کتاب پارۀ تن (قسمت بیستم)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۴
وی پس از معرفی خودش و بچههایش گفت، من در اختیار شما هستم. با اطلاعاتی که از برادران پیشمرگ مسلمان (کاک داریوش چاپاری و کاک رحیم) داشتیم، با کمک یکدیگر تیربارها را در محلهای مناسب مستقر کردیم و خمپارهها هم در حوض آبی که خالی بود، در وسط محوطه قرار داشت، مستقر نمودیم و این برادران […]
وی پس از معرفی خودش و بچههایش گفت، من در اختیار شما هستم. با اطلاعاتی که از برادران پیشمرگ مسلمان (کاک داریوش چاپاری و کاک رحیم) داشتیم، با کمک یکدیگر تیربارها را در محلهای مناسب مستقر کردیم و خمپارهها هم در حوض آبی که خالی بود، در وسط محوطه قرار داشت، مستقر نمودیم و این برادران که همگی از عناصر انقلابی و درجهداران گارد منحله جاویدان بودند و همیشه در عملیاتها همراه برادر مصطفوی بودند، هرکدامشان مهارت خاصی در تیراندازی داشتنند. همان روز اول با غافلگیری و با سلاحهای موجود، جاده حسنآباد به سنندج را در دامنه آبیدر زیر آتش گرفتند و با زدن چندین خودروی ضدانقلاب، عملاً این جاده را ناامن کردند و تردد آزادانه ضدانقلاب به حداقل رسید و در روز تقریباً مسدود گردید.
کاک داریوش و کاک رحیم هم که بیشتر ارتباطشان با برادر بروجردی بود، حداقل روزی یکی دوبار به دیدگاه سر میزدند و مختصات استقرار پایگاه و مقر ضدانقلاب را به ما میدادند. کاک داریوش، عاشق تیراندازی با آرپیجی7 بود و هر روز عصر به دیدگاه میآمد و سهمیه داشت و چند تا گلوله آرپیجی به نقاط مورد نظر خودش از دور تیراندازی میکرد.
روز 16/2/59 برادر رحیم صفوی، همه تلاشش بر این بود که راهی را برای رساندن آذوقه به برادران سپاهی مستقر در ارتفاع منبع آب باز کند؛ لذا در این روز طرح عملیاتی را ریخت و خودش هدایت عملیات را بر عهده گرفت و به من هم سپرد که با ایشان در ارتباط باشم. ایشان با بچههای سپاهی از همین ارتفاع دیدگاه به طرف رودخانه بین دیدگاه و ارتفاع منبع آب حرکت کرد و در حوالی بیمارستان از دو طرف در کمین و تیراندازی ضدانقلاب قرار گرفت و از من کمک خواست. با برادر مصطفوی مشورت کردم. ایشان گفت ما با سلاحهای تیربارمان دامنه ارتفاع مقابل و دو طرف رودخانه را هدف قرار میدهیم. برادران عملیات از همین مسیری که رفتند زیر آتش ما (تیر تراش) برگردند، که الحمدلله همه بچهها با کمترین تلفات به مواضع اولیه خود برگشتند.
از خاطراتی که از برادر مصطفوی دارم، یکی دوتا را برای نمونه بیان میکنم. برادر مصطفوی فردی تنومند، قوی، خوش چهره و خوش بیان بود. از جمله آدمهایی بود که خیلی زود، طرف مقابل را مجذوب خودش میکرد. وقتی از مهارت تیراندازی خود صحبت کرد، گفتم سید، باید آزمایش پس بدهی. برای آزمایش یک نخ سیگار را در فاصله 25 متری کاشتم و ایشان با اولین گلوله آن را نشانه گرفت و درست و دقیق به وسط نخ سیگار تیراندازی کرد. مطلب دیگر اینکه بین دیدگاه محل استقرار ما و ارتفاع منبع آب یک رودخانه در جریان بود و اطراف آن پوشیده از درخت بود. ضدانقلاب هر شب در کنار این رودخانه موضع میگرفت و از سر شب تا صبح به فاصله هر چند دقیقه به طرف موضع ما تیراندازی میکردند، اعصاب بچهها از این نوع تیراندازی اذیت و خُرد شده بود. سیدعلی اکبر که در همان شب اول متوجه این موضوع شده بود، گفت فردا شب به حساب اینها خواهیم رسید. فردا شب که تیراندازی ضدانقلاب شروع شد، گفت من با خمپارهانداز 120 میلیمتری میخواهم روی آنها تیراندازی کنم. گفتم سید خمپاره 120 مم اینها فاصلشان با ما کمتر از 200 متر است، چگونه با چه زاویه تیری میخواهی تیراندازی کنی؟ شعاع ترکش خمپاره 120 میلیمتری میدانی چقدر است؟ گفت شما نگران آن نباش، من حساب همه را کردهام. تیر قائم اجرا میکنم. ثانیاً چون محل فرود گلوله در ته دره است، ترکشها توسط دیوارههای دره مهار میشود. من قبول نکردم و آن شب اجازه تیراندازی به ایشان را ندادم. فردا شب که دوباره تیراندازی ایذائی شروع شد، سید این بار تمام بچههای تأمین را به زیرزمین برد و خمپاره 120 میلیمتری را دقیق روانه کرد و محاسبات هدایت آتش را با دقت تمام انجام داد (من چون افسر توپخانه بودم و ناظر کارش بودم، دیدم خیلی دقیق و علمی همه چیز را محاسبه کرد). تیر قائم را شاید با زاویه تیر بالای 80 درجه بین 80 تا 83 درجه بست و سپس به من هم گفت شما هم به زیرزمین برو، که اگر قرار شد در این تیراندازی کسی آسیب ببیند، فقط یک نفر باشد، آن هم سید علی اکبر. من به زیرزمین رفتم. دو گلوله پیاپی تیراندازی کرد که صدای شلیک ساختمان را لرزاند. خوشبختانه هر دو گلوله پس از طی مسیر درست در وسط رودخانه اصابت کرد و این هم یک نمایش قدرت و دقت در کار بود. نمیدانم آیا تلفاتی به ضدانقلاب وارد شد یا خیر، ولی هرچه بود دیگر از تیراندازی ایذائی در آن دره خبری نشد.