banner

چهره به چهره دریا-30

تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

زندگینامه و خاطرات ناخدایکم کوروش بایندر

یادم هست شبی که قرار بود کشتی از بندرعباس راه بیفتد، فرمانده کشتی که یک کاپیتان انگلیسی بازرگان تجاری بود، دندان‌درد شدیدی گرفت. ما هم او را به بیمارستان فرستادیم، دندانش را معالجه کردند و روی کشتی رفت؛ کشتی راه افتاد. معاون کاپیتان یک افسر ایرانی بود که خودم او را انتخاب کرده بودم. افسر خیلی خوبی که در فرانسه درس‌خوانده و بسیار باهوش بود. حدود پنج ساعت از حرکت کشتی گذشته بود که معاون کشتی یک پیام به رمز برایم فرستاد؛ بعد از کشف رمز پیام فهمیدیم که اتفاق غیرمنتظره‌ا‌ی افتاده است.

در آن پیام نوشته بود کاپیتان سکته کرده و فوت‌شده است. کاپیتان انگلیسی واقعاً مرده بود. به او گفتم آقا خودت فرمانده باش، یعنی چاره‌ای نداشتیم؛ نمی‌توانستیم برگردیم. تمام کارهای ستاد انجام شده بود که این‌ها بروند آنجا و لنگر بیندازند و بگویند کشتی خراب است. باید نشان می‌دادند که یک کشتی انگلیسی هستند و شب‌ها کار می‌کردند. این افسر فرمانده کشتی شد و برای انجام مأموریت رفت؛ اتفاقاً عملیات را هم خیلی خوب انجام داد. درهرصورت این گروه رفتند آنجا و طوری وانمود کردند که کشتی خراب است. حتی از پاسگاه یمن جنوبی هم‌روی کشتی آمدند که ببینند پرسنل کشتی چه‌کار می‌کنند؟ این‌ها می‌گفتند کشتی‌مان خراب شده است. با این بهانه اینجا ‌ماندند. غواص‌ها هنگام شب‌ و در تاریکی می‌رفتند و دنبال دوربین می‌گشتند.

وقتی برگشتند و به بندرعباس رسیدند تقریباً یک انبار کشتی پر از قطعات هواپیمای 4RF بود که با خودشان آورده بودند، ولی دوربینی در آن نبود. یعنی نمی‌دانم یا نتوانسته بودند پیدا کنند یا دوربین منهدم و غیب شده بود. یمنی‌ها هم پیدا نکرده بودند، چون اگر برمی‌داشتند حسابی شلوغ می‌کردند. می‌رفتند به شورای امنیت سازمان ملل نشان می‌دادند و شکایت می‌کردند که ایرانی‌ها در کار ما دخالت می‌کنند. از کشتی‌های ما عکس‌برداری کرده‌اند. این هم مدرک ولی این کار را نکرده بودند.

جنازه کاپیتان را هم تا پایان مأموریت توی یخچال کشتی گذاشته بودند. دیگر خبر نداریم چگونه از تهران به همسر او خبر دادند. تهران به‌طورکلی به سفارت انگلیس گفته بود، یک تبعه شما که کشتی‌اش در اجاره ما بوده و پرسنلش هم همه غواص و افسر نیروی دریایی ایران بودند، فوت کرده است. احتمالاً جنازه را بعداً آورده بودند، ولی فکر می‌کنم سفارت انگلیس به خانواده او خبر داده بود که چنین اتفاقی افتاده است. با دکترهای بهداری شوخی می‌کردیم که این بنده خدا را فرستادیم شما دندان‌هایش را درست کنید، چه بلایی سرش آوردید که سه ساعت بعد سکته کرد و مرد.

به هر صورت این‌یکی از کارهایی بود که آن زمان از ما خواستند و انجام دادیم. من یک دفعه هم در جوانی، رئیس عملیات مناطق دریایی جنوب شدم. آن زمان سازمان نیروی دریایی فرق داشت، چیزی به نام فرمانده ناوگان نداشتیم. فرمانده ناوگان، فرمانده مناطق دریایی جنوب بود، ستادش هم در خرمشهر قرار داشت. بعد از رساندن ناو ریاضی به ایران، رئیس عملیات مناطق دریایی جنوب شدم. آنجا پست سازمانی افسر طرح‌ها و برنامه‌های ستاد مناطق دریایی جنوب را داشتم، ولی عملاً رئیس عملیات بودم. جایگاه رئیس عملیات، سرهنگی و ناخدا یکمی بود. چون سروان بودم پست پائین‌تری می‌گرفتم ولی وظایف رئیس عملیات را انجام می‌دادم، این رسم بود.

در هنگام جنگ بین هند و پاکستان و کمک ایران به پاکستان نبودم؛ خیلی دقیق در جریان جزئیاتش نیستم. به‌طورکلی در جریان جنگ هند و پاکستان، دقیق نیستم، اما از چیزهایی که خواندم، می‌دانم که نیروی دریایی هند، بهتر از نیروی دریای پاکستان عمل کرد و حتی یک سری ناوهای هندی، توانستند ناوهای پاکستانی را غرق بکنند. نیروی هوایی هند هم بهتر عمل کرد و البته پاکستان از ارتش ایران، بیشتر کمک هوایی و هواپیما می‌خواست. در آن دوران ما بی‌طرف نبودیم و به پاکستان کمک می‌کردیم. البته پاکستانی‌ها ‌هم گاهی اوقات، درحالی‌که ظاهراً خیلی مجیز می‌گفتند ولی حسادتی در رفتارشان بود. در نیروی دریایی ما و کشور آن‌ها، این مسائل وجود داشت.

یک وقتی هم از دهان یکی‌شان در آمده بود که  به  خلیج‌فارس، خلیج گفته بود. در واقع توی یک کتاب راهنمای دریایی از خلیج‌فارس به نام خلیج نام برده بود. از او توضیح می‌خواهند، معذرت‌خواهی می‌کند. این کتاب چاپ نیروی دریایی انگلیس است و در مورد خلیج‌فارس، همه‌چیز در آن بود. البته این کتاب در سال 1982 چاپ شده است. بعد یک اصلاحیه همراه کتاب دادند که این اصلاحیه را داشتم. کتاب راهنمای دریانوردی در خلیج‌فارس و هواشناسی بود. به تمام دنیا این را دادند، به این کتاب‌ها، کتاب‌های پایلوت یا راهنما می‌گویند. عرب‌ها هم یک‌چیزی درست کرده بودند و در آن کتاب از خلیج‌فارس فقط با نام خلیج یا گلف نام ‌برده بودند که ما اصلاً قبول نداشتیم. ما همیشه خلیج‌فارس می‌گوییم و روی این مسئله تعصب هم داریم. انگلیسی‌ها هم اگر نگاه بکنید، توی مدارک رسمی‌شان خلیج‌فارس می‌نویسند. در کتاب‌های جغرافیا که توی مدارسشان درس می‌دهند و یا در اسناد وزارت خارجه‌شان هم که می‌بینیم خلیج‌فارس می‌گویند. این نام بردن به شکل خلیج فقط در این سال‌های گذشته بعد از جنگ اعراب و اسرائیل باب شد. بعد از زمان ناصر جنگ اعراب و ایران در آن دوره، وضع خاصی داشت؛ این مسئله ناسیونالیسم عرب، در بین جوانان عرب خیلی طرفدار پیدا کرد و اصلاً شما نگاه ‌کنید، می‌بینید که کودتای لیبی، تحت تأثیر ناصر و تحت تأثیر همین عرب گرایی رخ داد.

جریان حزب بعث در عراق و سوریه و قیام این‌ها هم که سبب عوض کردن حکومت عراق شد، تأثیر ناسیونالیسم عرب و ناصر بود. ناصر شدیداً به دربار، شاه و ایران حمله می‌کرد. در آن دوران بین ایران و مصر اصلاً روابط خوبی حاکم نبود. برای این‌که ما یک رابطه غیرمستقیم با اسراییل داشتیم. البته اسرائیل در ایران سفارت رسمی نداشت، ولی همه می‌دانستند که اینجا سفارت دارد. سفارتش هم در خیابان کاخ سابق و فلسطین فعلی بود. استراتژی ایران این بود که اعراب را دشمن استراتژیک خودش می‌دانست. اسراییل با ایران کاری نداشت، اعراب با ما همسایه بودند، همیشه هم آن‌ها به ما حمله کرده و حقوق ما را پایمال کرده بودند. بنابراین ما با عراق سرشاخ بودیم. عربستان سعودی این‌جوری نبود، عربستان سعودی از عراق و مصر می‌ترسید. درحالی‌که ما با عراق همیشه نزاع مرزی داشتیم. همین جریان اروندرود بالاخره منجر به قرارداد 1975 الجزایر و حل‌وفصل مسئله شد. بعد از انقلاب هم که جنگ شد و عراق به ایران حمله کرد. از روزی که ناوبان دوم شدم، هر تابستان که می‌خواستیم مرخصی بیائیم، آماده‌باش می‌زدند؛ یعنی هرسال با عراق مسئله داشتیم.

این مسائل بعدازاینکه فیصل، پادشاه عراق سقوط کرد شروع شد. دلایلش هم روشن است، حکومت سلطنتی عراق ساقط شد، حکومت ایران هم سلطنتی بود. بعد که عارف رفت، حسن البکر و صدام آمدند و تمام این مدت مرخصی ما را لغو می‌کردند؛ یا برمان می‌گرداندند یا این‌که اصلاً به مرخصی نمی‌فرستادند‌. همسرم هم معلم بود، فقط تابستان می‌توانستم بروم؛ بنابراین حدود یک سال به مرخصی نرفتم. فکر می‌کردیم که گروه بعثی چه در سوریه، چه در عراق، چه در لیبی و چه در مصر، طرفداران ناسیونالیسم عرب و دشمن ایران‌ هستند. به نظامی‌های ایران آموخته می‌شد که اعراب دشمن نظام ایران محسوب می‌شوند. کرد‌ها هم همیشه از طرفداران ما بودند و از آن‌ها در نیروی زمینی استفاده می‌کردیم. این هم جریان آن دوران بود.

بحث حقوقی این بود که بلندترین ساحل را در کنار خلیج‌فارس ما داریم. تمام شمال خلیج‌فارس، ساحل ایران است، باز دریای عمان ‌هم مال ایران است. وقتی می‌گویید خلیج‌فارس، خلیج‌فارس یعنی مردم آن فرهنگ فارسی دارند. دینشان اکثریت شیعه است، البته آنجا سنی هم هستند، ولی ایرانی‌ها اکثراً شیعه هستند. جزایر بزرگی در خلیج‌فارس متعلق به ماست، مثل قشم که تقریباً بزرگ‌ترین جزیره دنیاست. جایی خواندم که قشم یکی از جزایر بزرگ دنیاست. بعد هم می‌دانیم 18 جزیره مال ماست، در خلیج فارس جزایر متعدد کوچک زیادی هست. بنابراین خلیج‌فارس ازلحاظ حقوقی، اسم با مسمّایی است. ما فلات قاره داریم، منطقه انحصاری اقتصادی داریم. حدود 60 مایل دریایی طول ساحل ایران است. ماهیگیری بسیاری داریم؛ این‌ها دلایلی است که نمی‌خواهیم به این منطقه خلیج عربی بگوییم. در حقیقت نگاه که می‌کنید می‌بینید اصلاً کشوری به نام امارات وجود نداشته است. این‌ها کشورهای بسیار کوچک فقیری بودند، اصلاً اسم بزرگی نداشتند و درگذشته متعلق به ایران بودند.

این‌ها بعد از جنگ جهانی اول، وقتی دیدند امپراتوری عثمانی تقریباً از بین رفته است، آمدند و سرزمین‌های اعراب را قسمت کردند. کشورهایی که به وجود آوردند، مسائلی داشتند. این‌ها را باید قسمت می‌کردند و اکنون انگلیسی‌ها قبول دارند که این کشورها را خوب قسمت نکرده‌اند. معتقدند که سهم کردها از بین رفت. کردها را کاملاً نادیده گرفتند؛ برای این‌که گسترش کردها در آن دوره هم از ایران شروع می‌شد و در شمال عراق تا جنوب ترکیه و سوریه امتداد داشت. یعنی در حقیقت این قوم بین دو نیروی قوی ایران و عثمانی، همیشه گیر بود. عثمانی‌ها قسمت‌های عرب نشین را گرفته بودند، بنابراین کردها به ایران تمایل داشتند. عده‌ای‌شان ‌هم شیعه بودند و اصولاً فرهنگ ایرانی داشتند. خودشان را به‌درستی از نژاد آریا می‌دانستند؛ بنابراین به ما خیلی نزدیک بودند، زبانشان‌ هم تغییر نکرد.

 

منبع : چهره به چهره دریا، آقامیرزایی،محمد علی، 1400، ایران سبز

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign