چهره به چهره دریا-25
تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۴
زندگینامه و خاطرات ناخدایکم کوروش بایندر
اصولاً در آن دوره یکی از اتهاماتی که به ایران میزدند، این بود که ایران قصد تجاوز به کشورهای همسایهها را دارد. بنابراین اگر اسلحهای به ایران فروخته میشد، هندیها میگفتند چه خبر است؟ جریان چیست؟ شما چه نقشی در منطقه دارید؟ میخواهید چه نقشی ایفا کنید که اینهمه سلاح میخرید؟ احساس خطر میکردند و در این مورد علناً حرف میزدند. وقتی با کشتیهایشان به بندرعباس میآمدند، یا وقتی ما به بمبئی میرفتیم، افسرهایشان سؤال میکردند شما هواپیمای F14 میخواهید چهکار؟ شنیدیم میخواهید ناو هواپیمابر بخرید. برای چه میخواهید؟ با کدام کشور میخواهید بجنگید؟ مگر چقدر پول دارید؟ چرا به اقتصادتان نمیرسید؟
این سؤالهایی بود که برایشان پیش میآمد. ما هم میگفتیم که قصد تجاوز به کسی را نداریم، هر چه میخریم، برای این است که از کشورمان دفاع کنیم. آنها سؤالاتی میکردند و ما جوابمان خیلی دیکته شده بود. میگفتیم قصد تجاوز به هیچ کشوری را نداریم. میگفتند که در خلیجفارس این کارها را کردهاید و اینها برای چیست؟ میگفتیم آن جزایر همواره متعلق به ایران بوده است. انگلیسیها این جزایر را غصب کرده بودند و حالا پس دادهاند. خلاصه این صحبتها وجود داشت که چرا شما تقویت نیرو میکنید؟ ولی ازنظر سیاستمدارها و دیپلماتها، دقیقاً روشن بود که نقش ما در خلیجفارس چیست؟ نقش هند چیست؟ چرا شوروی به عراق اسلحه میدهد؟ چرا چینیها به یمن جنوبی اسلحه میدهند؟ چرا شوروی به هند اسلحه میدهد؟ آمریکا به پاکستان اسلحه میدهد؟ و این جریانی بود که سیاستمدارهای ما میدانستند.
بعد از آمدن ناوهای سام و زال، پایگاه بندرعباس رسماً شروع به کار کرد. تا آن زمان این پایگاه کشتی نداشت، فقط پادگان زمینی نیروی دریایی ساخته شده بود. این یگانهای زمینی تا حدودی در پادگان مقدمات ورود ناوها را به پایگاه جدید بندرعباس فراهم کرده بودند. خانهسازی شده بود و در پروژه خانهسازی انبوه، مدرسه، بیمارستان و اماکن رفاهی وجود داشت؛ البته هنوز پروژه ناقص بود و باید خیلی کارها در آن ادامه پیدا میکرد. با آمدن ناوها یکی از وظایفی که برای خودمان قائل بودیم این بود که این نواقص را بشناسیم و بخواهیم این کمبودها رفع شود؛ بنابراین هر کاری میکردیم تا پایگاه به سرعت تجهیز شود.
وقتی ناوهای سام و زال آمدند، هنوز ستاد ناوگان در خرمشهر بود. البته آن روزها چند منطقه دریایی داشتیم. منطقۀ یکم، حوالی آبادان و بندر امام فعلی قرار داشت. منطقۀ دوم بوشهر و آبهای اطراف آن و منطقۀ سه بندرعباس بود. قرار بود در چابهار هم منطقۀ چهارم تشکیل بشود ولی هنوز هیچچیزی وجود نداشت. یعنی ساخت آن شروع نشده بود. فرمانده ناوگان در حقیقت یک سرپرستی و فرماندهی کلی به این مناطق میکرد. فرمانده منطقه باید ازنظر تدارکات، تسلیحات و لجستیک، ناوهای منطقه را پشتیبانی میکرد، ولی ازلحاظ عملیات تابع فرمانده ناوگان قرار داشت. فرمانده ناوگان آن زمان در خرمشهر بود. قرار بر این بود که بعدها ازآنجا به بندرعباس منتقل شود. در آن دوره که رسیدیم آنجا، هنوز به آن صورت ناوگانی نبود. در حقیقت فرمانده ناوگان هم تا آنجایی که یادم میآید، همان فرمانده منطقۀ یکم مستقر در خرمشهر بود.
فکر میکنم وقتیکه با ناو به بندرعباس آمدیم، هنوز تیمسار رسایی فرماندهی نیرویدریایی را بر عهده داشت و فرمانده ناوگان دریادار عطایی در خرمشهر مستقر شده بود. در این زمان تیمسار حبیباللهی فرمانده منطقه بوشهر بود. در بندرعباس هم هنوز به آن صورت فرمانده منطقهای وجود نداشت. یک افسری به نام تیمسار وحدتی کارها را هماهنگ میکرد. در همین زمان تازه در نیروی دریایی تحولاتی انجام شده بود. امرای قدیمیتر را که زیر دست تیمسار رسایی بودند و از دوره قبل از جنگ دوم، یعنی قبل از سوم شهریور در نیروی دریایی جزو معاونین تیمسار رسایی بودند، یکمرتبه به سبب واقعهای در سال 1350 که در جزیره فارسی اتفاق افتاد، همگی را بهجز تیمسار رسایی، عوض کردند.
جزیره فارسی و جزیره عربی دو تا جزیره در خلیج فارس بودند که سر آن جنگ شد. سرانجام این دو جزیره یکی به ایران و دیگری به عربستان واگذار شد. یعنی یک جزیره به نام فارسی و یک جزیره هم به نام جزیره عربی تقسیم شد. در جزیره فارسی همیشه یک پادگان کوچک داشتیم. کارکنان این پادگان کوچک برای مدتی حدود دو ماه آنجا میرفتند و بعد عوض میشدند. این جزیره درست جنوب بوشهر و خارک قرار دارد. جزیره فارسی یک جزیره بسیار کوچک، بهاندازۀ یک زمین فوتبال است ولی ازنظر موقعیت یک چراغ دریایی دارد، این چراغ دریایی به ناوگان در خلیجفارس کمک میکند و درعینحال جزیرهای است که اگر نداشتیم، آبهای سرزمینیمان اینقدر اضافه نمیشد. یعنی هر جزیرهای داشته باشیم تا 12 مایل دریایی جزو آبهای سرزمینی ایران میشود. بنابراین برای توسعه آبهای سرزمینی ایران حیاتی بود.
کارکنان این پادگان هر دو ماه یکبار عوض میشدند. اینها حساب میکردند که تا تاریخ مشخصی باید روی جزیره بمانند و بعد با کشتی به پایگاه اصلی برگردند؛ بنابراین خواروبار و سوخت و همهچیزشان را طوری مصرف میکردند که تا زمان آمدن دستۀ جدید دوام بیاورند. تا دستۀ جدید بیاید این افراد از مواد غذایی و آب موجود استفاده میکردند. انتهای زمان ماموریت دیگر چیزی برایشان باقی نمیماند، همه را مصرف میکردند. در یک مقطع به دلایل نامعلوم، اختلاف یا سوءتفاهماتی که بین جزیره خارک و خرمشهر پیش آمده بود، برای یک دسته از این نیروها تدارکات صورت نمیگیرد. یا تقاضا کرده بودند و توی خرمشهر رسیدگی نکرده بودند و یا خرمشهر خیال کرده بود خارک رسیدگی میکند. در خارک پادگان بزرگتری داشتیم که مواظب این جریانات بود. درهرصورت کشتی دنبال اینها نمیرود و این بنده خداها مدتی فراموش میشوند. میگویند چهکار کنیم کشتی نیامده است؟ بیسیم هم یا خراب بوده یا هول میشوند، برمیدارند یک پتو به چراغ دریایی میبندند و چراغ دریایی را کور میکنند.
منبع: چهره به چهره دریا، آقامیرزایی،محمد علی، 1400، ایران سبز