کتاب پارۀ تن (قسمت بیست و چهارم)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۳
آزادسازی دکل مخابراتی ارتفاع قلیچیان دکل مخابراتی شهر سنندج بر فراز ارتفاع قلیچیان در فاصله 10 الی 15 کیلومتری شمال شرقی شهر سنندج قرار داشت. این ارتفاع مهم در دست ضدانقلاب قرار داشت و ضدانقلاب با ایجاد یک پایگاه استقراری در این دکل مهم، ایجاد اخلال در مخابرات شهر میکرد و همچنین به جمعآوری اطلاعات میپرداخت. […]
آزادسازی دکل مخابراتی ارتفاع قلیچیان
دکل مخابراتی شهر سنندج بر فراز ارتفاع قلیچیان در فاصله 10 الی 15 کیلومتری شمال شرقی شهر سنندج قرار داشت. این ارتفاع مهم در دست ضدانقلاب قرار داشت و ضدانقلاب با ایجاد یک پایگاه استقراری در این دکل مهم، ایجاد اخلال در مخابرات شهر میکرد و همچنین به جمعآوری اطلاعات میپرداخت. در مسافرتی که شهید صیاد به تهران داشت، از جمله نیروهایی را که از شهید فلاحی درخواست داشت، یک گروهان پیاده از لشکر گارد به فرماندهی سروان سید علیاکبر هاشمی بود، افسر انقلابی که با تشکیل یک گروهان، بارها داوطلب در مبارزه با ضدانقلاب در گنبد و کردستان شده بود.
سفر به مریوان و بررسی وضع مریوان
پادگان مریوان همانند پادگان سنندج از ابتدای سال 59 در محاصره کامل ضدانقلاب قرار گرفته بود و پرسنل فداکار آن با همه توان از این پادگان محافظت و با ایجاد سنگربندی مناسب دور تا دور پادگان از خودشان دفاع میکردند. راههای زمینی به شهر مریوان در کنترل ضدانقلاب بود. کلیه پشتیبانیها و تدارکات و حتی مرخصی کارکنان توسط پروازهای هوانیروز انجام میگرفت. در پادگان مریوان، یک گردان پیاده و یک گردان سوارزرهی و یک گردان توپخانه 105میلیمتری به علاوه گروهانهای پشتیبانی خدمات و گروهان مهندسی و گروهان بهداری مستقر بودند. فرماندهی پادگان را سرهنگ دوم پیاده غضنفر آذرفر به عهده داشت. درگیری پادگان با ضدانقلاب که شهر مریوان را اشغال کرده بود، هر روز افزایش مییافت. ارتفاعات غربی پادگان(ارتفاع موسک) به تصرف ضدانقلاب درآمده بود. این ارتفاع در فاصله700 الی 800 متری پادگان واقع بود، کاملاً به پادگان مشرف بودند و با انجام تیراندازی، مخصوصاً با خمپاره 60میلیمتری دائم به داخل پادگان تیراندازی میکردند. پادگان مریوان همانند پادگان سنندج در اطراف ساختمانها کانال و سنگر ایجاد کرده بودند. در همین درگیریها، یک روز (16 اردیبهشت ماه) فرمانده پادگان سرهنگ دوم آذرفر با اصابت ترکش خمپاره مجروح شد و با هلیکوپتر جهت مداوا به کرمانشاه اعزام گردید. فرمانده جدید پادگان سرهنگ دوم علی حیدری از تیپ هوابرد به این پادگان اعزام گردید. نامبرده مرتب از لشکر درخواست اعزام نیروی کمکی داشت. به همین جهت، بازگشایی محور سنندج به مریوان و آزادسازی شهر مریوان در دستور کار قرارگاه عملیاتی مشترک قرار گرفت. شهید صیاد شیرازی به من (سروان سید حسام هاشمی) و سروان حسین شهرامفر دستور دادند جهت بررسی وضعیت پادگان مریوان با یک فروند هلیکوپتر 214 به آنجا برویم. در یکی از روزها، فکر میکنم بین 8 الی 10خرداد، ما دو نفر با هلیکوپتر به مریوان رفتیم. وضیعت پادگان را کاملاً از هر نظر بررسی کردیم. دور تا دور پادگان سنگربندی شده بود. تیربارها و خمپاره اندازها و حتی توپخانه در مواضع خود مستقر شده بودند. روحیه پرسنل خیلی ضعیف شده بود. غذای پرسنل فقط برنج با لوبیا و یا نان و لوبیا پخته بود، از گوشت و مواد غذایی دیگر خبری نبود.
با تعدادی از افسران پادگان آشنا شدیم، از جمله سرگرد رحیم ابراهیمی فرمانده گردان سوارزرهی، سروانهادی گلستانه، سروان زرهی نوروز سعدی و سرهنگ دوم علی حیدری، که با تک تک آنها صحبت کردیم، دوستان پیشنهاداتی داشتند. در مرحله اول، برای تقویت روحیه سربازان که تعداد آنها هم خیلی کم بود، لازم است تعدادی از برادران پاسدار داوطلب به این پادگان بیایند. عصر همان روز پس از بررسی اوضاع به سنندج برگشتیم. اوضاع پادگان را برای شهید صیاد و برادران ستاد تشریح کردیم.
شهید صیاد موضوع را با برادر محمد بروجردی در میان گذاشت و روز بعد شهید صیاد و برادر بروجردی به دیدار احمد متوسلیان که آن زمان مسئول عملیات سپاه پاوه بود، رفتند و برادر احمد اعلام کرد آماده است با تعدادی پاسدار به مریوان برود، شهید صیاد همانجا به من گفت، از ستاد درخواست دو فروند هلیکوپتر شنوک را برای فردای آن روز بنمائیم. ما هم درخواست کردیم. یک فروند شنوک صبح روز بعد در فرودگاه سنندج نشست و 45نفر از نیروهای پاسدار را با تمام تجهیزات به پادگان مریوان بردم و تحویل فرمانده پادگان دادم و 45 نفر بعدی که خود احمد متوسلیان با گروه دوم بود، با همراهی سروان حسین شهرامفر همان روز به پادگان مریوان اعزام شدند. ورود 90 نفر پاسدار داوطلب آموزش دیده و از همه مهمتر حضور شخص برادر احمد متوسلیان در پادگان مریوان، روح تازهای به پادگان دمید. فرمانده پادگان و افسران و کارکنان ضمن استقبال از این برادران، بهترین امکانات پادگان را در اختیار این برادران قرار دادند. همانطور که فرمانده پادگان پیشنهاد داشت، در وهله اول این برادران با سربازان ادغام شدند و با تقویت سنگرهای اطراف پادگان، روحیه کارکنان افزایش پیدا کرد.
با ورود برادر احمد و نیروهایش برای تأمین بیشتر پادگان، نیروهای مشترک با دو الی سه عملیات، سرانجام ارتفاعات موسک را به تصرف درآوردند و جاده مریوان به طرف سنندج را تا سهراهی مریوان به محور سوته تأمین کردند. این اقدام و همکاری مشترک برادران سپاه در پادگان مریوان علاوه بر تأمین و امنیت پادگان، در عملیات آزادسازی محور سنندج به مریوان و آزادسازی شهر مریوان که بعداً به آن اشاره خواهد شد، خیلی مؤثر بود.
علی اکبر هاشمی هم مجروح شده است، در همان هوا تصمیم میگیرد که در منطقه عملیات فرود بیاید. ارتباط بیسیمی با منطقه عملیات برقرار میگردد و صیاد شیرازی در دامنه ارتفاع فرود میآید و سروان هاشمی با همان هلیکوپتر به پادگان سنندج تخلیه میشود. جناب سرگرد صیاد شیرازی فرماندهی یگان عملکننده را به ستوان دادبین میدهد و خود در کنار ستوان دادبین با هدایت یگانها، با گرفتن چند کشته و یکی یا دوتا اسیر، ارتفاع را تصرف کرده و شب را در همان محل میماند و گروهان اعزامی با ترکیب برادران سپاهی تا مدتی تأمین ارتفاع و دکل مخابراتی را به عهده داشتند.
عملیات بازگشایی محور سنندج به دیواندره و سقز
با توجه به وضعیت شهر مریوان و مشکلاتی که برای پادگان مریوان، بخصوص نحوه تدارکات و پشتیبانیهای آن، که فقط توسط هوانیروز انجام میشد، وجود داشت، لذا بازگشائی این محور و آزادسازی شهر مریوان، در دستور کار قرارگاه عملیاتی مشترک قرار گرفت و برآورد عملیاتی و پشتیبانی عملیاتی به شرح ذیل انجام گرفت:
نیروهای عملیاتی
1- یک گردان تقویت شده از تیپ یک لشکر 28
2- حدود یک گردان بهعلاوه تعدادی از پیشمرگان کرد مسلمان از سپاه پاسداران
3- یک آتشبار توپخانه 105 میلیمتری از توپخانه لشکری لشکر 28
4- یک آتشبار پدافند هوایی 23 میلیمتری از گردان پدافند توپخانه (4 قبضه توپ 23مم)
5- یک دسته تانک اسکورپین ( شامل چهار قبضه تانک اسکورپین) + دو دستگاه نفربر از گردان تانک
6- یک گروه مین یاب از گردان مهندسی
7- یک گردان پیاده از لشکر 77 خراسان به منظور نیروی پدافندی و استقرار در پایگاهها به فرماندهی سرگرد پیاده میرفخرائی
8- یک تیم عملیاتی الف از نیروی مخصوص (تیپ 23 نوهد) به سرپرستی سروان حسین شهرامفر
9- یک تیم عملیاتی و پشتیبانی عملیاتی از هوانیروز
10-یک تیم بهداری شامل 4 دستگاه آمبولانس و دکتر پزشکیار
فرماندهی و ستاد پس از مشورت با دوستان، بخصوص افسرانی که تجربه رزم چریکی را در عملیات ظفار داشتند، نیروهای عمل کننده را به صورت دو ستون مجزا از هم تفکیک نمودند، به طوریکه این دو ستون به فاصله سه کیلومتر از هم حرکت نمایند، تا در موقع درگیری هر ستون، ستون بعدی بتواند ستون درگیر را از نظر آتش توپخانه و خمپاره حمایت نماید. البته ستون اول که در جلو حرکت میکرد، از نظر تعداد نیرو، بخصوص گروهان ضربت یا پیشرو که در جلوی ستون حرکت میکرد، قویتر بود. همه اقدامات و مقدمات کار فراهم شد و سازمان رزم هر دو ستون مشخص شد. فرماندهی ستون دوم به عهده من (سروان سید حسام هاشمی) بود. مقدمات کار انجام گرفت و نیروها در دو ستون در داخل پادگان آماده شدند و قرار بر این بود ساعت 4 صبح حرکت به طرف جاده مریوان آغاز شود.
تغییر در عملیات
حوالی ساعت 12 شب رکن دوم لشکر 28 سراسیمه به اتاق شهید صیاد رفت و مطالبی را به ایشان رساند. بلافاصله شهید صیاد مرا احضار کرد و گفت همه فرماندهان تا رده گردان و گروهان را سریعاً در اتاق توجیه احضار کنید، وقتی همه جمع شدند، به من اطلاع دهید. من هم با کمک برادران سپاهی، همه فرماندهان را که در گوشه و کنار دفتر اتاقهای ستاد و یا در نمازخانه استراحت میکردند، جمع کردم. صیاد به اتفاق برادر رحیم وارد سالن شدند. با مقدمه کوتاهی گفت، برابر اطلاع موثق، ضدانقلاب از جزئیات عملیات ما با خبر است و در تمام طول مسیر برایمان کمین گذاشتهاند. بنابراین، عملیات ما به همان نحوی که قبلاً سازماندهی شده و شما هم توجیه شدید، انجام میشود. منتها مسیر عملیات و هدف آن تغییر میکند. ما به جای حرکت به سوی مریوان به طرف دیواندره حرکت خواهیم کرد. این موضوع را فقط شما فرماندهان بدانید. لازم نیست امشب، حتی به نیروهایتان هم اطلاع بدهید. فردا صبح به جای حرکت به طرف جاده مریوان، به سوی جاده دیواندره خواهیم رفت.
نحوه اجرای عملیات
راس ساعت 4، اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد بود، دقیق یادم نیست، صبح ستون بهسوی دیواندره حرکت خودش را آغاز کرد. جلودار ستون و یا همان گروهان ادغامی ضربت به فرماندهی سروان حسین شهرامفر، با رعایت تأمینی در جلوی ستون حرکت کرد و ستون دوم هم به فاصله زمانی 15 دقیقه و با رعایت فاصله سه کیلومتر حرکت خود را آغاز کرد. ارتباط بیسیمی بین من و صیاد برقرار بود، ستون ما، قبل از یک توقف کوتاهی داشت، تا بچهها نماز صبح را بخوانند و بعد به حرکت ادامه دادیم. حوالی سد قشلاق که رسیدیم، ستون اول درگیر شد، یعنی درگیری با ضدانقلاب در ورودی تونل اول بعد از سد بود. ضدانقلاب همه توان و نیروهایش را در محور مریوان مستقر کرده بود و در حوالی تونل اول، تعدادی نیروی تأمینی گذاشته بود و به کلی غافلگیر شد. یگان ضربتِ ما توانست ضربه کاری به آنها وارد نماید. تازه هوا روشن شده بود، نیروی ضدانقلاب که در ارتفاعات بالای تونل مستقر بودند، وقتی عظمت ستون را دیدند، با شلیک چند گلوله توپخانه، فرار را به قرار ترجیح دادند و از مهلکه گریختند؛ به این ترتیب قبل از طلوع آفتاب تونل به تصرف ما درآمد. از این لحظه به بعد، به دستور شهید صیاد، راهپیمایی ستون به صورت تاکتیکی و با احتیاط کامل پیش میرفت، به طوری که روز اول تا حوالی روستای حسنآباد پیش رفتیم. یک یا دو ساعت مانده به غروب آفتاب، در محل مناسبی کنار رودخانه هر دو ستون متوقف گردیدند و شهید صیاد دستور داد نیروهای تأمینی ارتفاعات اطراف را تصرف نمایند و با دفاع دورتادور، تأمین ستون برقرار گردد. یگانها و نگهبانان و پاسبخشها مشخص و علاوه بر آن، دو دسته آماده با تجهیزات کامل بیدار باشند. ضمناً مسئولیت کلی ستون در نیمه اول شب با خودش و برادر رحیم و در نیمه دوم شب با من و سروان شهرامفر باشد.
خاطرهای که در آن شب بهیاد ماندنی از شهید شهرامفر دارم که بعد از یکی دو دور گشت زدن و سرکشی به همه نگهبانان، شهرامفر به من گفت شما مواظب اوضاع باش، تا من کنار رودخانه به سر و صورتم آبی بزنم. کنار تخته سنگی نشسته بودم. حسین به کنار رودخانه رفت و وضو گرفت و در جای مناسبی شروع کرد به نماز خواندن. نماز خواندنش حدود نیم ساعتی به طول انجامید. شب مهتابی بود و سکوت همه جا را فرا گرفته بود. صدای امواج یکنواخت رودخانه، آهنگ زیبایی را به وجود آورده بود. محو تماشای حسین و نماز خواندنش شده بودم. قنوتهایش طولانی بود، ولی به علت غرش امواج رودخانه صدایش را نمیشنیدم. بعد از اذان صبح من هم نماز صبح را خواندم، سپس ایشان اذان گفت و اکثر بچهها که از خستگی عملیات روز قبل در داخل خودرو یا کنار خودرو دراز کشیده و به خواب عمیقی فرو رفته بودند را برای نماز صبح بیدار کردیم.
صبح آن روز پس از صرف صبحانه که نان و پنیر بود و دو خودرو یخچال دار همراه ستون حمل میشد، حوالی ساعت 0730، ستون به حرکتش به طرف دیواندره ادامه داد. بجز یک درگیری کوچک در روستای حسینآباد تا دیواندره، ستون با مشکلی مواجه نبود و حوالی ساعت 11 صبح به ابتدای ورودی شهر دیواندره، که یک دشت وسیعی بود رسیدیم. دستور توقف ستون داده شد و مثل روز قبل دفاع دور تا دور ستون برقرار شد. گروهان ضربت و یگان برادران سپاهی وارد شهر شدند. ضدانقلاب از شهر گریخته بود و شهر دیواندره به تصرف برادران سپاهی درآمد.
حوالی ساعت 11 صبح بود که از دور صدای هلیکوپتر در آسمان به گوشمان رسید. افسر رابط هوانیروز همراهمان، ارتباط خلبان را با صیاد برقرار کرد. صیاد با حالت عصبانی و تغیّر از خلبان توضیح خواست برای چه بدون درخواست ما پرواز کردید؟ مگر من نگفتم که به حالت استندبای (آماده) باشید؟ خلبان گفت به همراه فرمانده لشکر جناب سرهنگ صدری آمدیم. آنگاه گوشی را به سرهنگ صدری داد. سرهنگ صدری گفت ابوصیاد خسته نباشی، ما از شما بیخبر بودیم، برای خسته نباشید و خدا قوت شما آمدیم. چند لحظه بعد هلیکوپتر به زمین نشست و پس از احوال پرسی و صحبت کوتاهی، هلیکوپتر به سنندج برگشت.
برادران سپاهی و پیشمرگان کرد مسلمان در شهر مریوان مستقر شدند و بعدازظهر آن روز گروهان ضربت و یک گروهان ادغامی و دو قبضه توپ 23 میلیمتری به فرماندهی صیاد و برادر رحیم تا سقز پیش رفتند و در بین راه، هیچگونه درگیری نداشتند و از عصر همان روز مجدداً به دیواندره برگشتند. ما آن شب را در همان محل تجمع بیرون شهر با رعایت اصول تأمینی سپری کردیم و صبح روز بعد با راهپیمایی اداری تاکتیکی به سمت سنندج حرکت کردیم و حوالی ظهر به پادگان سنندج برگشتیم. بدین ترتیب، عملیات ما سه روز به طول انجامید: دو روز رفت و یک روز برگشت.
گردان 178 اعزامی از مشهد به فرماندهی سرگرد میرشکرائی که پس از ورود به سنندج در فرودگاه سنندج مستقر گردیده بود، در همان روز عملیات، پشت سر ستون ما حرکت کرد. مأموریت گردان، تأمین مسیر سنندج به دیواندره بود. این گردان با سلاح و تجهیرات کامل، بخصوص از نظر پرسنلی، صد در صد کامل بود. فرمانده گردان یک سرگرد قدیمی پا به سرهنگ دومی و معاونش نیز سرگرد ایرائی و دارای افسران و درجهداران کار آزموده بود. فرمانده گردان با بررسی مسیر و ایجاد پایگاههای مناسب در حد دسته و گروهان و استقرار مناسب مواضع خمپاره و یک آتشبار توپخانه 105میلیمتری کل مسیر را از سنندج تا دیواندره پوشش داده بود و تا زمانی که این گردان مسئولیت تأمین جاده را داشت، با قدرت و اقتدار از عهده مأموریتش برآمد.