banner

ارتش در دیده و شنیده‌ها (4)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۶

فشرده ای از دیده‌ها و شنیده‌های سرهنگ سید محمد علی شریف‌النسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / شکل‌گیری و عملکرد یکی از گروه‌های انقلابی

شکل‌گیری و عملکرد یکی از گروه‌های انقلابی

حدود دو سال مانده به انقلاب، ساعت 11‌شب، یوسف کلاهدوز، قائم‌ مقام بعدی سپاه پاسداران که در آن موقع سروان بود و به تازگی از مرکز زرهی شیراز به گارد شاهنشاهی منتقل شده بود. به خانه ما در شیراز تلفن کرد و خواست مرا ببیند. گفتم منتظر شماهستم. دقایقی بعد به منزل ما آمد.

داستان یوسف کلاهدوز و گارد شاهنشاهی هم از این قرار بود که سروان صدقیانی دوست و همدوره او مسئول امور کارگزینی گارد،پیشنهاد انتقال به آن یگان را به وی داده بود.یوسف موضوع را با نامجو در میان می‌گذارد، نامجو می‌گوید قبول کن.

یوسف بعد از احوال پرسی، گفت از اوضاع و احوال سیاسی مملکت چه اطلاعاتی داری؟ گفتم همانطور که میدانی، من در اطلاعات کار می‌کردم و کم و بیش با جریانات روز آشنا هستم. گفت چه باید بکنیم؟ گفتم هر کس در محیط کار خود در حد توان باید تلاش کند. گفت شما در این مدت چه کرده ای؟ گفتم سعی کرده ام کلاسهایم را خوب اداره کنم و دوستان خوبی پیدا کنم. اگر روزی امام عصر(عج) تشریف فرما شوند، این دوستی‌ها و ارتباطات ارزش پیدا می‌کند. گفت چگونه، نمونه زیر را برایش تعریف کردم، گفتم، قرار نبود امسال در دوره عالی تدریس کنم. استاد این کلاس سرگرد آذرفر که جلساتی را با دانشجویان گذرانده بود،در حین تدریس به دلیل خستگی ناشی از کار زیاد دچار مشکل شد و به بیمارستان منتقل گردید. به همین دلیل ادامه مأموریت او در حالی‌که هیچ آمادگی نداشتم، به من واگذارشد و باید برای فردا آماده می‌شدم.

ساعتی بعد، شنیدم آذرفر استراحت گرفته و به منزل رفته است. به ملاقات او رفتم و مشکل خود را با وی درمیان گذاشتم. عمده مشکل من این بود که بیشتر دانشجویان این کلاس از من ارشدتر و از تجربیات خوبی در یگان‌های رزمی و جنگ عمان و ماموریت سپاه صلح در ویتنام و بلندی‌های جولان برخوردار بودند و احساس می‌کردم در مقابل آنان دستم خالی است. سرگرد آذرفر به من گفت : نگران نباش، از دانشجویان ممتاز کلاس کمک بگیر، مشکل حل خواهد شد.

فردای آن روز با مطالعه و با توکل بر خدا وارد کلاس شدم و در میان دانشجویان با چهره مصمم سرگرد حسنی‌سعدی روبرو شدم.ایشان در دانشکده افسری دو سال از ما ارشدتر و در دانشکده پیاده نیز بهترین استاد خمپاره انداز ما بود.

با نام خدا آغاز کردم و گفتم : من شاگرد همه شما هستم. سخن گفتن در محضر شما اساتید بزرگوار که دارای تجربیات بسیار ارزشمندی می‌باشید، کار دشواری است، بنابر این از سرور عزیزم جناب حسنی‌سعدی استدعا میکنم، درس امروز را ارائه دهند. با اصرار من پذیرفت و کلاس به خوبی اداره شده و مطالبی فراتر از برنامه آن روز مورد بحث قرار گرفت، نکات اساسی آن را یاد داشت کردم.

دانشجویان هر دوره در چند کلاس تقسیم می‌شدند با هریک از این کلاسها چند جلسه دو ساعته داشتم. جلسات بعدی بهتر از این برگزار شد، و در هر کلاس یکی از نخبگان، عهده‌دار این نقش می‌شد، دیگر کلید کار دستم آمده بود.

 

سرگرد حسنی‌سعدی بعد از پیروزی انقلاب در کردستان، دانشکده افسری، ستاد اروند و روزهای بحرانی محاصره آبادان و نبرد ذوالفقاری که به پیروزی بزرگی انجامید درخشش بسیار داشت و در حساس ترین مراحل دفاع مقدس، نیروی زمینی را به خوبی رهبری کرد و به عنوان فرمانده‌ای شجاع، کاردان و صادق درخشید. سرگرد آذرفر نیز که از نظامیان برجسته همان زمان بود، در دوران جنگ مسئولیت‌های بزرگی برعهده گرفت که آخرین آن، فرماندهی لشکر ارومیه و قهرمان عملیات کربلای7 بود.

در کلاس بعدی با چهره سرگرد علی اصغرلو از یگان نیروهای ویژه روبرو شدم که در ورزیدگی و تخصصهای نظامی کم نظیر بود. از ایشان خواستم کلاس را اداره کند. از تجربیات خوب او از جنگ ویتنام و عمان یادداشت کردم. یادم می‌آید که درس ما  در آن روز انواع کمین بود و ایشان با هیجان از سازماندهی کمین بزرگی به نام کمین عنکبوتی که در ویتنام علیه آمریکایی‌ها انجام شده بود و چند نفر ویت کنگ با سلاحهای ابتدایی و ساده یک گردان پیاده مکانیزه دشمن را ظرف چند دقیقه از پای درآورده بودند سخن می‌گفت. بحث و گفتگو در کلاس بین دانشجویان بالا گرفته بود و من نیز تجربیات خود را از کلاس قبلی در این جلسه مطرح کردم.

کلاس‌های من رونق گرفته بود و دانشجویان خسته نمی‌شدند و هر روز بر اندوخته‌هایم افزوده می‌شد و اعتماد به نفس مرا بیشتر می‌کرد.احساس می‌کردم با دانشجویانی که فرماندهان بزرگ آینده خواهند بود ارتباط خوبی برقرار کرده‌ام.

پایان سال آموزشی، با تعجب دریافتم که استاد نمونه دانشکده پیاده شده‌ام و این بر اساس نظرسنجی از دانشجویان بود که مرا سخت شرمنده خود ساخته بودند.

و اما سرهنگ2 ابراهیم علی اصغرلو از جمله افسرانی است که اواخر فروردین سال 59 در روزهای بحرانی کردستان به اتفاق تعدادی از همرزمان خود از تیپ23 نوهد، داوطلبانه به مناطق عملیاتی می‌رود و حماسه‌ها می‌آفریند. او در یکی از درگیری‌ها در قله آربابا مشرف به پادگان بانه، به اسارت دشمن درمی‌آید و به زندان دولتو یعنی زندان دمکرات و کومُله منتقل می‌شود. در این زندان چندین بار اقدام به فرار می‌کند. و آخرین بار با وسایل ابتدایی از جمله یک قاشق شکسته به خارج از زندان نقب می‌زند و فرار می‌کند. او در نزدیکی پادگان سردشت به دلیل خستگی راه و آسیب‌های متعدد، از ادامه راه باز می‌ماند و به وسیله جاسوسان محلی بار دیگر به چنگ دشمن می‌افتد و تحت شکنجه قرار می‌گیرد. وقتی به او می‌گویند چرا با این فرارها جان خود را به خطر می‌اندازی؟ می‌گوید: من به عنوان یک زندانی وظیفه دارم با آموخته‌ها و تجربیاتم از دست شما فرار کنم. شما هم زندان بان هستید، خوب زندان بانی کنید و راههای فرار مرا ببندید. بنا به روایت یکی از رها یافتگان از آن زندان، که از کارمندان فنی مخابرات تهران بودند، این افسر شجاع و کاردان در تمامی مدت اسارت به زندانیان آموزش و روحیه می‌داده و آنان را به مقاومت در برابر دشمن تشویق می‌کرده است. سرانجام زندان بانان از برخوردهای‌سخت و مشکل نگهداری این نظامی غیرتمند به تنگ آمده و او را اعدام می‌کنند و در 25 فروردین 1360 به شهادت می‌رسانند.محل مزار وی در بهشت زهرا، قطعه24، ردیف73، شماره47.

به نقل از همبندان شهید، گفته شده است که یکی از سرکردگان ضدانقلاب در حزب دمکرات، به نام علی یار که از افسران بومی آن منطقه بود و در مرکز پیاده خدمت می‌کرد، سرگرد علی اصغرلو را از نزدیک می‌شناخت، پیغام داده بود در صورتی که در رسانه علیه جمهوری اسلامی صحبت کنی، ما تو و خانواده‌ات را به اروپا منتقل می‌کنیم. این افسر جوانمرد پیشنهاد آنها را نپذیرفته بود و بر عهد سربازی خود وفادار ماند.

بار‌ها با خود گفته‌ام اگر دستم به مقامات بالای مملکت برسد، پیشنهاد خواهم داد، مجسمه این نظامی رشید و قهرمان را به عنوان یک سند زنده و زیبای مقاومت در زادگاه او، شهر خوی و دیگر جاهای مناسب به نمایش بگذارند، و بنویسند شرافتمندانه زیست و شجاعانه شهید شد.

در این هنگام یوسف کلاهدوز پرسید تا کی می‌توانم نزد تو بمانم؟ گفتم: نگران نباش خانواده‌ام به شهرستان رفته‌اند و فردا هم تعطیل است، گفت: باز هم بگو، گفتم در مجامع مذهبی و مجالسی که آیت‌الله دستغیب سخنرانی دارند و در زیارتگاه شاه چراغ می‌گردم، ببینم از همکاران نظامی کسی را می‌یابم، یا نه، شاید بتوانم با آنان ارتباطات بعدی را برقرار کنم. با تعجب که چرا یوسف این همه به حرف‌های من گوش می‌دهد ادامه دادم.

گفتم چندی پیش دانشجویان دوره مقدماتی مرا به یکی از جلسات خصوصی دعوت کردند. در آنجا با تعداد دیگری از دوستان نظامی روبرو شدم، احساس کردم عامل این ارتباط باز هم نامجو است. این جلسات در روزهای بخصوصی منزل یکی از دوستان برگزار می‌شد و تعدادی از دانشگاهیان نیز در آن شرکت داشتند. بعد‌ها از سرهنگ حمید دقیق احمدی و سرتیپ یدالله فرازیان شنیدم که آقای مهندس شافعی وزیر پیشین صنایع و معادن و دکتر حداد عادل ریاست پیشین مجلس شورای اسلامی نیز در بعضی از این جلسات بوده‌اند. در یکی از این جلسات، ستوان علیداد همتی، “دانشجوی دوره مقدماتی” رشته سخن را به دست گرفت و گفت نتیجه این نشست و برخاست‌ها چیست؟ این که چند آیه قرآن بخوانیم و روی ترجمه و تفسیر آن وقت بگذاریم، چه مشکلی حل می‌شود؟ همه می‌دانیم که رژیم حاکم، فاسد است و باید برای نابودی آن برنامه داشته باشیم. با حرفی که همتی زد، مجلس غرق در شگفتی و سکوت شد.

دیدم چاره‌ای نیست، باید رشته سخن را به دست بگیرم والا کار به مشکل می‌خورد. گفتم همه شما مرا می‌شناسید و می‌دانید که در موقعیت‌های شغلی حساسی بوده‌ام، بنابر این آنچه می‌گویم، از روی تجربه و آگاهی است و دوست دارم از من بپذیرید.گفتم ما گرد هم آمده ایم تا با قرآن، نهج البلاغه و سیره اهل بیت (ع) آشنا شویم. ما از حکومت وقت تبعیت می‌کنیم و داخل سیاست نمی‌شویم.. کاری نکنیم که این روزنه کوچک هم بسته شود. گفته من پاد زهری بود برای رفع آشفتگی، و آرامش را به جلسه باز‌گرداند. برای افسران جوان نیز درسی شد که حرف دلشان را همه جا نزنند.

علیداد همتی از افسران انقلابی پرتلاش بود و در نخستین روزهای پیروزی انقلاب در جمع‌آوری سلاح‌های در دست مردم، فداکاری بسیار کرد. او مورد توجه شهید دکتر چمران بود و در اوایل جنگ در کرمانشاه در سِمَت فرماندهی بسیج به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

منبع : ارتش در دیده‌ها و شنیده‌ها - سرهنگ سید محمدعلی شریف‌النسب - انتشارات ایران سبز1401

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign