پادگان بانه 40 شبانه روز در محاصره (قسمت نوزدهم)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۸
آزادی شهر و پادگان بانه از محاصره ضدانقلاب/ به استناد مدارک و روایت راویان
بیش از چهل شبانهروز، پادگان بانه در محاصره ضدانقلاب بود و زمانی باقی نمانده بود که بقیه افراد مستقر در پادگان، همانند همرزمان خود به جمع شهدا بپیوندند و جان به جان آفرین تسلیم نمایند. علاوه بر اینکه آب و غذا و دارو رو به اتمام بود، فشنگ و مهمات هم ته کشیده بود و خیلی از سربازها اطلاع نداشتند که دیگر فشنگی جهت تفنگهایشان باقی نمانده است. به جرأت میتوان گفت: اگر مدت محاصره به چهل و اندی روز میرسید، هیچکس زنده باقی نمیماند و خودبهخود پادگان سقوط میکرد و به دست ضدانقلاب میافتاد. اما یک مثال معروف است که میگویند: در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سفید است. آن زمان که همه ناامید و مأیوس بودیم روزنه امیدی از دور سوسوی زد. افسری گمنام به نام علی صیادشیرازی که آن دوران درجه سرگردی داشت، با فوجی از ارتشیها بهسوی بانه شتافت، این افسر جوان در حقیقت از طرف فرمانده کل قوا مأموریت داشت که شهرهای کردستان را از چنگ ضدانقلاب نجات بدهد. اصل قضیه این است که ایشان برای نجات کردستان طرحی داشت که انسداد مرز را اجرا نماید و ارتباط کردستان را با آن سوی مرز قطع نماید. ایشان در جلسهای در تاریخ 2/2/59، در حضور رئیسجمهور، بنیصدر طرح خود را عنوان نمود. رئیسجمهور که از طرف حضرت امام(ره) مسئولیت فرمانده کل قوا را به عهده داشت، به آقای صیادشیرازی میگوید: چرا شما به جای این طرح، فکری به حال شهرهای کردستان نمیکنید و به آنها سروسامانی نمیدهید!
همین الآن فرمانده نیروی زمینی به من گفت: تمام شهر سنندج به جز چهار نقطه همه در اختیار ضدانقلاب است. صیادشیرازی در جواب رئیسجمهور میگوید، من حرفی ندارم، آقای رئیسجمهور، همین الآن هم آماده هستم، به هر کجا که شما بفرمایید میروم، اما به شرط اینکه شما از من پشتیبانی نمایید و در هر شرایطی من را حمایت کنید. رئیسجمهور در آن جلسه که چند تن از مسئولین هم حضور داشتند، میگوید، من قول میدهم که از شما حمایت کنم، شما از امروز به عنوان نماینده رئیسجمهور و هماهنگکننده بین ارتش و سپاه در کردستان هستید و برای آزادی شهرهای کردستان اقدام نمایید. به همین خاطر بود که سرگرد صیادشیرازی در کردستان اختیار تام داشت و او هر دستوری میداد، باید همه از او تبعیت میکردند و دستور او را اجرا مینمودند. گرچه خیلی از افسران مثل فرماندهان لشکر از او ارشدتر بودند، اما او نماینده فرمانده کل قوا بود و همه، آن را میدانستند، سرگردصیادشیرازی، سالهای قبل از انقلاب هم در کردستان خدمت کرده بود و تا حدودی به مناطق آشنایی داشت، ضمن اینکه به خاطر حسن انجام وظیفه و رشادتهای زیاد در عملیاتهای آن منطقه که با ضدانقلاب درگیر بود لیاقت این را داشت که فرمانده عملیات غرب باشد. صیادشیرازی جهت آزادی شهرهای کردستان، ابتدا باید از سنندج مرکز استان شروع میکرد. او برای این کار حدود ۱۰۰ نفر از سپاهیان و نیروهای داوطلب مردمی را در تاریخ 3/2/59 از اصفهان به سنندج انتقال داد و هواپیمای سی۱۳۰ نیروی هوایی حامل این افراد، در شرایطی در فرودگاه سنندج به زمین نشست که اصلاً رادار فرودگاه فعال نبود و عوامل ضدانقلاب فرودگاه را در محاصره خود داشتند. در آن ایام فقط ۴ نقطه از شهر سنندج در اختیار نیروهای دولتی بود. بقیه شهر تحت سیطره ضدانقلاب بهسر میبرد.
نقاط موردنظر: فرودگاه سنندج، پادگان لشکر ۲۸ ، باشگاه افسران و ساختمان صداوسیمای سنندج بود که آن زمان فعالیت چندانی نداشت. سرگرد صیاد خیلی زود بین نیروهای ارتشی موجود در اطراف سنندج و نیروهای سپاهی اعزامی از اصفهان هماهنگی به وجود آورد و بعد ۴ محور ورودی به شهر سنندج را تحت کنترل درآورد.
محور یک، مریوان_سنندج و محور دو، کرمانشاه_سنندج و محور سه، سقز_سنندج و محور چهارم، قروه به سنندج که در شمال شرقی شهر سنندج بود. سه محور خیلی زود به کنترل نیروهای دولتی درآمد. اما محور قروه به سنندج، به خاطر وجود گردنه صلوات آباد در مسیر، همچنان در اختیار نیروهای ضدانقلاب بود و آزاد نمیشد. گردنه صلوات آباد در ۱۰ کیلومتری سنندج بود که دشمن کاملاً آنجا را در اختیار داشت و اجازه ورود به نیروهای دولتی را نمیداد. صیاد، خودش یکی از دیدهبانهای ورزیده و ماهر توپخانه بود. در مأموریت گردنه صلوات آباد، خودش مأموریت دیدهبانی را به عهده گرفت و آتش توپخانه را روی عناصر دشمن هدایت میکرد. هشت فروند هلیکوپتر ۲۱۴ از پادگان هوانیروز کرمانشاه به منطقه وارد شدند و صیاد با تکتک خلبانها خوشوبش کرد و مأموریتشان را ابلاغ نمود.
توپخانه ۱۵۵ م م شدیداً گردنه را زیر آتش گرفته بود و هلیکوپترها از جناحین، روی گردنه آتش میریختند.
با زدوخورد شدیدی که آن روز ـ 17/2/1359 ـ در گردنه انجام گرفت، این محور هم آزاد شد و پاکسازی آن شروع شد. حالا از چهار محور نیروهای دولتی به طرف شهر حرکت کردند. یک تیپ زرهی از لشکر ۱۶ قزوین، با حرکت تانکهایشان، رعب و وحشت زیادی در دل ضدانقلاب انداخته بودند. سرانجام روز هفدهم اردیبهشتماه، گردنه صلوات آباد آزاد شد. وقتی که یگانها از گردنه به طرف سنندج به حرکت درآمدند، مردم زیادی از روستا و شهر به استقبال این یگانها آمده بودند. وقتی تیپ سوم لشکر ۱۶ با تجهیزات کامل به ورودی شهر رسید، لرزه بر اندام دشمن افتاد و کارش را تمام شده تلقی کرد. سرگرد صیاد به فرمانده تیپ دستور داد، از سمت شمال به طرف جاده آسفالته سقز به سنندج گسترش پیدا کند. آن مسیر، راه نفوذی دشمن بود. فرمانده تیپ نپذیرفت و ضمن عذرخواهی گفت: مأموریت ما، فقط تصرف گردنه صلوات آباد و سپس تأمین آن بود و مأموریت ما تمام است، از اینجا به بعد باید فرمانده لشکر به ما دستور بدهد. همین تعلل در اجرای دستور سه روز طول کشید، اما یگانها مشغول پاکسازی بودند. نیروهای سپاه از شرق و شمال شرق به طرف بازار شهر، نیروهای هوابرد شیراز از قسمت جنوب غربی و ارتفاعات آبیدر به طرف شرق و دو یگان لشکر ۲۸، به ترتیب از فرودگاه به طرف ساختمان رادیو تلویزیون و از ساختمان مخابرات تا میدان اقبال وارد عمل شدند. سرانجام خانه به خانه شهر را پاکسازی کردند. شهر که آزاد شد، صیاد و رحیم صفوی به تهران
رفتند تا جزئیات پیروزی را به رئیسجمهور گزارش دهند.[1]
روز 23/2/۵۹ شهر سنندج کاملاً آزاد شد و در اختیار نیروهای دولتی قرار گرفت.با آزادسازی سنندج، صیاد، با اختیارات بیشتری از تهران برگشت و کارش را شروع کرد. تعداد زیادی نیروهای داوطلب از نقاط دیگر ایران به سنندج میآمدند و خود را به صیاد معرفی میکردند. سروان حسین شهرام فر، و یکی از افسران انقلابی هم به جمع آنها اضافه شد. در آن روزها، سرگرد سید علی اکبر هاشمی، سروان سید حسام هاشمی، سرگرد رسول عبادت، برادر پاسدار احمد متوسلیان و تعدادی دیگر، از کسانی بودند که با صیاد پیمان بستند که در همه حال با او باشند. چند روز بعد، نیروهای تحت امر سرگرد صیادشیرازی موفق شدند شهر مریوان را هم از لوث وجود ضدانقلاب پاکسازی و شهر را تحویل برادر متوسلیان دادند.
هدف بعدی صیاد و نیروهایش، تصرف شهر بانه بود که به جز پادگان تمام قسمتهای آن در اختیار ضدانقلاب قرار داشت. برای سقوط پادگان هم شمارش معکوس شروع شده بود. در اطراف شهر بانه دو ارتفاع بلند به نام آربابا و پابوس به شهر تسلط داشتند. و از روی آربابا، هر جنبندهای هدف قرار میگرفت. به طوری که تردد افراد در داخل پادگان فقط با تانک اسکورپین و مانند آن انجام میشد. بیش از ۴۰ روز بود که هر نوع امدادرسانی به پادگان غیرممکن شده بود. با این همه مدافعان پادگان در میان اجساد دهها تن از همرزمان شهیدشان، پایداری میکردند. تصمیم این بود که تا آخرین لحظه زندگی تسلیم نشوند. نیروهای تحت امر صیاد برای اینکه به بانه بروند، باید جاده دیواندره به سقز پاکسازی مینمودند. به منظور پاکسازی این جاده باید یگانهای لشکر ۱۶ زرهی وارد عمل میشدند.
بعد از اینکه جاده مزبور پاکسازی شد، شهر سقز هم بدون دردسر به تصرف نیروهای تحت امر صیادشیرازی درآمد، بعد از آن بود که تیپ سنگین زرهی به طرف بانه به حرکت درآمد. نیروها برای اینکه به شهر بانه برسند، باید از گردنه خان عبور میکردند، گردنه خان در ۱۵ کیلومتری بانه، کمینگاه خطرناک مسیر ۶۰ کیلومتری سقز به بانه بود. این گردنه به قدری خطرناک بود که حتی خود صیاد هم با احتیاط به آنجا نزدیک میشد. وقتی که ستون سنگین نظامی، متشکل از یگانهای لشکر ۱۶ زرهی و نیروهای هوابرد و گروهان داوطلب از لشکر1 مرکز و یک گروه 40 نفری از سپاه پاسداران و نیروهای داوطلب، به نزدیک گردنه رسیدند، نزدیک غروب شده بود.
[1]. جزئیات آزادسازی سنندج در کتاب «عملیات آزادسازی سنندج و گردنه صلواتآباد»، به قلم سرتیپ2 صادقی گویا و انتشارات ایران سبز در سال 1375 منتشر شده است.
منبع : پادگان بانه 40 شبانه روز در محاصره - سرهنگ قاسم کریمی - انتشارات ایران سبز1399