banner

چهره به چهره دریا-32

تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

زندگینامه و خاطرات ناخدایکم کوروش بایندر

در زمان جنگ پاکستان گاه پیش می‌آمد که نیروی دریایی ایران به ناوگان پاکستان سوخت می‌داد. نفت‌کش‌های بندرعباس و بوشهر را که داشتیم، حداکثر هزار تن گازوییل می‌گرفت. ممکن است در دریا به یک نفت‌کش آن‌ها نفت داده باشیم. از این‌جور کمک‌ها ممکن است کرده باشیم، ولی اصولاً در آن دوره نیروی دریایی ایران به نیروی دریایی پاکستان علیه هند کمکی نمی‌کرد. نیروی هوایی‌مان ‌هم مستقیماً دخالت نداشت، یک تعدادی هواپیما دادیم که خلبان‌های خودشان با آن پرواز کردند. یعنی کمک‌ها در این حد بود. اگر به وضعیت استراتژیک آن روز نگاه کنید، می‌بینید چین از پاکستان پشتیبانی می‌کرد. شوروی هم به هند یاری می‌رساند؛ یعنی سلاح روسی در هندوستان و سلاح چینی در پاکستان بود. البته یک مقدار هم سلاح آمریکایی به پاکستان می‌رسید. انگلیسی‌ها هم چند ناو به آن‌ها ‌دادند. یک سری هواپیمای ساخت انگلیس هم داشتند، ولی اسلحه قسمت‌های زمینی را به شکل کامل چینی‌ها تأمین می‌کردند. بین چین و هند سر مسائل مرزی اختلافاتی وجود داشت. شروع اختلافات ایدئولوژیک چین و شوروی از همان زمان‌ها بود. شاه عضو سنتو بود و در حقیقت بین این‌ها به شکلی بالانس برقرار می‌کرد که هم شوروی و همآمریکا ناراحت نشوند.

گاه برخی نمی‌دانند و چیزی را شایعه می‌کنند، مثلاً شنیدم می‌گویند آمریکا طرحی به نیروی دریایی ایران داده تا در خلیج فارس جزایری که با جذر و مد از آب بیرون می‌آیند را خشک کنند و پایگاه بسازند. اصلاً این کار واقعا غیر ضروری است. هر کس خلیج فارس را بشناسد می‌داند که در آن تعداد زیادی جزایر کوچک هست که در مد زیرآب می‌رود. آن جزایر توی قسمت کم‌عمق است؛ در شمال خلیج‌فارس که از بندر عمان درمی‌آیید، خور موسی است. در خور موسی خیلی جاهای این‌جوری وجود دارد که پر از لجن و گِل است. در حقیقت در جذر و مد وقتی از زیرآب هم بیرون می‌آیند، پر از لجن و گل هستند. یک قسمت‌هایی از خود فاو، در مد کاملاً زیرآب می‌رود. در خلیج‌فارس چند جزیره هست که در جذر و مد بیرون می‌آیند ولی نمی‌شود از آن‌ها بهرۀ چندانی برد.

به‌طورکلی این نبود که آمریکایی‌ها هر چه می‌گفتند، نیروی دریایی بپذیرد. ما خودمان ‌همه تحصیل‌کرده انگلیس و آمریکا بودیم، دقیقاً هم سیستم‌های طرح‌ریزی آن‌ها را می‌دانستیم که می‌توانند تجاری کار کنند. بنابراین اگر چیزی به ما می‌دادند، حتماً بررسی می‌کردیم. در سلسله‌ مراتب نیروی دریایی، گاهی دستور از بالا بود که فلان کشتی را بخرید، دیگرکسی حرفی نمی‌زد، ولی همیشه اینجوری نبود؛ سر همین اسپرونزاها یا کشتی‌هایی که از لندن یا از آلمان قرار بود بخریم، خیلی نظر می‌دادیم که چه می‌خواهیم. قرار بود از آلمان زیردریایی‌های کوچک کم‌صدا و از هلند ناوشکن بگیریم.

همچنین توی برنامه نیروی دریایی بود از آمریکا اسپرونزا بگیریم. اسپرونزا رزم‌ناوهای کوچک موشک‌انداز با سیستم NTDS داشت که در آن روزها سیستم خیلی پیشرفته‌ای بود و تصویر زمانی می‌داد. این تصویر زمانی قرار بود از طریق ماهواره به ساحل منتقل بشود. این‌ها چیزهایی بود که روی آن نظر می‌دادیم و با ما مشورت می‌شد. هنگام خرید ناوهای سام و زال، خیلی درس گرفتیم، زیاد سرمان کلاه می‌گذاشتند. واقعاً از بی‌اطلاعی ما استفاده کرده بودند و ما هم اعتراض‌هایی می‌کردیم. این اعتراضات بالا می‌رفت و مورد توجه قرار می‌گرفت. بعدازاینکه آن عده را در نیروی دریایی گرفتند، همه خیلی مراقب بودند که به حرف افسران رده‌های پایین‌تر گوش بدهند و ببینند که این‌ها چه می‌گویند. ما می‌دانستیم که چه می‌خواهیم. دست‌کمی از افسران خارجی نداشتیم، حتی می‌توانم بگویم در بسیاری موارد، افسران نیروی دریایی ایران وقتی‌که به مدارس خارجی می‌رفتند، آن‌ها را به تعجب وامی‌داشتند.

نیروی دریایی ما جوان بود و سریع داشت گسترش پیدا می‌کرد. وقتی به دانشگاه جنگ انگلیس رفتم، هم‌کلاسی‌هایم هیچ‌کدام فرمانده ناوشکن نشده بودند، ولی من و ناخدا اسفندیار زنگنه هر دو وقتی‌که آنجا رفتیم، ناوشکن سبک موشک‌انداز را تحویل داده بودیم. تجربه عملیاتی‌مان خیلی از آن‌ها بیشتر بود. درس‌هایی که شب‌ها یادمان می‌دادند و می‌گفتند صبح جوابش را بیاورید، ما جواب را به‌خوبی بلد بودیم. باکار کمتری، جواب را می‌نوشتیم و می‌آوردیم. این کارها را به صورت عملی تجربه کرده بودیم؛ چون با درجه پایین، مسئولیت‌های بالاتر گرفته بودیم. درحالی‌که در نیروی دریایی انگلیس به این صورت‌ نبود. آنجا اگر کسی درجه ناخدا سومی داشت، شغل ناخدا سومی هم گرفته بود؛ درحالی‌که وقتی من ناخدا سوم بودم، شغل دریاداری گرفتم. بنابراین پروژه‌ای که بیائیم و درجایی که سطح پست دارد پایگاه بسازیم اصلاً منطقی نبود. اگر عنوان می‌شد می‌گفتیم این‌همه جزیره داریم، چرا در این جزیره‌ها پایگاه نسازیم؟ برای مثال در کیش فرودگاه ساختند و در این جزیره رادار گذاشتند که در جنگ با عراق از آن کلی استفاده کردیم.

در کیش پایگاه‌های هوایی ساخته شد تا از نیروی دریایی پشتیبانی کند. در بوشهر، بندرعباس و چابهار برای گسترش نیروی دریایی به‌طرف جنوب و اقیانوس هند هم برنامه ریزی شده بود. پایگاه دیگری لازم نداشتیم، پایگاه‌های هوایی مشخص بود. برای پشتیبانی نیروی دریایی در سواحل خلیج‌فارس هم رادارهای هوایی گذاشته بودند. هیچ دلیلی نداشت که بیائیم از جزایر پستی که زیرآب می‌رفت استفاده‌های این‌چنینی کنیم. فکر می‌کنم یا اصلاً مطلع نبودند که جریان چه بوده و یا شایعه بوده است.

قرار بود برای نیروی دریایی ایران، ناو هواپیمابر تهیه کنند. آن زمان سر این مسئله دعوا و مرافعه‌ای هم بین نیروی دریایی و نیروی هوایی بود. یکی از مأموریت‌های نیروی هوایی پوشش هوایی نیروی دریایی و تأمین آن بود. نیروی دریایی همیشه باید پوشش هوایی داشته باشد. می‌گفتیم، با درست کردن پایگاه در خلیج‌فارس و سواحل ایران می‌توانید تا جایی که برد هواپیمایتان می‌رسد به ما پوشش هوایی بدهید. ولی در فواصل دور چطور؟ آیا می‌توانید؟ بیایید تمرین کنیم. تمرین هم می‌کردیم. در اولین تمرین هوایی شبانه یک خلبان ورتی‌گو[1] شد و توی آب افتاد. ورتی‌گو حالتی است که خلبان هوا و دریا را اشتباه می‌کند؛ یعنی همین‌جوری که معلّق می‌زند و می‌چرخد، دریا و آسمان را از هم تشخیص نمی‌دهد. به‌خصوص در پروازهای شبانه خیلی این اتفاق می‌افتد. رنگ آسمان در شب، با آب تقریباً یکی است، اگر خلبان تجربه نداشته باشد، به‌جای این‌که بالا بِکشد و به هوا برود، سریع می‌رود توی آب، تجربه خیلی مهم است.

این اتفاق در اولین مانور شبانه‌ای که با نیروی هوایی داشتیم، افتاد. اولین باری بود که کلمه ورتی‌گو را شنیدیم. بعد دیگر شروع به تمرینات مقدماتی با نیروی هوایی کردیم که شب چه جوری پرواز بکنند. چون کار ما روی دریا بود. قبلاً هلی‌کوپترهای نیروی دریایی پرواز شبانه داشتند، تجربه خوبی روی دریا داشتیم. بعد بین نیروی دریایی و نیروی هوایی افسر رابط مبادله کردیم. فرماندهی تاکتیکی مرکز فرماندهی نیروی هوایی، در شیراز بود. از یک زمانی به بعد اصلاً یک افسر نیروی دریایی را در شیراز مستقر کردیم، یک افسر هوایی را هم به دلیل این‌که پایگاه هوایی وجود داشت در بندرعباس گذاشتیم. البته نیازی نداشتیم، چون هر عملیاتی که می‌شد، افسرهای رابط ما به اتاق‌های همدیگر می‌رفتند. یک افسر از پایگاه نهم می‌آمد، یک افسر هم از ناوگان به پایگاه نهم می‌رفت. البته نمی‌دانم این‌هایی که می‌گویم محرمانه است یا نه؟! آن موقع به آن صورت محرمانه نبود.

[1] (vertigo)

منبع :   چهره به چهره دریا، آقامیرزایی،محمد علی، 1400، ایران سبز

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign