش انجام می¬شد، پیروزیهای چشمگیری در جبهه به دست آمد.عراق به عنوان کشوری که چندین بار از سلاحهای شیمیایی علیه ملت خود و کشور ایران و کویت استفاده کرد، چه جریمهای شد؟ آیا غرامت و خسارتی پرداخت کرد؟
خلاصه پاسخ این است که اولاً ارتش کویت در مقابل ارتش عراق مقاومتی انجام نداد و عراق توانست حداکثر ظرف 48 ساعت کویت را به طور کامل به اشغال خود درآورد؛ لذا جنگی به آن صورت انجام نشد که عراق از سلاح شیمیایی علیه کویت استفاده کند. ثانیاً عراق در استفاده از سلاح شیمیایی در جنگ با ایران متأسفانه جریمه-ای نشد و غرامتی هم پرداخت نکرده است. جهت یادآوری خاطرنشان میسازد به دلیل خسارات ضایعات ماندگار اثرات سلاح¬های شیمیایی، هیچ کشوری مجاز به استفاده از این سلاح نمیباشد و به غیر از استفاده محدود در جنگ جهانی اول، در جنگ جهانی دوم با توجه به تلفات انسانی ده¬ها میلیونی هیچگاه طرفین از این سلاح مرگبار استفاده نکردند. اما در تشریح بیشتر در مورد عکسالعمل شورای امنیت سازمان ملل باید گفت، پس از شکایت مکرر ایران مبنی بر استفاده عراق از گازهای شیمیایی در مناطق عملیاتی و پس از یک دوره بیتفاوتی سازمان ملل، زمانی که ایران قربانیان گازهای سمی را برای درمان به بیمارستانهای اروپایی فرستاد، توجه جهانی به این جنایت صدام جلب شد. دبیر کل سازمان ملل در مارس1984 هیئت چهار نفره را به ایران اعزام کرد و با توجه به اینکه گزارش این گروه به اتفاق آرا تائید میکرد که ایران مورد حمله شیمیایی حاوی گازهای خردل و گاز اعصاب قرار گرفته است، شورای امنیت در همین تاریخ، بیانیهای را منتشر میکند که در آن استفاده از سلاحهای شیمیایی محکوم میشود. اما نکته مهم و جالب این است که در این بیانیه مشخص نمیکند که چه طرفی این جنایت را مرتکب شده است. لازم به ذکر است که در روز 27مارس عراق رسماً استفاده از سلاحهای شیمیایی را رد کرده و از دبیرکل سازمان ملل درخواست میکند به مسائل درجه دوم در این جنگ توجه نکند. این روش یک بار دیگر پس از تقریباً یک سال تکرار میشود.
مجدداً با حملات شیمیایی عراق و شکایت ایران، گروه متخصص دیگری در این باره تحقیق میکنند و بیانیه جدیدی در 25آوریل 1985 مانند بیانیه قبل، از نظر محتوا، منتشر میشود و این بار نیز بدون ذکر نام کشور استفاده کننده، کاربرد سلاح شیمیایی محکوم میشود. این روند بدون هیچ¬گونه تغییری ادامه پیدا میکند. این بیتفاوتی در حقیقت نتیجه حمایت سیاسی آمریکا و اروپاست، که مواد اولیه سلاح¬های شیمیایی را در اختیار عراق قرار میدادند.
سفیر ایران در سازمان ملل از این بابت ابراز تأسف کرده و اعلام میدارد به دلیل عدم صراحت شورای امنیت در محکومیت عراق، سبب گردیده است بیانه صادره تا سطح یک قطعنامه کامل ارتقاء نیابد و عراق همچنان به این عمل ضدانسانی خود ادامه دهد.
پس از یک هفته با شکایت مجدد ایران و پیگیری¬های وزیر امور خارجه کشورمان مبنی بر اینکه سکوت شورای امنیت، عراق را تشویق به تداوم و استفاده از این سلاح کرده است، این دور از شکایت¬های ایران برعکس گذشته نتیجهبخش می¬شود و سازمان ملل یک هیئت تحقیقی را در آوریل سال1986 جهت بررسی به ایران اعزام می¬نماید. این هیئت در گزارش خود اظهار میدارند که نیروهای عراقی در مناسبت¬های متعدد علیه نیروهای ایرانی از سلاح¬های شیمیایی استفاده کرده و بهره¬گیری از این سلاح در گذشته نیز در سطح وسیعتری انجام شده است. این بار سازمان ملل در 21مارس1986 با صراحت تداوم استفاده از سلاح شیمیایی توسط عراق را محکوم می-کند. اما در مجموع، هیچ¬گونه مجازاتی شامل حال عراق، یعنی کشور استفاده کننده از سلاحهای شیمیایی، انجام نمی¬شود و یک بار دیگر همراهی و کمک¬های همهجانبه استکبار جهانی به عراق بیش از پیش، حتی با در اختیار قرار دادن امکانات ساخت سلاح شیمیایی به اثبات میرسد.
قابل توجه است که عزیزان بدانند، نیروهای ایران به تدریج با فراهم نمودن تجهیزات مقابله با حملات شیمیایی و آموزش رزمندگان و تشکیل تیمهای رفع آلودگی، سبب کاهش تلفات گردیده و در مقابل سلاح شیمیایی با امکانات و آموزش کافی توانستند مقاومت کرده و این حربه دشمن را نیز تا حدود زیادی خنثی نمایند.آیا در عراق هم مانند ایران از نیروهای مردمی استفاده شده است؟
بله، ارتش بعث عراق از نیروهای مردمی به نام یگانهای جیشالشعبی که به صورت غیرسازمانی، ولی اجباری (افرادی که قبلاً خدمت سربازی خود را گذرانده بودند و به اجبار احضار شدند) سازماندهی شده بودند، در کنار یگانهای سازمانی خود و در کنترل فرماندهان نظامی عمل میکردند، استفاده کرد. نکته جالب توجه این است که سربازان وظیفه در یگانهای ارتش عراق تا پایان جنگ از خدمت ترخیص نشدند. این در حالی است که ارتش ایران سربازان وظیفه را به موقع ترخیص میکرد. خلاصه اینکه هرچند نیروی داوطلب مردمی همچون نیروی بسیج ایران را نداشت، ولی نیروهای غیرسازمانی به نام جیش-الشعبی داشت، که اجباری بود و در سازمان رزم عراق به کار گرفته میشد.
آیا عراق در دستیابی به اهداف اولیه خود موفق بود؟ اگر خیر دلایل عدم موفقیت چه بود؟
ارتش عراق در تجاوز به ایران به رغم پیشروی در سه بخش شمالی، میانی و جنوبی، هرچند توانست به قسمتهایی از سرزمین ما دست پیدا کند، ولی هیچگاه موفق نشد به اهداف اولیه از پیش تعیین شده خود برسد. در محور جنوب، عراق در نظر داشت شهرهای خرمشهر، آبادان، اهواز، سوسنگرد، حمیدیه، اندیمشک و دزفول را تصرف نماید، که بجز تصرف بخش غربی خرمشهر به اهداف دیگری دست پیدا نکرد، بخصوص در منطقه شوش و اندیمشک پشت رودخانه کرخه متوقف شد و از دستیابی به اندیمشک و دزفول، که در واقع گلوگاه ورودی به استان خوزستان میباشد، ناکام ماند و در حالی که از سمت بستان در نظر داشت با عبور از سوسنگرد و حمیدیه با لشکرهای خود در اهواز الحاق انجام دهد، موفق نشد. در محور میانی نیز نتوانست به سر پل ذهاب دست پیدا کند. همچنین، در محور شمالی نیز به اهدافش نرسید. در حقیقت، عراق در راهبرد جنگ برقآسا و سریع به همه اهداف خود نرسید.
اما دلایل عدم موفقیت ارتش عراق چه بود؟ بدون هرگونه تعصب باید گفت تلاش شجاعانه نیروهای سهگانه ارتش، اعم از نیروی هوایی که از همان روز اول جنگ با پرواز 12 فروندی و در روز دوم با پرواز 141 فروند هواپیما و حمله به پایگاههای هوایی دشمن و همچنین، بمباران مکرر نیروهای زمینی دشمن که در حال پیشروی بودند، توانست تلفات و ضایعات سنگینی به تجهیزات و افراد دشمن وارد کند. نیروی دریایی با پشتیبانی هوایی نیروی هوایی، با ایستادگی در مقابل هجوم ناوهای عراق و مسلط شدن به دریا و از بین بردن دو سوم نیروی دریایی دشمن، بعد از حدود 2 ماه از حمله اولیه عراق باعث شد نیروی دریایی عراق تقریباً منهدم گردد، به گونهای که دیگر تا پایان جنگ قادر به رویارویی با نیروی دریایی ایران نبود؛ و رزمندگان نیروی زمینی ارتش که در خطوط مقدم جبهه با دشمن روبرو شده بودند با فداکاری، شجاعت و ایثار و با استفاده از آتشهای انبوه و سنگین توپخانه و بالگردهای هوانیروز توانستند ضربات مهلکی را به دشمن وارد کنند، به طوریکه در بسیاری از محورها حرکت تهاجمی دشمن را متوقف کرده و جلو پیشروی اولیه آنان را بگیرند. بعد از مرحله توقف دشمن، یگانهای رزمی نیروی زمینی ارتش با گسترش در بیش از 1000 کیلومتر از خطوط مقدم مرزی به رغم مشکلات و محدودیتهای فراوان، توانستند خطوط پدافندی مستحکمی را در مقابل دشمن ایجاد کنند. به طوریکه بعد از تهاجم روزهای اول ارتش دشمن، هیچگاه امکان کوچکترین عملیات آفندی را پیدا نکرد و در نهایت، نیروهای خودی توانستند شرایط را برای عملیات آفندی بعدی مهیا سازند. البته باید گفت که حمایتهای مردمی در پشتیبانی از ارتش که بسیار روحیهساز و روحیهبخش بوده، عزم و توان رزمندگان را چندین برابر کرده بود، به طوری که برای دشمن باورکردنی نبود که در این زمان کوتاه، ارتش ایران بتواند جلو یورش سیلآسای آنان را بگیرد. صدام که تصور میکردند ارتش ایران از هم پاشیده و توان دفاع از کشور را ندارد، با این مقاومت و ازخودگذشتگی که همراه با پشتیبانی و حمایتهای حضرت امام(ره) فرمانده کل قوا و هدایت و رهبری ایشان و در نهایت، پشتیبانیهای مردمی و مسئولین نظام همراه بود، خیلی زود متوجه اشتباه خود شد و در مرحله بعدی راهبرد خود، یعنی تصمیم به تثبیت سرزمینهای اشغالشده نیز موفق نبود، زیرا عملیاتهای آفندی سال دوم جنگ که به آزادسازی بسیاری از سرزمینهای اشغالی منجر شد، این راهبرد (تثبیت اشغال) صدام را نیز به شکست منجر کرد.
صدام در ظاهر علت اصلی جنگ را چه بیان کرد و از طرفی غرض اصلی او چه بوده و در این میان واکنش جامعه جهانی چگونه بود؟
اگر نگاهی گذرا به اتفاقاتی که از شروع نهضت اسلامی مردم ایران تا پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی داشته باشیم و رفتار و برخوردهای دولت بعث عراق را مورد بررسی قرار دهیم، خیلی زود به نیت صدام و پاسخ سوال شما میرسیم، که به چند مورد آن به صورت فهرستوار اشاره میشود:
- در تنگنا قرار دادن امام خمینی(ره) در عراق، که در نهایت منجر به مهاجرت حضرت امام(ره)از عراق شد.
- تشکیل قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی بصره، سه ماه قبل پیروزی انقلاب اسلامیبه منظور تحت نظر داشتن اوضاع ایران و ارتباط با عناصر مخالف نهضت اسلامی.
- تقویت عناصر احزاب دموکرات و کوموله از نظر واگذاری سلاح و تجهیزات و پشتیبانیهای مالی و لجستیکی و ایجاد آشوب در مناطقی از آذربایجان غربیو کردستان و ایجاد ناامنی در این مناطق، پس از یک هفته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که عملاً بخشی از قوای مسلح ایران در این منطقه درگیر میشوند.
- اخراج ایرانیان و عراقیهای ایرانی تبار و ضبط اموال و داراییهای آنها.
- فشار شدید بر حوزه علمیه نجف و شهادت تعدادی از علمای طرفدار حضرت امام(ره)از جمله آیتالله سید محمدباقر صدر و آیتالله حکیم.
- حمایت و کمک به گروههای معاند داخلی از جمله گروه منافقین.
- فراخوان سفرای دو کشور.
و دهها اقدام خصمانه دیگر که نشان میداد اصولاً حزب بعث تفکرات ضدشیعی و ضدایرانی داشته و ایران اسلامی را تهدیدی جدی برای بقای خود میدانسته است.
صدام حسین در پی اقدامات خود و برنامهریزی برای یک رویارویی با انقلاب اسلامی ایران در تیرماه 1358 حسنالبکر رئیس جمهوری عراق را به بهانه ناتوانی کنار زده و خودش به عنوان رئیس جمهور قدرت کامل رهبری عراق را به دست میگیرد و در پی این جابجایی، دست به یک تصفیه درون حزبی زده و مخالفان را از سر راه برمیدارد.
در ادامه، میتوان گفت قطع رابطه آمریکا و ایران در اوایل سال 1359 این توهم را برای صدام به وجود میآورد که چون ایران از حوزه قدرت و نفوذ آمریکا جدا شده، از نظر سیاسی و نظامی به شدت ضعیف شده است و قدرت مقابله را نخواهد داشت و تغییر نظام در ایران فرصت مناسبی است که بتواند حتی با استفاده از زور هم شده قرارداد 1975 الجزایر را ملغی کند و دوباره به حاکمیت کامل اروندرود برسد، که این عمل و غلبه بر ایران، باعث رشد بسیار زیاد و دهها فرصت و امتیاز از این قدرتنمایی خواهد شد.
البته باید به نکته دیگری نیز اشاره کرد که با روشن شدن مداخلههای رژیم عراق در امور داخلی ایران دولت ایران هم میکوشید از هر فرصتی بر کاهش تنش و حل اختلافات بهره ببرد، و به یک مورد آن اشاره میشود که وزیر خارجه ایران در دولت موقت آقای دکتر ابراهیم یزدی در حاشیه اجلاس غیرمتعهدها در شهریورماه سال 58، دیداری با صدام حسین و آقای صلاح عمرعلی نماینده وقت عراق در سازمان ملل برگزار کرده و مذاکراتی انجام میدهد که آقای صلاح عمرعلی بعدها و بعد از سقوط صدام، طی مصاحبه تلویزیونی با شبکه الجزیره، اعلام میکند صدام در پاسخ به سوال من در مورد نتیجه مذاکره گفت: چه صلحی؟ چه مشکلی بین ما و ایران حل شد؟ ای صلاح، این مسئله یک فرصت است که شاید در یک قرن یک بار اتفاق میافتد. ایرانیها اهواز را از ما گرفتند، شطالعرب را از ما گرفتند، طبعاً حالا فرصت برای ما دست داده است. در حالی که کشورشان از هم پاشیده است. ارتش آنها از هم گسیخته شده و نیروهایشان پراکنده گشته است. بین خودشان جنگ و دعوا است. گروهی، گروهی دیگر را میکشند پس الآن این فرصت تاریخی ما است تا بتوانیم تمام حقوقمان را به طور کامل بازگردانیم.
و بد نیست عزیزان از دیدگاه وزیر خارجه عراق نیز مطلع باشند:
طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق در تابستان 1359 اظهار میدارد امروز ارتش ایران از هم پاشیده است. وجود پنج ایران کوچکتر، بهتر از یک ایران واحد خواهد بود. ما از شورش ملتهای ایران پشتیبانی خواهیم کرد و سعی خود را متوجه تجزیه ایران خواهیم نمود.
پس مهمترین هدف و غرض صدام در شروع جنگ که به اَشکال مختلف از سوی سردمداران بعثی مطرح میشد، به طور خلاصه سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، تجزیه و تضعیف ایران بود که تضاد ایدئولوژیک با رژیم بعثی داشت. مصاحبه صدام با خبرنگاران در شروع جنگ که گفته بود ادامه مصاحبه یک هفته بعد در تهران، کاملاً نشاندهنده افکار و ایدههای دشمن میباشد. اما اهداف فرعی و حداقلی صدام را به شرح ذیل میتوان بیان کرد:
- تغییر در قرارداد مرزی 1975 و دسترسی به ساحل اروندو سواحل بیشتر در خلیج فارس.
- جداسازی خوزستاناز ایرانبه عنوان یک کشور مستقل یا یکی از استانهای عراق.
- ابراز قدرت در جهان عرب و منطقه خاورمیانه به عنوان رهبر جهان عرب و اعلام عراق به عنوان قدرتمندترین کشور منطقه (جانشین کشور مصر در جهان عرب) که قادر شده کشور بزرگ و نیرومند ایرانرا به زانو درآورد و در واقع، ژاندارم منطقه شدن (البته به زعم صدامبا آزادسازی جزایر سهگانه ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک میتوانست به این مهم دست پیدا کند).
اما واکنش جامعه جهانی به این تعرض در ابتدا سکوت و نادیده گرفتن تجاوز عراق تحت عنوان بیطرفی در جنگ بود و بعدها حمایت پنهان و آشکار از عراق از نظر اقتصادی، سیاسی، نظامی و حتی پشتیبانیهای روانی و تشویقی، البته بجز چند کشور بسیار معدود عربی (سوریه و لیبی).
البته در ظاهر، همانطور که در قبل گفتیم، صدام دفاع در مقابل تهاجم ایران و پس گرفتن جزایر سهگانه عربی یعنی مبارزه با ظالم را هم مطرح میکرد و همینطور به ظاهر ادعا داشت در قرارداد 1975 به عراق ظلم شده، یا اینکه ایران قرارداد1975 را در مواردی نقض کرده و اعتبار ندارد و ما سرزمینهای اشغالشده عراق را میخواهیم آزاد کنیم.
لطفاً در مورد 1000 تانک چیفتن که از انگلستان خریداری شده بود، ولی در جنگ ما کمتر از آن در کتابها و سخنرانیها میبینیم، بفرمائید. چون گفته میشود که ما با کمبود نیروی زرهی مواجه بودیم.
ایران تانکهای چیفتن را از انگلستان خریداری کرده بود. این تانکها که در لشکر92 زرهی اهواز و تعدادی از گردانهای زرهی سایر لشکرها به کار گرفته شده بود، در عمل، اشکالاتی در گیربکس آن مشاهده شد، که نیاز به تقویت داشت؛ لذا در پارت دوم، قرارداد خرید 1000 دستگاه تانک جدید بسته شد و قرار بود موتور و گیربکس تانک تغییر کرده و مطابق شرایط زمین و آب و هوای ایران ساخته شود. این سفارش داده شد و تانک چیفتن جدید به نام چلنجر که نام ایرانی آن به نام شیر ایران نامیده میشد، ساخته شد و آماده تحویل گردید. در اواخر دوران رژیم سابق، با لغو پارهای از قراردادهای تسلیحاتی ایران با غرب، این قرارداد نیز لغو گردید، لذا هیچگاه این تانکها وارد ایران نشد و خودمان این قرارداد را لغو کردیم و ظاهراً به کشور اردن و عربستان فروخته شد. مسلماً اگر این تانکها که با توجه به تقویت موتور و گیربکس مطابق شرایط آب و هوای ایران ساخته شده بود، در اختیار ارتش ایران قرار میگرفت، میتوانست نقش خوبی در عملیات داشته باشد.
چرا ادامه جنگ بعد از پسگیری خرمشهر آسیبشناسی نمیشود؟
کتابهای متعددی تحت عنوان جنگ ایران و عراق با تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، هم از سوی ارتش و سپاه و هم از سوی سایر نویسندگان و کارشناسان داخلی و خارجی به آسیبشناسی جنگ پرداخته و آن را به رشته تحریر درآوردهاند، ولی آنچه که باید در این نوشتهها به آن توجه کرد، این است که این نقطه نظرات، نظریههای شخصی نویسندگان و نظریهپردازان محسوب میشود، در حالی که مهمترین مسئله این است که باید به شرایط خاص زمان و مکان توجه کرد و تصمیمات مسئولین را در آن لحظه حساس سنجید. در فضای آن روز چند گزینه وجود داشت که به شرح زیر به آن پرداخته میشود:
1- ما از نظر روانی، بعد از آزادسازی خرمشهر خود را بسیار قویتر از دشمن تصور میکردیم، زیرا در مدت بسیار کوتاهی (حدود 2 ماه) توانسته بودیم دو عملیات بزرگ فتحالمبین و بیتالمقدس را با پیروزی کامل به انجام برسانیم و بیشترین سرزمینهایمان را از اشغال خارج کنیم و دشمن را مجبور کنیم مقداری از سرزمینها را نیز خودش رها کرده و عقبنشینی کند. لطمه بزرگی به ماشین جنگی دشمن خورده بود. با این روحیه تهاجمی که رزمندگان ما پیدا کرده بودند و حس برتری بر دشمن، توقف جنگ نمیتوانست مورد پذیرش افکار عمومی قرار بگیرد. همه جا صحبت از احقاق حق از کشور متجاوز بود.
2- جامعه بینالملل و رأس آن شورای امنیت سازمان ملل هیچگاه به طور جدی و عادلانه وارد قضیه نشده و اقدام مناسبی که منطبق با عدالت و گرفتن حق مظلوم باشد، انجام نداده بود.
3- هنوز بیش از 2000 کیلومترمربع از خاک ایران (مانند نفتشهر، قصرشیرین، قسمتی از نوار مرزی شمالغرب، قسمتی از شلمچه و…) همچنان در تصرف ارتش عراق قرار داشت.
4- صدام روی مواضع اولیه خود در حمله به ایران همچنان ایستاده بود و از قبول مجدد قرارداد 1975 که آن را پاره کرده بود و قبول نداشت هیچ صحبتی نمیکرد. در حالی که ما حاکمیت مفاد این قرارداد را خواستار بودیم.
5- اصولاً لفظ صلح هیچگاه بیان نمیشد و صدام فقط قبول آتشبس و شروع مذاکرات را مطرح میکرد و مصوبات شورای امنیت سازمان ملل هم همین را میگفت.
6- نگرانی بسیار شدید دیگری هم در ذهن مسئولین تصمیم گیرنده ادامه جنگ و یا مذاکره با صدام وجود داشت، که اگر فرض کنیم بعد از فتح خرمشهر آتشبس را بپذیریم و وارد مذاکره شویم (که باید اشاره کرد اصولاً افکار عمومی این راهکار را نمیپذیرفت) و صدام همچنان در موضع قدرت قرار داشت، آیا به نتیجه مطلوب میرسیدیم و آیا میتوانستیم اطمینان کنیم که مهاجران به شهرهای خود برگردند و بازسازی شهرهای مرزی را شروع کنیم؟ آیا شمشیر زورگویی و تجاوز را همیشه بالای سر خود احساس نمیکردیم؟ واقعاً با توجه به حمایتهای سیاسی، نظامی و تسلیحاتی که از صدام میشد و در سؤالات قبلی نیز به آن اشاره شده است، با توجه به اینکه ابزار جنگی صدام در بخش نیروی زمینی و نیروی هوایی بیش از شروع جنگ شده بود، آیا بدون دادن امتیازی به صدام و با مذاکره میتوانستیم به خواستههای خود برسیم؟
7- آیا ایران نباید با فرصت مذاکرهای که به صدام میداد، نگران بازسازی ارتش عراق و تهاجمی دیگر و حمله مجدد احتمالی علیه ایران میبود و نباید به وعدهها و گفتههای صدام در برقراری آتشبس و متارکه جنگ شک میکرد؟ کما اینکه دیدیم حتی پس از پذیرش قطعنامه از سوی ایران در تاریخ 31/4/67 باز ارتش صدام به مناطق گستردهای از مرزهای کشورمان حمله کرد و چیزی نمانده بود مجدداً خرمشهر را تصرف کند.
8- و در ادامه این بحث، اگر در زمان پذیرش قطعنامه از سوی ایران سناریو حمله صدام به کویت هم پیش نمیآمد و تا امروز همچنان در قدرت باقی بود و به ما و دیگران چنگ و دندان نشان میداد، آیا این وضعیت به نفع ما میشد؟
9- مطالب گفته شده و دهها سؤال دیگر در آن مقطع مسائلی بود که ذهن مسئولین جنگ را به خود مشغول کرده بود و در نهایت، به این تصمیم رسیدند که به منظور احقاق حقوق حقه ایران همچنان پایداری و استقامت کنند. تصمیمات اتخاذشده در واقع یک راهبرد سیاسی نظامی جمهوری اسلامی ایران بود برای رسیدن به حقوق خود.
به چه علت عراق ایران را آغازگر جنگ معرفی میکرد؟ استدلال و دلایل آنها چه بوده؟
عراق برای توجیه افکار عمومی دنیا برای آغاز جنگ خود با ایران باید اسناد و دلایلی میساخت، ولی تمام ادعاهای عراق در ارتباط با اینکه ایران آغازکننده جنگ بوده یک ادعای واهی بود، مثلاً عراق به بهانه واهی اینکه ایران شیعیان کشورش را به انقلاب در کشور تحریک میکند و یا به پاسگاه های مرزی آسیب میرساند، درصدد بود تا پاسخ های مرزی ایران که در مقابل حملات ارتش عراق انجام میشد را ثبت و به عنوان سند تجاوز ارائه نماید. مسلماً عراق به خاطر پیامدهای منفی که آغازکننده جنگ از نظر جامعه جهانی دارد، هرگز نمیخواست بپذیرد که آغازکننده جنگ با ایران بوده، ولی یک سازمان بیطرف بینالمللی میتواند تعیین کند و تشخیص بدهد که چه کسی آغاز کننده جنگ بود که در پایان جنگ، سازمان ملل با بررسی که انجام داد این کار را کرد و عراق را متجاوز شناخت و اعلام کرده است.
چرا با وجود کمک 30 میلیارد دلاری کویت به عراق در جنگ با ایران، بعد از اتمام جنگ، صدام به کویت حمله کرد؟
ادعای ارضی عراق نسبت به کویت ادعایی دیرینه است و فقط به زمان صدام مربوط نمیشود، در گذشته هم این ادعا بوده و سایر زمامداران عراق هر موقع قدرتی پیدا میکردند در این مورد تلاشی انجام می¬دادند. اقدام صدام در حمله به کویت با وجود اینکه کویت در طول جنگ تحمیلی همه¬گونه حمایت مالی، سیاسی، نظامی را از عراق انجام می-داد، دلایل متعددی دارد، از جمله اینکه در پایان جنگ، وضع اقتصادی عراق به شدت خراب شده بود و گفته می¬شد که کویت ادعای گرفتن پول¬های خود را داشت، در صورتی¬ که عراق نه تنها قادر به پس دادن بدهی¬های خود نبود، بلکه نیاز به کمکهای جدید مالی نیز داشت. صدام با عدم موفقیت در جنگ با ایران توسط مردم عراق و حتی ارتش عراق و سایر کشورهای کمککننده زیر سوال رفته بود و بدین ترتیب، در صدد بود با یک قدرتنمایی نظامی در منطقه برای خودش و ارتش بعثی اعاده حیثیت بکند. از طرفی هم بزرگ شدن بیش از حد ارتش عراق و هزینه¬هایی که این ارتش دربرداشت، مسئله-ای سوال برانگیز بود. موارد مطرح شده فوق از دلایل حمله عراق به کویت بود، که احتمالاً دلایل پنهان و آشکار دیگری هم داشته است، ولی در نهایت، این اقدام تجاوزکارانه صدام با سرنگونی رژیم بعثی عراق خاتمه پیدا کرد و صدام بعد از شکست در اهدافش در ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی، جدا کردن خوزستان و گرفتن جزایر سه¬گانه برای اعراب دیگر چهره فاتح را نداشت و از این نظر نیز تحت فشار بود و باید حرکتی انجام می¬داد تا دست¬نیافتنیها در جنگ تحمیلی را در جای دیگری به دست آورد تا توجیهی برای افکار عمومی کشور خود داشته باشد. از طرفی، یکی از اهداف کویت در کمک مالی به عراق سیر کردن اشتهای او برای عدم تجاوز به کویت بود و در حقیقت، باج میداد تا در امان بماند، که عملاً چنین چیزی اتفاق نیفتاد و ترس از چیزی که نگرانش بود به واقعیت تبدیل شد و این حرکت انتحاری صدام نیز منجر به سرنگونی خود او و از هم پاشیدن حکومت بعث و اشغال کشورش گردید.
چرا خرمشهر و دزفول بیش از دیگر شهرها بمباران شد و بیشتر مورد حمله موشکی قرار گرفت؟
در ابتدا باید خاطرنشان کرد که شهرهای بانه و پیرانشهر بیشترین بمباران هوایی را داشتند، به طوری ¬که این دو شهر به میدان تیر آموزش خلبانان عراقی مشهور شده بود، همین¬طور جزیره خارک به تعداد روزهای جنگ بمباران هوایی شد.
در مورد هدف قرار گرفتن شهرهای خرمشهر، آبادان، دزفول و اندیمشک باید گفت از اهداف اصلی عراق گرفتن این دو منطقه (شمال و جنوب استان خوزستان) جهت مسلط شدن به ساحل اروندرود و دسترسی بیشتر به ساحل خلیج فارس بود، تا اعلام کند که ایران ساحلی در کنار اروندرود ندارد که ادعای آن را می¬کند و از طرفی، علت بمباران دزفول و اندیمشک هم این بود که این دو شهر در واقع دهانه ورودی استان خوزستان می¬باشند و اگر به¬ دست عراق می¬افتادند، کلاً راه زمینی به این استان قطع می¬شد. البته نیت پلید دیگر صدام در بمباران این شهرها و سایر شهرهای ایران این بود که مردم، شهرها را ترک کنند و آواره شوند و فشار بر دولت بیشتر وارد شود تا تن به خواسته¬های دولت عراق بدهد، ولی مردم مؤمن و شجاع کشورمان با مقاومت و شجاعت بی¬نظیر خود این ترفند صدام را نیز خنثی کردند. از طرفی، با توجه به برد سلاح¬های توپخانه و موشکی عراق، آسیب رساندن به شهرهای دزفول و اندیمشک سادهتر بود، ضمن اینکه وجود پایگاه هوایی دزفول و پادگانهای نیروی زمینی در کنار این دو شهر و از بین بردن یا آسیب رساندن به آنها از دیگر اهداف صدام به شمار می¬رفت.اگر ما شعار مرگ بر غرب و شرق نمیدادیم باز هم شرق و غرب از عراق حمایت میکردند؟
باید دقت داشته باشید که بحث شعار تنها مطرح نیست، بلکه بحث این است که رفتار و عملکرد ما مطابق با میل و خواسته آنها باید می-بود. آنها میخواستند همانند گذشته سیاستهای اقتصادی، اجتماعی، نظامی و دیپلماسی ما و آنچه که اصول و راهبرد یک کشور را میسازد، برابر میل و خواسته آنها باشد، در صورتی که مردم ایران با انقلاب خود میخواستند که این روش را ادامه ندهند و بر اساس آرمانهای انقلابی خود عمل کنند، لذا علت مخالفت آنها این بود که آرمانهای انقلابی ملت ایران با خواستههای آنان برای ادامه استثمار و زیر سلطه قرار دادن جور در نمیآمد.
با توجه به اینکه به صراحت از سوی عراق اعلام شده بود که هدف آنها گرفتن استان خوزستان است، چرا دولت ایران تصمیم گرفت که جبهه جنگ را به شمال عراق که اکثراً کردنشین بودند و بعثی نبودند و در صورت سقوط برای صدام اهمیتی نداشتند عوض کند؟ آیا این تصمیم اشتباه بود؟
جداسازی خوزستان از اهداف اولیه جنگ عراق علیه ایران بود که با مقاومت رزمندگان اسلام بعد از انجام عملیات¬های بزرگ چهارگانه در سال دوم جنگ، بخصوص آزادسازی خرمشهر کاملاً شکست خورد و از ذهن سردمداران بعثی عراق پاک شد؛ و اما تغییر جبهه اصلی از جنوب به شمال کشور در سال هفتم جنگ اتفاق افتاد و در راستای تحقق سریع¬تر راهبرد جمهوری اسلامی ایران برای رسیدن به اهداف تنبیه متجاوز و تحمیل اراده بر دشمن صورت گرفت و در این شرایط، عمدتاً کردهای عراقی معارض، بخصوص دو نیروی بزرگ بارزانی و طالبانی که به دنبال خودمختاری بخش کردنشین عراق بودند و معارض با حکومت صدام، این زمینه فکری را فراهم می¬کرد که در این منطقه اگر نیروهای ایرانی عمل کنند، زودتر به نتیجه خواهند رسید. البته به نظر بعضی از کارشناسان، کشاندن جنگ در سالهای آخر به جبهه شمال¬غرب اشتباه بوده و سبب شکست¬های ما در جنوب گردیده است.
آیا هجوم به شهر بصره و جنگ برای گرفتن کشور همسایه در تضاد با آرمان های کشورمان، مبنی بر اینکه کشور ما هیچ گاه به کشوری تهاجم نمی کند، در تضاد نیست؟
یکی از اصول پذیرفته شده کشور ما این است که ما هیچ¬گاه به کشوری تهاجم و تجاوز نخواهیم کرد و این مسئله همچنان به عنوان دکترین نظامی جمهوری اسلامی ایران مطرح بوده و پا برجاست. البته نباید با شرایطی که در جنگ تحمیلی برای کشور ما پیش آمد اشتباه کرد. همانگونه که در سوالات قبلی بیان شد، ما هیچ¬گاه قصد تصرف شهر بصره و نگه داشتن آن ¬را نداشتیم و این عملیات یک هدف کلان نظامی را در جهت اهداف کلی نظام دنبال نمی¬کرد، بلکه تصمیمی بود که در رده عالی نظامی کشور و در راستای اهداف عالی کشور اتخاذ شده بود. ضمن اینکه ما برای اینکه در منطقه¬ای مناسب بتوانیم پدافند نماییم، بالإجبار باید به هدفهایی در خاک عراق دست مییافتیم. به عبارت دیگر، هدف ما نه تسخیر بصره، بلکه کنترل شهر بصره بود، تا ابزار فشاری باشد بر صدام تا به خواسته¬های بحق ایران و ترک کامل کشور اسلامی و پذیرش مجدد قرارداد 1975 مجبور شود و دفاع مقدس درس عبرتی برای تفکرات تجاوزگرانه دیگران شود.
چرا اکثر کشورهای دنیا دست به دست یکدیگر و متحد، خواهان براندازی جمهوری اسلامی ایران بودند؟ مگر ایران به دنیا چه خیانتی کرده بود؟
جمهوری اسلامی ایران بر مبنای آرمان¬های انقلابی خود مسائل جدیدی از جمله استقلال و عدم وابستگی را در دنیا مطرح کرده بود که با منافع و مصالح غرب و شرق همخوانی نداشت. در واقع، می¬توان گفت تضاد و چالش بین آرمان¬های انقلاب اسلامی با منافع غرب و شرق و متحدان و همفکران آنها به وجود آمده بود و قدرت¬ها نمیخواستند این تفکر و ایدئولوژی جدید به سایر کشورها نفوذ کند و با بیداری مردم کشورها به منافع آنها لطمه وارد شود.
ایران از خدمت نوکرانه به آمریکا، تأمین منافع آمریکا در ایران و منطقه، ژاندارمی منطقه برای آمریکا و از دوستی با غده سرطانی صهیونیست و از طرفی، از زیر بار رفتن قدرت کمونیستی شوروی خارج شده بود و اینها هیچ کدام به نفع استکبار شرق و غرب نبود.
متأسفانه همواره شاهد آن هستیم بسیاری از کشورها بنا به دلایل مختلف و گاه نیز علیرغم میل باطنی خود، بالإجبار از سیاستهای قدرتهای بزرگ حمایت میکنند و به نوعی دنیا، بخصوص قبل از فروپاشی شوروی، دقیقاً به دو بلوک غرب و شرق تقسیم شده بود و هریک از دو قدرت متحدانی داشتند و توانسته بودند کشورها را با خود همسو و همراه کنند.
البته باید به ضعف فعالیت¬های سیاسی و دیپلماسی کشور در اوایل انقلاب به دلیل عدم قوام دستگاه دیپلماسی کشور نیز اشاره کرد. می-دانیم دیپلماسی ابزار اجرای سیاست خارجی هر کشور می¬باشد. در اوایل انقلاب به دلیل تعدد الگوها و چندگانگی رفتار و جهت¬گیری¬های سیاست خارجی، فرآیند سیاستگذاری خارجی کشور کاهش پیدا کرده بود.با توجه به آمار تسلیحات کم ارتش ایران در پایان جنگ، علیالخصوص نسبت به تعداد جنگافزارهای عراق، آیا نمیتوان گفت که آتشبس به نفع ایران بوده و در صورت ادامه جنگ آینده خوبی در انتظارمان نبود؟
این مطلب صحیح است که به دلیل تحریم¬های تسلیحاتی، نیروهای رزمنده ایران با محدودیت¬های زیادی از نظر ابزار جنگی روبرو بودند و از طرف دیگر واگذاری بیدریغ سلاح و جنگ¬افزارهای مختلف به عراق آمار تسلیحات ارتش بعث را بالا برده بود. لیکن تداوم جنگ برای ارتش بعث و کسب پیروزی با استفاده از سلاح¬های فراوان موجود برای نیروهای ارتش بعث که هشت سال روحیه شجاعت، سخت¬کوشی، ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام را در عملیات¬های مختلف تجربه کرده بودند، کار سهل و آسانی نبود و باید دانست که ابزار جنگی همیشه حرف اول را نخواهد زد و مسئله بعد اینکه ایران تنها آتش¬بس را نپذیرفته بود، بلکه قطعنامه 598 را پذیرفته بود که خواسته¬های ایران در آن تا حدود زیادی لحاظ شده بود و ضرورتاً آتش¬بس را هم که یکی از بندهای قطعنامه بود پذیرفت.
بهرحال، گروهی از کارشناسان سیاسی و نظامی در آن زمان و هم اکنون هم معتقدند که پذیرش قطعنامه در آن زمان به نفع ایران بوده است.توجیه عراق در خصوص اینکه اروندرود و اهواز جزء عراق و از آن ملت عراق است چه بود؟
عراق هیچ دلیل قانع¬کننده¬ای از دیدگاه تاریخی، جغرافیایی و حتی منطقی از نظر روابط بینالملل برای حمله به ایران نداشت. در مورد اروندرود باید اشاره کرد از نظر حقوق بینالملل حدود و مرز کشورها در رودخانههای مرزی کاملاً مشخص و گویا میباشد و آن عمیقترین نقطه رودخانه به نام خط تالوگ مرز دو کشور میباشد. قرارداد 1975 بین دو کشور نیز تأکید بر این واقعیت حقوقی و پذیرفته شده جهانی داشته، که مورد تأیید دو کشور قرار گرفته است.
اما در خصوص توجیه عراق در تصرف اهواز و در واقع استان خوزستان که اشاره کردید و خوشبختانه با پایداری و مقاومت رزمندگان اسلام هیچگاه تحقق پیدا نکرد، لازم است این توضیح داده شود که اکثر مردم این استان هموطنان عربزبان ما هستند، بر اساس یک تفکر ناسیونالیستی حزب بعث عراق ادعا کرده بود استان خوزستان به دلیل عربزبان بودن یا باید جزو استانهای عراق باشد و یا یک کشور مستقل و هنگامی که بخشی از استان خوزستان را به تصرف خود در آورده بود شروع به تغییر نام شهرهای آن کرد، از جمله استان خوزستان به عربستان، اهواز به الاحواز و خرمشهر را به محمره تغییر داده و نقشه جدید به چاپ رسانده بود و در حمله به کویت و اشغال این کشور عربی ادعای صدام این بود که کویت یکی از استان-های عراق بوده و باید به خاک این کشور برگردد.
در هر صورت، میتوان گفت عراق صرفاً یک ادعای واهی را مطرح میکرد و نیّت اصلی حمله به ایران دلایل دیگری داشت که در سؤالات قبل به آن اشاره شده است.حمله اسرائیل به پایگاه اتمی عراق با موضوع همپیمانی عراق با آمریکا و اسرائیل تناقض دارد. لطفاً توضیح دهید.
در ابتدا بهتر است بگوییم که بین آمریکا و عراق بحث همپیمانی مطرح نبوده است، بلکه جنگ عراق و ایران چون در راستای اهداف آمریکا (نابودی انقلاب اسلامی ایران) بود، با چراغ سبز آمریکا مواجه شد و عراق مورد پشتیبانی همهجانبه آمریکا قرار گرفت. از طرفی، از آنجایی که امنیت رژیم اشغالگر قدس برای آمریکا در تقدم اول سیاست خارجی آمریکا میباشد، لذا هماهنگی و توافق اسرائیل با آمریکا برای حمله به این نیروگاه با توجه به تهدیدی که در آینده ممکن بود برای رژیم صهیونیستی دربرداشته باشد، چیز بعیدی به نظر نمیرسد
چه شد که جنگ شد و چرا حالا دوستی؟
هرچند در سوالات مختلف درخصوص دلایل شروع جنگ، چگونگی شروع جنگ، نیت و اهداف صدام از شروع جنگ تحمیلی پاسخ داده شده است، ولی به طور خلاصه اینکه برابر نظر محققان و پژوهشگران زیادی که در این باره بررسی کردهاند، ریشههای جنگ عراق و ایران به گذشتههای دور تاریخ بازمیگردد، یعنی اختلافاتی که از زمان عثمانی بین دو کشور وجود داشته است.
اما شرایط خاص ایران بعد از انقلاب، بخصوص جلوگیری از نفوذ ایدئولوژی اسلامی ایران به کشور عراق و سایر کشورهای منطقه، که مسلماً قدرتهای بزرگ از آن حمایت و پشتیبانی میکردند و کمکهای مادی و تسلیحاتی و سیاسی زیادی را عملاً در طول جنگ به صدام کردند و با توجه به روابط سرد ایران و آمریکا که روز به روز هم عمیقتر میشد، عراق را مطمئن کرده بود که ایران از حوزه کشورهای بلوک غرب و طرفدار آمریکا فاصله گرفته و در صورت رویارویی با ایران، با تهدیدی از سوی آمریکا مواجه نخواهد شد و از طرف دیگر، بلندپروازیهای صدام، جاهطلبی، خشونتگرایی و برتریجویی شخصی که ناشی از خصوصیات فردی وی بوده است را میتوان از عوامل مهم شروع جنگ نام برد، که به بهانه اختلافات مرزی و لغو یکطرفه قرارداد 1975، معتقد بود در انعقاد این قرارداد تحقیر شده است و با طرح بازپسگیری جزایر سهگانه ایرانی در خلیج فارس به اصطلاح به دنبال گرفتن حق و حقوق ملت عرب نیز بود و با پشتیبانی نزدیک کشورهای مرتجع منطقه، جنگ را در آن شرایط حساس اوایل انقلاب بر ما تحمیل کرد.
اما بخش دوم سوال یعنی حالا چرا دوستی؟ به طور خلاصه باید گفت اولاً با توجه به اضمحلال حکومت صدام و دولت بعثی، قرار نیست تا ابد جنگ و خصومت بین دو کشور ادامه پیدا کند و مبدل شدن یک کشور دشمن به دوست به مراتب بهتر از ادامه خصومت و دشمنی خواهد بود، آن هم کشوری که در همسایگی ما قرار داشته و وابستگیهای مذهبی بسیار زیادی بین دو ملت وجود دارد.
دوم اینکه باید در نظر داشته باشیم جنگ تحمیلی نه تنها به ایران تحمیل شد و ضرر زد، بلکه به مردم عراق نیز تحمیل شده و صدمات و ضربات مهلکتری وارد نمود؛ لذا با شکست صدام و حزب بعث، مردم ما مشکلی با مردم عراق نداشته و ندارند و در حال حاضر هم حکومت مردمی و دوستدار ایران در رأس امور اجرائی کشور عراق قرار دارد.
در خاتمه، باید اذعان کرد دوستی با مردم عراق از نظر اقتصادی، سیاسی و امنیتی آثار مثبتی داشته و دوستی بین دو ملت به مراتب ارزشمندتر و منطقیتر از ادامه خصومتها و دشمنیها است.خوزستان چه اهمیتی از نظر اقتصادی و سیاسی برای ایران و عراق دارد که هدف جنگ عراق علیه ایران شد؟
خوزستان از نظر اقتصادی با توجه به معادن غنی نفت و گاز و از نظر کشاورزی با داشتن منابع غنی آب و زمین¬های حاصلخیز و از نظر ژئوپلیتیک، بویژه در سمت شمالی و منطقه بسیار حساس خلیج فارس و البته با توجه به ساحل وسیعی که در خلیج فارس دارد، بسیار ارزشمند است و در صورت دستیابی عراق به این منطقه این کشور از محدودیت شدید بندری که در حال حاضر با آن روبه¬رو¬ست، خارج می¬شد. نزدیک بودن سواحل خوزستان به کشورهای کویت، بحرین و عربستان موقعیت بسیار خوب سوق الجیشی دارد و اصولاً ایده¬ای که حزب بعث عراق از دیرباز آن ¬را مطرح می¬کرد، این بود که منطقه¬ای که عرب¬زبان هستند یا باید مستقل باشند و یا جزو عراق محسوب شوند. البته نکته حساس دیگر اینکه عراق به فرض دست نیافتن به خطه زرخیز و استراتژیک خوزستان، در تلاش بود با نقض قرارداد 1975 و تحمیل اراده خود به ایران با تدوین قرارداد جدید، مرز تالوگ در اروندرود را منتفی و کل این رودخانه را در تمامیت ارضی و حاکمیت ملی خود قرار دهد. لذا ملاحظه می¬کنیم به محض اینکه قسمت کوچکی از استان خوزستان در اشغال عراق درآمد، در نقشههای جدیدی که ترسیم کرده بود، نام استان و شهرهای آن را تغییر داده و در کتاب¬های درسی مدارس وارد نمود. البته همین اهمیت را خوزستان برای ایران دارد، اما به فرض اینکه خوزستان این منابع، ذخایر و موقعیت ژئوپولیتیکی را هم نداشت، خوزستان عزیز قطعه¬ای از خاک جمهوری اسلامی ایران میباشد و همانند سایر استان¬های شمالی، غربی، شرقی، جنوبی و مرکزی، مجموعاً هویت ملی و تاریخی ایران اسلامی ما را تشکیل می¬دهند و هر وجب آن دارای ارزش و اعتبار خاص برای کل کشور محسوب میشود و زمانی که دست خیانت به گوشه¬ای از آن نزدیک شد، تمام کشور و تمام اقوام یک صدا و همدل بپا خواستند و مردانه جنگیده و با خفت و خواری دشمن را از این سرزمین مقدس بیرون راندند و خرمشهر عزیز که به اشغال درآمده بود و به خونین شهر تبدیل شده بود را مجدداً با همت و شجاعت همه مردم عزیز سرزمینمان از اشغال خارج و به خرمشهر بازگردانیدند.
در ایام جنگ، از نظر سیاسی کدام کشورها از ایران حمایت میکردند؟
حکومتها، بخصوص حاکمان و دولتمردانی که با مردم فاصله دارند و بر اساس زور بر مردم حکومت میکنند، با تفکر و ایدئولوژی جدیدی که در ایران شکل گرفته بود و باعث بیداری ملتهای آنان میشد و ضعف حکومتشان را در برداشت، مسلماً نمیتوانستند طرفدار حکومت جدید ایران باشند. تعدادی از کشورها نیز خود جزء ابرقدرتها و یا قدرتهای سلطهگر جهانی و اقمار آنها هستند و به خاطر منافع مادی و سیاسی خودشان، با آرمانهای جمهوری اسلامی ایران موافق و هماهنگ نبودند. از آنجایی که کشورها به دنبال منافع ملی خاص خود هستند و پذیرش انقلاب اسلامی منافع درازمدت آنها را تأمین نمیکرد و با توجه به قدرت و نفوذ خود سعی در تضعیف انقلاب هم میکردند، ولی عدهای هم بودند که طرفداری میکردند و یا بیطرف بودند، که تعداد بسیار کمتری از کشورها را شامل میشد، ولی مردمان آزاده و آزادیخواهان جهان فارغ از دولتهای خود وقتی صدای اصیل اسلام را از گوشهای از جهان شنیدند، به آن دل بستند و امیدوار شدند و قلباً حمایت میکردند و اصولاً نهضتها و خیزشهایی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در جهان، بخصوص در منطقه ما ایجاد شد، هرچند به نام بهار عربی نام گرفت، ولی در واقع، بهار اسلامی بود و سرمشق گرفتن ملتها از ملت ایران بود، که با دست خالی هم میتوان مبارزه کرد و در مقابل زیادهخواهان ایستاد و این افکار و فرهنگ آزاداندیشی و استقلالطلبی خواه ناخواه در بین جوامع گسترش پیدا کرده است و به همین دلیل است که استکبار هر روز با ترفندی در جهت مقابله با آن برخاسته و آخرین آن هم کوبیدن و تضعیف اسلام با نام اسلام میباشد، که با تقویت سیاسی، اقتصادی و نظامی عدهای سعی دارند اسلام را با چهره خشونت و بیرحمی در قالب داعش و امثال آن به جهان معرفی کنند و تفکر اسلامستیزی و اسلامهراسی را به وجود آوردند، که به لطف خدا در این مورد هم شکست خوردهاند و خواهند خورد. در مجموع، از دولتهای حامی سیاسی ایران میتوان به دولتهای سوریه، لیبی و بعضی از دولتهای غیرمتعهد اشاره کرد.
چه دستاوردهای بیشتری در پذیرش قطعنامه در سال آخر جنگ نسبت به سال دوم جنگ بود، با توجه به اینکه ما در سال دوم کلیه مناطق اشغال شده را آزاد کرده بودیم؟
اولاً در سال دوم جنگ، کلیه مناطق اشغال¬شده آزاد نشده بود و هنوز بخشی از اراضی شمال¬غرب از جمله قصرشیرین، نفتشهر و مناطقی در جنوب در اشغال ارتش بعث عراق بود. ثانیاً در سال دوم و سوم جنگ ارتش عراق و سردمداران حزب بعث هنوز احساس قدرت می-کردند و ماشین جنگی عراق از کار نیفتاده بود و با کمی تقویت و تجدید سازمان بعید نبود با توجه به حمایت¬هایی که می¬شدند، هر لحظه به بهانه¬ای مجدداً به کشور و سرزمین¬های ما حمله کنند و بسیار دلایل دیگر. هرچند ادامه جنگ در هر روز برای ما ضایعات و تلفات و خسارات جانی و مالی زیادی دربرداشت، ولی بیانیه¬ها و قطعنامه¬های صادره به هیچ عنوان تضمین کننده حقوق جمهوری اسلامی ایران نبود، لذا بر حسب تدابیر مسئولین نظام و برای احقاق حقوق جمهوری اسلامی ایران تصمیم بر ادامه جنگ گرفته شد و با ایستادگی مردم و رزمندگان در جبهه¬ها، با وجود همه کاستی¬ها، در نهایت، امروزه بهتر می¬توان دستاوردهای حاصله از مقاومت مردم و رزمندگان را در مقابل آنچه که صدام و صدامیان به آن دست یافتند، ملاحظه کرد.
از نظر حقوق بین¬الملل و رویه معمول سازمان ملل، فرق بین صلح و آتش-بس در چیست؟
واژه صلح در این تعریف یعنی رفع کامل اختلافات دو کشور که حاصل مذاکره و رفع سوء تفاهمات بوده و با عقد قرارداد فی ما بین به وجود می¬آید، ولی معنی آتش¬بس متارکه موقت جنگ بدون اینکه تغییری در وضع جبهه¬ها ایجاد شود می¬باشد، تا طرفین متخاصم با مذاکره و حل اختلافات احتمالاً به توافق برسند و یا به علت عدم توافق جنگ ادامه پیدا خواهد کرد. آتش-بس گاهی به مناسبتی (به طور مثال کمک رسانی، انتقال مصدومین و کشته شدگان و…) ممکن است چند روز بین دو کشور برقرار شود. آتشبس¬های موقت هر لحظه ممکن است از سوی یکی از طرفین لغو شود و تضمینی بر پایداری آن نیست. در طول هشت سال جنگ تحمیلی، هیچگاه آتش¬بسی بین دو کشور برقرار نشد، تا اینکه در تیرماه سال1367 و بعد از پذیرش رسمی قطعنامه 598 از سوی هر دو کشور و استقرار نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (UN) محقق گردید.
با توجه به اینکه پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیرماه بود، چرا همیشه 31 شهریور به عنوان پایان جنگ اعلام می شود؟
پاسخ: پاسخ سوال در دو بخش داده می¬شود. ابتدا این مسئله صحیح است که پذیرش قطعنامه598 در27 تیرماه 1367، توسط ایران انجام گرفت، ولی به دنبال آن، حمله مجدد ارتش عراق به مناطق مرزی آغاز شد و عملیات مرصاد به وجود آمد. عراق با فشار سازمان ملل و به ناچار در تاریخ 18 مردادماه پذیرش قطعنامه را رسماً اعلام کرد، ولی عملاً پایان جنگ را بایستی 28 مردادماه با حضور یگان¬های حافظ صلح سازمان ملل و استقرار آنها در مرزهای دو کشور محاسبه کرد.
اما بخش دوم سوال: 31 شهریور به عنوان پایان جنگ اعلام نشده است، بلکه آغاز جنگ عراق علیه ایران و در مقابل آغاز دفاع مقدس رزمندگان ما و ملت ما در مقابل این تهاجم می¬باشد، که به عنوان هفته دفاع مقدس گرامی داشته می¬شود. سی و یکم شهریور فریاد مظلومیت ایران اسلامی در مقابل تهاجم سبعانه و وحشیانه نظام بعث و از طرفی، آغاز صلابت، رشادت، ایثار و شهادت¬طلبی ملت بزرگ و رزمندگان میهن اسلامی ایران بود که آن را به گوش جهانیان و نسل¬های بعد ایران اسلامی می¬رساند، تا قدرت بازدارندگی ما را تداوم بخشد.هر متجاوزی باید مجازات شود، آیا عراق از اینکه تجاوزگر بوده است مجازات شد؟
عراق از طریق سازمان ملل پس از بررسی مدارک و شواهد متجاوز شناخته شد و رسماً نیز اعلام گردید و هیئت دیگری نیز به سرپرستی نماینده تونس در سازمان ملل پس از بررسی مناطق جنگزده خسارات وارده به ایران را 248 میلیارد دلار تعیین نموده¬ است، گرچه ایران خسارتی بیش از 700 میلیارد دلار و حتی تا 1000 میلیارد دلار را اعلام کرده، ولی چگونگی پرداخت آن تاکنون مشخص نشده است.
باید در نظر داشت که در شرایط کنونی هم عراق امکانات مالی پرداخت غرامت به ایران را ندارد. هرچند مسئولین سیاسی کشور به دنبال استیفای حقوق ملت هستند، ولی حکومت فعلی در عراق که در جهت منافع ملی و منطقه¬ای ایران اسلامی و جبهه مقاومت در مقابل صهیونیست و استکبار قدم برمی¬دارد، نیازمند حمایت و کمک می¬باشد و سرنگونی نظام فاسد بعث عراق، که نتیجه آن اقتدار و عزت منطقهای ایران می¬باشد، بیش از غرامت مادی برای جمهوری اسلامی ایران سودبخش بوده است. البته رژیم بعثی و خونریز عراق و شخص صدام با تکرار اشتباهات خود و با تقدیر الهی تنبیه شدند. صدام و یارانش اعدام و فراری، رژیم بعث متلاشی و نظام حکومتی آن رژیم نابود و مضمحل گردید و خواسته جمهوری اسلامی ایران در نابودی این رژیم نیز محقق گردید.عراق از دادن تلفات پرهیز میکرد و اغلب افرادش در موقع جنگ براي اینکه تلفات ندهند یا فرار میکردند یا خودشان را تسلیم میکردند. چرا ایرانیها این کار را نمیکردند و براي شهادتطلبی آماده بودند و از کشته شدن هراسی نداشتند و در مقابل عراقیها دیوار گوشتی درست میکردند؟
جواب:اولا عراقیها به این سادگی حاضر به تسلیم نبودند و همیشه تا آخرین تیر تفنگشان
مقاومت میکردند و اینکه شما در عملیاتهاي بزرگ خیل اسیران عراقی را میبینید،
دلیلش نجنگیدن آنها نیست، بلکه طراحیهاي خوب عملیاتی و اجراي شجاعانه و
هوشمندانه و بیباکانه رزمندگان ما بوده است. شما ملاحظه میکنید ارتش عراق حتی
بعد از هر حمله رزمندگان اسلام چندین پاتک سنگین براي بازپسگیري مناطق از
دست رفته انجام میداد. لذا اینکه سربازان عراقی از جلوي نیروهاي ما فرار میکردند یا
خیلی زود خودشان را تسلیم رزمندگان میکردند، صحت ندارد و یک مطلب تبلیغاتی
است. بلکه میتوان گفت از ترس عقبه خود و برخورد صدام با فراریان یا شکست-
خوردگان تا مرحله اعدام انفرادي و دستهجمعی آنان تا آخرین لحظه و آخرین تیر
تفنگشان میجنگیدند.
اما در مورد رزمندگان اسلام، برابر آمارهاي موجود ما در طول هشت سال دفاع
مقدس با قریب پنجمیلیون رزمنده، نزدیک به 180 هزار نفر شهید داشتهایم که براي
هشت سال جنگ، آنهم با این وسعت و گستردگی به هیچوجه عدد بزرگی براي
جنگهاي امروزي نیست. چندي قبل مسئولی صحبت میکردند، میگفتند در طول
جنگ ما حدود 220 هزار شهید دادیم، در حالی که در همان دوره 300 هزار نفر در
جادههاي ما در اثر تصادفات و تلفات جادهاي کشته شدند. پس اگر شما میگویید دیوار
گوشتی باید به سراغ جادهها بروید، نه دفاع مقدس.بین اولین قطعنامه و قطعنامه¬ای که ایران آن را پذیرفت تفاوت چندانی وجود ندارد. چرا به جای یک سال ما هشت سال جنگ را ادامه دادیم؟
اسخ: بین قطعنامه¬ اول با آخرین قطعنامه اختلاف زیادی وجود دارد، در قطعنامه¬ اول حق ایران کاملاً نادیده گرفته شده بود، دقت در مفاد قطعنامه479 شورای امنیت که 6 روز بعد از حمله سراسری عراق به ایران
صادر گردید و در حالی که ارتش عراق از راه زمین، هوا و دریا گستردهترین حمله نظامی را به خاک ایران انجام داده بود و مشخصاً نیروی زمینی عراق کیلومترها از خاک ایران را به اشغال خود در آورده و هزاران نفر از ساکنین روستاها و شهرهای مرزی ایران مجبور به ترک خانههای خود شده بودند در بیانهای اشاره میکند به «وضعیت بین ایران و عراق» یعنی لفظ جنگ را بکار نمیبرد و صحبت از جنگ نیست، (زیرا دراین صورت بر حسب وظیفه ذاتی خود باید مداخله میکرد و جلوی متجاوز را میگرفت) در صورتی که در این قطعنامه اصولاً مشخص نیست چه کسی تجاوز کرده و در حالی که تمام شرایط گواه بر تجاوز عراق به ایران بوده است و این برای ایران غیرقابل پذیرش بوده و واقعاً مایه تأسف جامعه جهانی است که در تجاوزی به این آشکاری به یک کشور عضو سازمان ملل چنین بیانیهای از سوی شورای امنیت صادر میشود و در راستای همین بیاعتنایی ملاحظه میکنید قطعنامه بعدی شورای امنیت (قطعنامه 514) تقریباً 2 سال بعد از سوی شورای امنیت صادر میگردد، یعنی 2 سال جنگ و خونریزی به شدیدترین وضعیت خود بین دو کشور در حال جریان است و شورای امنیت هیچگونه دخالتی نداشته است، ولی در قطعنامه آخر تا حدودی به خواسته¬های ایران توجه شده و دیدگاه¬های ما لحاظ شده بود. ضمن اینکه قطعنامه پایانی(598) بر مبنای فصل 7 منشور سازمان ملل صادر شده و برای هر دو طرف لازم¬الاجرا بود و در صورت عدم اجرا از سوی هریک از دو کشور، مسلماً تنبیهاتی در نظر گرفته می¬شد. در صورتی که در مصوبات قبلی این چنین نبود و به صورت بیانیه و حالت توصیه به طرفین منازعه صادر می¬شد و طرفین ملزم به اجرای آن نبودند.
از مفادی که در قطعنامه 598 ذکر شده بود و در قطعنامه¬های اولیه وجود نداشت، تعیین متجاوز بود، که برای ایران این مسئله بسیار مهم بود، و لازم بود مشخص شود شروع کننده جنگ کیست و همچنین محکومیت کشور متجاوز و به تبع آن پرداخت غرامت بایستی روشن میگردید.مفاد قرارداد الجزایر و همچنین علت پاره کردن این قرارداد توسط صدام چه بود؟
این قرارداد تا حدود زیادی جامع و منصفانه تهیه شده بود، ضمن اینکه منافع عراق را نیز دربرداشت، حق ایران بخصوص در مورد تعیین خط مرزی رودخانه اروند (خط تالوگ)، که برابر ضوابط و معیارهای حقوقی قبول شده دنیا میباشد، را به رسمیت شناخته بود. به طور کلی، مفاد آن که شامل یک قرارداد و هشت پروتکل (پیوست یا توضیح قرارداد) میباشد شامل موارد زیر بود:
- حل اختلافات مرزی زمینی ایرانو عراق بر مبنای قرارداد 1913.
- حل مسئله مرزی ایرانو عراق در رودخانه اروند.
- برقراری روابط دو کشور بر مبنای حسن همجواری و عدم دخالت در امور یکدیگر.
قرارداد الجزایر که به قرارداد 1975 مشهور است، به عنوان یک قرارداد معتبر بینالمللی بوده و در دبیرخانه سازمان ملل متحد ثبت گردیده و غیرقابل فسخ میباشد. بهانهای که صدام برای پاره کردن قرارداد عنوان میکرد، عدم اجرای تعهدات ایران در مورد مرزهای زمینی بود، که کاملاً بیاساس بوده است؛ ضمناً پاره کردن قرارداد محمل حقوقی نداشته و تنها ژست خودخواهانه و جاهطلبانه صدام بوده است.
در نهایت، اگر عراق نیت سوء و جاهطلبانه نداشت، هرگونه اختلاف بین دو کشور را میتوانست از راه مذاکره بین دو طرف حل و فصل نماید و مداخله نظامی عراق به ایران هیچگونه توجیه حقوقی، منطقی و بینالمللی نداشته است و صرفاً جهت گسترش غیرقانونی ارضی عراق، ساقط کردن انقلاب اسلامی به دلیل ترس از گسترش آن به عراق و ارضاء حس جاهطلبی و خصلتهای بیمارگونه صدام بوده، که با چراغ سبز کشورهای فرامنطقهای آسیب دیده از انقلاب اسلامی به وقوع پیوست.
در اواخر جنگ، با اینکه نیرو و قوای نظامی عراق از ایران بیشتر و بهتر بود و توانست مناطقی مثل فاو و مناطق دیگر را پس بگیرد، چرا قطعنامه598 را پذیرفت، در حالی که می توانست خیلی پیشرفت کند؟
یکی از ترفندهای رژیم بعث در پذیرش قطعانه 598 این بود که می¬خواست خود را صلح¬طلب و آماده خاتمه جنگ به دنیا نشان دهد و اینکه این ایران است که علاقه¬ای به پایان جنگ ندارد؛ لذا بلافاصله بعد از صدور قطعنامه در تاریخ 28/4/66، آن را به صورت لفظی پذیرفته بود و این ایران بود که آن را نه رد ¬کرد و نه پذیرفت و درخواست تغییراتی در بندهای آن و اصلاح قطعنامه کرده بود و در نهایت در تاریخ 27/4/67 (یک سال بعد)، قطعنامه را پذیرفت. این قطعنامه چون بر اساس فصل 7 منشور ملل متحد صادر شده بود، برای هر دو طرف لازم¬الاجرا بوده و عراق ناگزیر بر اجرای آن شد.
توضیح بیشتر اینکه قطعنامه¬های ذیل فصل 7 منشور ملل متحد برای همه کشورها لازم¬الاجرا بوده و در صورت عدم اجرای کشورها، ممکن است مورد تنبیه و حتی فشار نظامی شورای امنیت قرار گیرند. به طور مثال، قطعنامه¬های شورای امنیت که در مورد رفع تصرف کویت توسط عراق و علیه عراق صادر می¬شد، این کشور را مجبور به اجرای آنها می¬نمود و هنگامی که عراق از اجرای آن سر باز زد، با تنبیه نظامی شورای امنیت مبنی بر ائتلاف جهانی به سرکردگی آمریکا برای خروج ارتش عراق از کویت مواجه شد، که طی آن جنوب عراق اشغال و کویت از اشغال خارج گردید. لازم به ذکر است کلیه قطعنامه¬های صادره در مورد جنگ عراق علیه کویت ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل صادر گردیده و لازم¬الاجرا بود، ولی در مورد حمله عراق به ایران که هشت سال هم طول کشید، فقط قطعنامه 598 چنین شرایطی را داشت و بقیه به صورت بیانیه بود و حالت توصیه داشت نه ضرورت اجرا.
اما در مورد عدم پیشروی بیشتر عراق باید اشاره کرد که عراق بعد از هشت سال جنگ طولانی با ایران، به این مهم دست پیدا کرده بود که اگر در اثر تقویت نظامی و دستیابی به یکسری سلاح و جنگ¬افزارهای جدید بتواند در برخی مناطق و محورها پیشروی داشته باشد و موفقیت مقطعی کسب کند، هرگز نخواهد توانست در این مناطق ماندگار شود و دیر یا زود و با خفت، توسط رزمندگان اسلام عقب زده خواهد شد و ملت ایران اجازه تصرف ذره¬ای از خاک خود را به او نخواهد داد و این مسئله را بارها در جبهه-های جنگ تجربه کرده بود و از آزمایش مجدد آن خوف شدید داشت؛ لذا حملات پایانی جنگ توسط عراق بیشتر به منظور به دست آوردن برگهای برنده¬ای بود که پای میز مذاکرات احتمالی و بازپس¬گیری مناطق از دست داده از آن استفاده کند.چرا صدام قطعنامه 1975 را در زمان شاه پاره نکرد و در زمان حضرت امام(ره)، یعنی دقیقاً در هنگامی که انقلاب شد، این کار را انجام داد و موجب جنگ تحمیلی شد؟
صدام در ماههای ابتدایی انعقاد قرارداد 1975 بسیار خوشحال از عقد این قرارداد بوده و گفته بود قرارداد بسیار خردمندانهای است. در آن زمان، ضعف قدرت سیاسی نظامی و اقتصادی او اقتضا نمیکرد که این قرارداد را رد کند، ولی چرا در زمان انقلاب این کار را کرد؟ از یک طرف، احساس قدرت و برتری به دلیل شرایط خوب اقتصادی (ذخیره ارزی مناسب) و قدرت نظامی نسبتاً خوب عراق بود، زیرا که در این فاصله، توانسته بود ارتش و نیروهای مسلح خود را ساماندهی و تجهیز کند و از طرف دیگر، ضعف قدرت بازدارندگی ایران در ابتدای انقلاب اسلامی به واسطه انقلاب، درگیری مسئولین نظام انقلابی با مسائل و مشکلات انقلاب و مشغول بودن ارتش و سپاه در درگیریهای داخلی و فرو ریختن ساختارهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و… و عدم جایگزینی ساختارهای جدید و از طرفی، تحریم تجهیزات و قطعات مورد نیاز ارتش، که بیشتر هم وابسته به غرب، بویژه آمریکا بود و دادن اطلاعات راهبردی به ظاهر علمی غرب به صدام، که ارتش تجهیزات محور ایران دیگر فاقد قدرت هوایی، دریایی و زمینی بوده و در صورت وقوع جنگ به سرعت تضعیف خواهد شد، صدام را به تهاجم علیه ایران وسوسه کرد، تا از فرصت بدستآمده به نفع خود استفاده نماید؛ و البته همراهی و حمایتهای مالی سران و پادشاهان کشورهای عربی منطقه نیز از دیگر عواملی است که میتوان برشمرد.
به نظر شما اگر قرارداد 1975 الجزایر نبود، قراردادی که مبنای ایران برای اتمام مناقشه باشد، وجود داشت؟
در طی سالهای طولانی اختلافات مرزی بین ایران و عراق، تفاهمنامهها و عهدنامههای نسبتاً زیادی بین دو دولت امضاء شده بود، که هرکدام به دلایلی، بعد از مدتی لغو میشد.
قرارداد 1975 الجزایر آخرین و کاملترین قرارداد رفع اختلافات مرزی بین دو کشور بود، لذا پاسخ سوال این است که خیر، قرارداد دیگری که خواستههای منطقی و قانونی ایران در آن لحاظ شده باشد وجود نداشت. البته توجه دارید لغو یکسویه قرارداد 1975 از طرف عراق، که یکی از دلایل و بهانههای حکومت بعثی عراق در حمله به ایران بود، هیچ پایه حقوقی و منطقی نداشت و از طرف دیگر هم، پایدار بودن و استمرار قرارداد 1975 هم یکی از خواستههای ایران برای خاتمه جنگ بود. ضمن اینکه لغو یکجانبه قرارداد توسط عراق و حمله به ایران به دلیل قبول نداشتن آن توسط رژیم بعث، الزام به دفاع ایران را تا استقرار مجدد آن قرارداد ضروری مینمود و دین و عقل و حقوق بینالملل بر آن صحه میگذاشت.
چرا سکوهای البکر و الأمیه عراق را تصرف نمیکردید و بعد از هر عملیات آنجا را ترک میکردید؟
زیر بر اساس نظرات تعدادی از پیشکسوتان و اساتید معارف جنگ شهید صیاد شیرازی به این پرسش ارائه شده است، آیا شما بازدید کنندۀ عزیز به ویژه محققین و پژوهشگران و پیشکسوتان گرانقدر عرصۀ دفاع مقدس این پاسخ را تأیید می کنید؟ یا شاید نظر تکمیلی یا نظر دیگری دارید، در هر صورت خوشحال می شویم اگر نظر خود را در ذیل همین مطلب درج نمائید تا برای استفادۀ دیگران منتشر نمائیم.
این سکوها از سواحل ما فاصله دارند، ما در عملیاتها به آنها ضربه میزدیم و تأسیسات مورد استفاده عراقیها را منهدم میکردیم و برمیگشتیم. اگر نیرو در آنجا مستقر میشد، نیاز به آذوقه، مهمات و پشتیبانی نزدیک داشتند و از طرفی دائماً هم توسط بالگردها و هواپیماهای عراقی مورد حمله قرار میگرفتند و تلفات و صدمات زیادی به ما وارد میشد و نهایتاً حفظ آنجا برای ما به صرفه و صلاح نبود و ضرورتی هم نداشت. به همین خاطر بهترین کاری که میتوانستیم انجام دهیم این بود که نیروهای عراقی که هر از گاهی میآمدند و مستقر میشدند و تجهیزاتی را نصب میکردند، ما با یگانهای عملیات ویژه یا ناوشکنهایمان آنها را هدف قرار میدادیم و منهدم میکردیم.
مقایسه خسارت وارده بر نیروی دریایی ایران در مقابل نیروی دریایی عراق نسبت قابل ملاحظهای نیست.
در طول جنگ تحمیلی دو فروند ناوچه توپدار سبک به نامهای مهران و تیران مورد اصابت قرار گرفتند. دو ناوشکن (سهند و کهنمویی)، دو ناوچه موشکانداز (جوشن و پیکان)، ناو لجستیکی دیّر که مورد اصابت قرار گرفت و بعداً تعمیر شد و یک ناو (میلانیان) که در حین گشت غرق میشود. این در حالی است که ما فقط در عملیات ظفرمند مروارید 13 فروند از یگانهای شناور رزمی دشمن را غرق کردیم و از بین بردیم و 11 فروند هواپیمای آنها را در سطح دریا ساقط کردیم. این آمار واقعاً افتخارآمیز است. بحث مقایسه تجهیزات اصلاً مطرح نیست. واقعیت این است که فرمانده ناوچه عراقی که در قالب یک حکومت دیکتاتوری و با زور وارد عمل میشود با فرماندهی که با عشق وارد میشود کاملاً متفاوت است. اینها مقابله دو عقیده بود و شما مشاهده کردید از ابتدا تا آخر جنگ تحمیلی دشمن موفق نشد در طول ساحل طولانی دوهزار کیلومتری ما از کنارک تا دهانه اروندرود و بندر خرمشهر جبههای در دریا ایجاد کند. شما فرض کنید اگر جبههای در بندرعباس یا بوشهر باز میشد چه اتفاقی میافتاد و این اقتدار نیروی دریایی ما بود و این سیادت و اقتدار تا پایان جنگ با نیروی دریایی ما بود و حفظ شد.
فرماندهان صدام (74)
وودز: بنابراین، شما به علت ناهماهنگی که قبلا در مورد آن صحبت کردیم اصولا نمیدانستید که آغاز جنگ تا این اندازه نزدیک است و فکرش نمیکردید که جنگ در روز ۲۲ سپتامبر آغاز میشود و به همین علت کشتیهایتان همچنان در حوضچههای تعمیراتی بصره ما در واقع در آنجا گیر افتاده بودند.
مورای: نیروی هوایی عراق در جریان بود؛ زیرا جنگ با حملات گسترده این نیرو آغاز شد، اما به آنها هم تنها سه یا چهار روز زودتر اطلاع دادهشده بود و طرحریزیهای این نیرو نیز در سطح تقریبا حداقلی انجامشده بود. اما شما میگویید که به نیروی دریایی عراق هیچ اطلاعی در این مورد داده نشده بود، درست است؟
کعبی: نیروهای هوایی و زمینی در جریان امور بودند.
مورای: این جریان بیانگر پیشینه ارتش عراق است؛ ارتشی که ازنظر راهبردی تقریبا به شکلی انحصاری بر نیروی زمینی استوار است، در حالی که شریان حیاتی اقتصاد عراق به دریا وابسته است.
کعبی: درست است. در پیشنویس مقالهام در مورد درگیریهایی که در پایانههای نفتی صورت گرفت توضیح دادهام. اولین پایانه که نزدیک خورالامیه است و به همین خاطر به "پایانهی خورالامیه" معروف است در فاصله ۱۵ مایل دریایی یعنی حدود ۳۰ کیلومتری رأس بصره قرار دارد که این عبارت عربی به معنای دهانه حوضچه میباشد. این پایانه که در دورترین نقطه شبهجزیره فاو واقعشده، در سال ۱۹۵۹م ساخته شد و اولین نفتکش در ۲۸ آوریل ۱۹6۲م در آن پهلو گرفت. در این پایانه پنج سکو وجود دارد و در مرکز آن ساختمان پنج طبقهای ساختهشده که ژنراتور اصلی و تأسیسات موردنیاز برای پمپاژ نفت را در خود جایداده است. این پایانه دارای باند فرود بالگرد نیز میباشد. نفت پایانهها از طریق لوله به نفتکشها منتقل میشود.
وودز: این همان پایانهای است که تکاوران ایرانی به آن حمله کرده، نیروهای امنیتیتان را در آن دستگیر کردند و هنگامی که در حال ترک پایانه بودند، با قایق گشتی آنها را غرق کردید؟
کعبی: پایانهای که به آن اشاره میکنید، پایانه "بكر" بود که پس از کشف میدانهای نفتی رام الله ساخته شد و امکان پهلوگیری یک نفتکش ۳5۰ تنی نیز در آن وجود داشت و ظرفیت صدور نفت آن ۵۰ میلیون تن در سال بود.
وودز: بجز سکویی که ایرانیان برای مدت کوتاهی آن را اشغال کردند، صدور نفت از دو سکوی دیگر پایانه جریان داشت؟
کعبی: خیر، در طول جنگ هیچگاه نتوانستیم از این پایانهها نفت صادر کنیم و همه نفت ما از طریق ترکیه صادر میشد.
مورای: این پایانهها از کی بسته شدند؟
کعبی: در همان ابتدای جنگ این پایانهها را تعطیل کردیم و پس از ۲۰ سپتامبر ۱۹۸۰م دیگر هیچ نفتکشی در آنها پهلو نگرفت. طول هر پایانه یک کیلومتر و دارای چهار سکو میباشد که با پلهایی به هم وصل شدهاند و کارگران میتوانند بین آنها تردد کنند
وودز: اگر ممکن است مایلم مسیر بحث را به توضیح برخی حوادث خاص مانند سقوط فاو در سال ۱۹۸6م تغییر دهیم؛ عملیاتی که ازنظر سایر ژنرالهای عراقی طرف گفتوگو در این کتاب نیز عملیات نظامی مهمی تلقی میشود. میتوانید نقش نیروی دریایی عراق را در آن عملیات که به سقوط فاو انجامید توضیح دهید، البته اگر این نیرو اصولا نقشی در این درگیریها داشته است. برای پیشبینی حمله احتمالی ایرانیان به فاو و دادن هشدار در این مورد هم تلاشی داشتهاید؟ ممکن است نظرتان را در مورد آنچه در عملیات فاو اتفاق افتاد برایمان بگویید؟ دوست دارم نظر شمارا در مورد تأثیر سقوط فاو بر صدام و نیز عملیات و طرحریزیهای نظامی پیش و پس از سقوط فاو بدانم؛ البته نه صرفا از دید فرمانده نیروی دریایی، بلکه از دید یکی از افسران ارشد دولت عراق.
کعبی: در این زمینه با ژنرال سعدی فرمانده سپاه سوم عراق که در جبهه جنوب مستقر بود صحبت کرده بودم. اما زمانی که ایرانیان به فاو حمله کردند، ژنرال شوکت بهجای ژنرال سعدی به فرماندهی سپاه سوم منصوبشده بود. او معتقد بود که مواضع ما در فاو مستحکم است و نمیتوانند آنها را اشغال کنند. پس از عبور ایرانیان از شطالعرب تعجبم از این بود که چرا ایرانیان در آغاز جنگ این کار را نکردند. هنگامی که جنگ آغاز شد، نیروی دریایی عراق برای دفاع از جبههای به طول ۲۰۰ کیلومتر از فاو تا بصره تنها یک تیپ مستقل داشت.
وودز: بنابراین، میگویید هنگامی که ۱۱ لشکر ارتش عراق در حال ورود به خاک ایران بودند، ایرانیان برای تسخیر شبهجزیره فاو تنها یک تیپ دریایی عراق را پیش روی خود داشتند و از این طریق میتوانستند شما را دور بزنند، اما نتوانستند از این موقعیت استفاده کنند.
کعبی: بله، آنها با این کار میتوانستند با ما معامله کنند و بگویند: "شما خاک ما را ترک کنید، ما هم خاک شمارا ترک میکنیم."
منبع: جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام، عبدالمجید حیدری، 1393، مرزوبوم، تهران
نقش نیروی هوایی در اسکورت کشتیها و کاروانهای دریایی چه بود؟
نیروی هوایی علاوه بر انجام گشتزنی در آسمان خلیج فارس و استفاده از هواپیمای اسکرامبل برای مقابله با تهدیدات هوایی مأموریت اسکورت کاروانها را نیز پشتیبانی میکرد.
به این صورت که در یک روز معین در هفته با هماهنگی نیروی دریایی کشتیهای حامل مواد غذایی و مواد صنعتی و… را از محل تهدید تا مرحله پهلو گرفتن در اسکلههای بندر امام اسکورت مینمودند و متقابلاً کشتیهای حامل مواد سوختی و… را تا نزدیکی رأس المطاف و دور از تهدید هوایی دشمن اسکورت مینمودند، که در این رابطه جا دارد از شهید حسین دلحامد یاد شود که یکبار پس از سقوط هواپیمایش در خلیج فارس بیش از 48 ساعت در دریا با مرگ مبارزه میکرد و پس از نجات معجزهآسا در مأموریت دشوارتری در سال 1361 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
در ضمن برادر ایشان نیز از خلبانان ورزیده هواپیمای اف5 در پایگاه تبریز بودند که ایشان نیز در سال اول جنگ به شهادت رسیدند.