گردانهای غیرسازمانی بلال (31)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
شرح مستند از گردانهای 821 و 831 غیرسازمانی بلال از یگانهای نزاجا در اصفهان
اسفند 1360 تا آبان 1361
برگشت گردان به اصفهان
برگشت ما به اصفهان هم خود داستان دیگری دارد که از اینجا به بعد باید آن را شرح دهم؛ چرا که هرلحظه و هرگونه تفکر و اندیشه میتواند تاریخساز باشد. برگشت ما به اصفهان در پادگان لشکر 92 مطرح شد و رابط گردان بلال در قرارگاه نزاجا جناب سرهنگ «صاحب جمعی» بود که هماکنون بازنشسته است. سه روز قبل از حرکت، فرمانده گردان (سرگرد نظامی) جهت عزیمت پرسنل به اصفهان با رابط گردان و قرارگاه نزاجا هماهنگی به عملآورده و از ایستگاه راهآهن اهواز به تعداد پرسنل حاضر که تعدادی از مجروحین سرپایی هم به آن اضافهشده بودند، بلیت تهیه کردند. پس از آماده شدن آن، مراتب به کلیه پرسنل ابلاغ و قرار شد سه ساعت زودتر از موعد حرکت قطار، در ایستگاه حاضر باشیم تا کلیه وسایل و تجهیزات مورد بازدید و بازرسی قرار گیرد و باعث اتلاف وقت دیگران نباشیم. شایانذکر است درمدت چند روزی که در پادگان لشکر 92 زرهی مستقر بودیم، کلیه وسایل پرسنلی که به دلایلی حضور نداشتند (شهید، مفقودالأثر، مجروح یا اسیر شده بودند) توسط یک تیم، شامل فرمانده گروهان (یگان)، نماینده رکن1، نماینده عقیدتی و نماینده سربازان بازدید و صورت برداری شد.
وسایل اضافی رزمی شامل فشنگ یا موارد دیگر حذف و وسایل شخصی پس از صورتبرداری، به اصفهان ارسال کردیم. این وسایل با دو کامیون به همراه سروان عبداللهی به اصفهان ارسال شدند. پس از کسب خبر، فرمانده گردان گفت: مسیر و برنامه رفتن بهصورتی است که بعدازظهر از اهواز حرکت میکنیم؛ فردا صبح ساعت 9 به شهر قم میرسیم. در آنجا وسایل را تخلیه و پیاده میشویم و منتظر میمانیم تا ساعت سه بعدازظهر، قطار توربوترن مشهد- اصفهان به قم برسد؛ ما سوار آن قطار شده و در ایستگاه سگزی پیاده میشویم. فردا صبح ساعت 8 برای ما ماشین از اصفهان میفرستند. ما سوار شده و با استقبال کامل وارد شهر میشویم. پس از ورود، از ایستگاه احمدآباد به خیابان بزرگمهر و تکیه شهدا رفته و سپس مرخص میشویم.
با شنیدن این برنامه، تنها کسی که با آن مخالفت کرد، من بودم. من مخالفت خود را در جمع فرماندهان که برای ابلاغ آخرین دستورات دورهم جمع شده بودند، اعلام نمودم. دلیل مخالفت خود را نیز با ارائه ادله به شرح زیر بیان نمودم:
1- پرسنل در قم ناهار را در کجا بخورند؟ اگر بودجهای هست بفرمایید.
2- پراکندگی در قم تا ساعت سه بعدازظهر باعث اتلاف وقت میشود.
3-بعضی از پرسنل مدت سه ماه است که به مرخصی نرفتهاند و وسایل خود را تحویل
دیگری داده و به تهران یا اصفهان میروند. تعداد باقیمانده تکاپوی یک گردان را برای استقبال از آن نمیکند.
4- در ایستگاه سگزی شبهنگام کسی نمیماند و صبح هم باقی افراد سراغ خانواده میروند؛ لذا فرمانده گردان میماند و حوضش.
5- مسیر میدان احمدآباد به فلکه بزرگمهر و تکیه شهدا، مسیر استقبال داخل شهر نیست، بلکه حاشیه شهر میباشد. والسلام.
فرمانده گردان گفت: شما که مخالفید، طرح خود را ارائه دهید. من به شرح زیر پیشنهاد کردم:
رنامه شما، 48 ساعت وقت ما را میگیرد؛ اما من میگویم ساعت چهار صبح به الیگودرز (در مسیر اهواز- قم) که رسیدیم، پیاده شده، نماز بخوانیم و سوار خودروهای اعزامی از اصفهان شویم. از الیگودرز با اتوبوس به سمت اصفهان حرکت کنیم. به نجف آباد که رسیدیم، با تلفن به فرمانده مرآتو خبر دهیم و با اسکورت پلیسراه و نیروهای انتظامی (شهربانی) داخل شهر شده و در مسیر تعیینشده به حرکت خود ادامه دهیم. ضمناً چند اطلاعیه از رادیو و تلویزیون پخش نمایید.
فرمانده گردان گفت: این اتوبوسها که میگویی، کجا هستند که الیگودرز سوار آنها میشوید؟ عرض کردم: من آنها را ترتیب میدهم بهشرط اینکه با اصفهان تماس بگیرم و یا با فرمانده مرآتو هماهنگ کرده و طرح خود را بیان نمایم. بدین ترتیب، ما کمتر از 48 ساعت در راه هستیم. همه با هم هستیم و استقبال بهخوبی و در طول روز انجام میشود و مردم در صحنه حاضرند و پراکندگی نداریم. همچنین با این طرح بهطور کامل از داخل شهر اصفهان عبور خواهیم کرد. سرگرد پارساپور موافقت کرد و لذا بقیه هم قبول کردند.
پسازآن، من با یکی از افسران به قرارگاه نزاجا در اهواز نزد جناب سرهنگ صاحب جمعی رفتم و قضیه را با او در میان گذاشتم و گفتم که این برنامه تصویبشده است؛ فقط من باید با جناب سرهنگ شیرانی ( فرمانده مرآتو) تماس حاصل نمایم. امکانات در اختیار من قرار گرفت و با تلفن FX ، اصفهان را گرفتم. مخاطب فرمانده مرآتو بود. خودم را کاملاً معرفی نمودم و گفتم چند هفته قبل خدمت شما بودم. مرا شناخت. برنامه اول را شرح داده و آن را رد کردم و طرح خودم را بیان نمودم؛ مشروط بر اینکه عصر همان روز از هر یگان نظامی اصفهان، یک خودرو و اتوبوس به سمت الیگودرز حرکت و ساعت چهار صبح در آنجا آماده باشند. ایشان بسیار خوشحال شدند و استقبال کردند و مقرر شد همین راهکار را انجام دهیم. بچههای گردان نیز از این قضیه بسیار خوشحال شدند. گردان پس از 48 ساعت، سوار بر قطار، بهسوی الیگودرز حرکت کرد. ساعت چهار صبح در الیگودرز پیاده شدیم و نماز خواندیم و پسازآن، وسایل را سوار بر اتوبوسهای آماده به سمت اصفهان کرده و حرکت نمودیم. در نجف آباد توقف کرده و پس از تلفن به فرمانده مرآتو، گفته شد با پلیسراه هماهنگی شده است؛ مراجعه کنید. مسیر تعیینشده به سمت گلستان شهدای اصفهان است که مراسم تجدید میثاق با شهدای عملیات، در آنجا برگزار خواهد شد.
منبع : گردان¬های غیرسازمانی بلال، حسینعلی، خلیلی، 1400،ایران سبز، تهران