banner

گردان‌های غیرسازمانی بلال (12)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۴

شرح مستند از گردان‌های 821 و 831 غیرسازمانی بلال از یگان‌های نزاجا در اصفهان
اسفند 1360 تا آبان 1361

… هوا در حال روشن شدن بود و اشعه طلایی خورشید از پشت سرما، از افق بیرون می‌آمد و ما ناراحت از اینکه چرا ما هنوز به نقطه موردنظر نرسیده‌ایم. ناگهان راننده ما که آخرین خودرو بودیم، ایستاد و گفت: من ازاینجا جلوتر نمی‌روم. با ناراحتی پرسیدم: چرا نمی‌روی؛ یالا حرکت کن، ما از سایر خودروها عقب می‌مانیم. او گفت هوا روشن‌شده و دشمن ما را می‌بیند و با آرپی‌جی می‌زند. نگاهی به حاج‌آقا فلاحی که سمت چپ من (بین من و راننده قرار داشت) کردم و با ناراحتی و پرخاش به راننده گفتم: یا حرکت می‌کنی، یا خودم ماشین را برانم و به جلو ببرم. راننده از این حالت من ترسید؛ زیرا که در حین گفتن آن کلمات اسلحه‌ام (کلاش) را حرکت داده و به سمت او گرفتم. شروع به حرکت کرد و با فشار پدال گاز، سریعاً خود را به سایر خودروها رسانید. هوا روشن‌شده بود و به‌خوبی می‌شد همه‌جا را دید؛ ولی هنوز خورشید بالا نیامده بود. خودروها از جلو نفرات خود را پیاده کردند. هنگامی ماهم به نفرات پیاده شده رسیدیم، دستور توقف داده شد و نفرات همگی پیاده شدند. خودروها نیز سریعاً برگشتند. مشخص نبود که چه کسی بایستی دستور صادر کند. ناگهان رگبار تیربارهای دشمن از سنگرهای روبرو که بر بلندی مستقر بود، به سمت ما شروع شد و گلوله‌ها صفیرکشان از کنار ما رد می‌شدند.گاهی برخی از بچه‌ها از ناحیه زانو به پایین زخمی می‌شدند. با فریاد بسیار بلندی داد زدم همگی بخوابید و درازکش کنید. هرکس سعی کند خود را از دید دشمن مخفی نماید.

دشت کاملاً وسیع بود و کاملاً در دید دشمن و ما هم به‌خوبی دشمن را می‌دیدیم. فاصله تقریبی ما با دشمن 300 الی 350 متر بود. دشمن یکی دومتر بالاتر نسبت به ما اشراف داشت.

خورشید در پشت سرما طلوع کرده و بر زمین می‌تابید. در بعضی نقاط، مقداری خاک به‌اندازه 5 الی 10 سطل خاک برجسته بود و به ما این امکان را می‌داد که در پشت آن قرار بگیریم و به خیال خود امیدوار باشیم که جان‌پناه گرفته‌ایم. جاده‌ای باریک و خاکی در کنار سمت راست ما بود که به خاکریز روبرو در فاصله 300  الی 350 متری منتهی می‌شد و حدود یک وجب بالاتر از دشت بود. عمده بچه‌ها در کنار جاده خود را در حدفاصل بین این‌یک وجب و به‌صورت درازکش جا داده بودند. امکان کوچک‌ترین تحرک را نداشتیم و اجرای آتش انبوه سلاح کالیبر سبک دشمن به‌صورت تیرباران، امان ما را گرفته بود.

لحظاتی به دنبال شنیدن دستور فرمانده گردان (سرگرد منوچهر نظامی) بودم. از یکی پرسیدم فرمانده گردان کجاست؟ او گفت فرمانده گردان در خاکریز قبلی پیاده شده و آنجا درگیر شدند و همراه ما نیست. در یک‌لحظه از خدا کمک طلبیدم. حاج‌آقا فلاحی گفت: برادر خلیلی، چه‌کار می‌خواهید بکنید؟ فرمانده گردان نیست، پس فرمانده این همه گردان کیست؟ به او نهیبی زدم و گفتم: پس من چه‌کاره‌ام؛ لطفاً ساکت باشید تا تدبیری بیندیشم. به سرباز مخابراتی خود ( غلامرضا مختاری) گفتم تماس بگیرید تا وضعیت خود را گزارش دهم. جواب دادند که یک گردان جلوتر از شما رفته است و آنها را به اسارت گرفته‌اند؛ کاری بکنید، اگر خورشید بالا بیاید، هیچ کاری نمی‌توانیم انجام دهیم. با یاری خدا تصمیم خود را گرفتم. بچه‌ها در دشت پراکنده‌شده بودند. خداوند من را از صدای بلند و رسایی برخوردار کرده؛ لذا با بانگ بلند فریاد زدم: آر‌پی‌جی زن ها توجه داشته باشند، در انتهای این جاده، خاکریز دشمن و دهانه‌ای است که نیروهای پیاده با لباس استتار خاکی رنگ حضور دارند. آنها سربازان ما هستند که به اسارت درآمده‌اند. آنها را از خاکریز به آن‌طرف می‌برند؛ لذا کلیه برادرانی که در سمت راست من و این جاده خاکی هستند، سمت راست خاکریز مقابل را با رعایت حدود 50 متر از سمت راست و کسانی که در سمت چپ من هستند، حدود 50 متر از دهانه خاکریز مقابل را رها کرده و آماده شلیک با آرپی‌جی به دستور من باشند. آتش انبوه همچنان از زوایای مختلف بر  سر ما می‌بارید و گاهی نفراتی در حین درازکش هم مجروح می‌شدند و صدای سوختم سوختم به گوش می‌رسید.

با اعلام آمادگی و گفتن بسم‌الله القاصم الجبارین 1-2-3 آتش، فرمان آتش را صادر کردم. حجم خروشان گلوله‌های آر‌پی‌جی به‌سوی خاکریز و سنگرهای دشمن، بلندی روبرو را هدف قرار داده و انفجارات ناشی از آر‌پی‌جی، تلی از خاک و خون را در سد دفاعی دشمن به‌پا کرد. پس‌ازآن دستور دادم آتش به اختیار شلیک آرپی‌جی ادامه پیداکرده که ناگهان حاج‌آقا فلاحی گفت: برادر خلیلی، آتش دشمن قطع‌شده و کسی شلیک نمی‌کند. در این لحظه بود که با فریاد رعدآسا داد زدم: الله‌اکبر.  با شنیدن این صدا، همراه با تکبیر، سیل خروشان نیروهای ما از زمین بلند شده و به سمت خاکریز مقابل به حرکت درآمدند. لحظاتی بعد بود که شماری عراقی، دست‌های خود را بالاخره بالا برده و به حالت اسارت خود را نشان دادند. نیروهای ما درحرکت به سمت خاکریز سرتاسری شمال به جنوب بودند که نفرات اسیرشده از خاکریز برگشته و به سمت ما دویدند و این خاکریز به دست توانمند رزمندگان آزاد شد.

منبع : گردان¬های غیرسازمانی بلال، حسینعلی، خلیلی، 1400،ایران سبز، تهران

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign