نبرد گردان144 و گردان153 در آبادان (ارتش در دیده و شنیده ها)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۱
فشرده ای از دیدهها و شنیدههای سرهنگ سید محمد علی شریفالنسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
بیستوچهارم مهر، باقیمانده نیروهای ما در خرمشهر در خیابان طالقانی، مقابل هنرستانی که پایگاه دانشجویان دانشکده افسری بود در کمین عراقیها افتادند و راهشان به تنها پل ارتباطی به آبادان بسته شد. تا محاصره را بشکنیم چندین شهید دادیم. از جمله سروان مهدی تهمتن و سروان مسعود اصلانی از فرماندهان رشید و فداکار دانشکده افسری و حجتالاسلام شریف قنوتی که در تک غافلگیرانه روز دهم مهر در منطقه گمرک نقش مهمی داشت و در این مدت نیز سرکشی به پایگاهها و توزیع آب و غذا و مهمات را به خوبی انجام داده بود، در میان شهدا بودند. گروهی از تکاوران دریایی به فرماندهی ناخدا خلیل احمدی در شکستن این محاصره نقش اول را بر عهده داشتند. خرمشهر به مناسبت شهادت این عزیزان و جمعی دیگر از رزمندگان نظامی و غیرنظامی در این روز خونین شهر نام گرفت.
دو روز قبل از ورود من به خرمشهر یعنی روز هشت مهر نیز سروان فرامرز جوانشیر یکی دیگر از فرماندهان شجاع و سلحشور دانشکده افسری به شهادت رسیده بود.
از روز بیست و پنجم مهر ادامه نبرد در خرمشهر دشوارتر شد. رزمندگان ما به حداقل رسیده و در خطر و فشار بودند، عراقیها به ساختمانهای بلند نفوذ کرده بودند و جنگ خانه به خانه و کوچه به کوچه شده بود.
روز 27 مهر شعبه قرارگاه اروند به فرماندهی سرهنگ شکرریز و جانشینی سرگرد حسنیسعدی در هنگ ژاندارمری آبادان تاسیسشد و من از آن تاریخ “هماهنگ کننده نیروهای مردمی و نظامی” در کویر آبادان بودم، اما اقاربپرست در خرمشهر مانده بود و همچنان از مسجد جامع عملیات را هدایت میکرد. روزهای آخر مهر نیروهایمان در خرمشهر به دلیل نیاز شدید در جبهه آبادان به حداقل رسیده بود. سحرگاه دوم آبان بعد از اشغال ساختمان فرمانداری توسط متجاوزین و قطع عبور و مرور از روی پل، باقیمانده مدافعین شهر با قایق به بخش شرقی “محله کوت شیخ” منتقل شدند.
دو روز بعد رزمندگان گروه سرگرد قادر شفایی، از فرماندهان دانشکده افسری به دلیل نرسیدن تدارکات از تخلیه شهر خبردار شده و آخرین نفراتی بودند که خرمشهر را ترک گفتند. در واقع خرمشهر سقوط نکرد بلکه از نیروی دفاعی و مردم بومی فداکار خالی شد. تا چند روز بعد هم عراقیها جسارت ورود به شهر را پیدا نکرده بودند اما وقتی سایه شوم آنان بر مناطق مسکونی افتاد از شدت خشم و انتقام جویی همه جا را ویران کردند و آنچه در خانهها، مغازهها و انبارهای گمرک مانده بود با خود بردند.
روز دوم آبان همزمان با تخلیه غم انگیز خرمشهر، طرح حمله شجاعانه گردان144 پیاده “مأمور از لشکر21 حمزه” به فرماندهی سرگرد شاهینراد و با حمایت معدودی تانک رقم خورد.
این عملیات در کیلومتر 17 ماهشهر آبادان اتفاق افتاد و از قرارگاه عملیاتی اروند به فرماندهی سرهنگ حسنعلی فروزان هدایت میشد. شاهینراد میگوید وقتی دستور حمله صادر شد، گفتم حتماً میدانید مرا با این گردان به جنگ یک لشکر قدرتمند و مجهز میفرستید؟ سرهنگ فروزان گفت: بله. ما ناچاریم مثل حضرت اباعبدا..الحسین(ع) که همه هستی خود را برای بقای اسلام داد، با این نیروی کم به قلب دشمن بزنیم و به او بفهمانیم همه جای میهن ما در برابر او، مثل خرمشهر مقاومت هست. بنابراین نبرد ما در این موقعیت حساس زمان، با هر قیمت و هر نتیجه پیروزی است.
شاهینراد میگوید قانع شدم و سحرگاه روز سوم آبان در نبردی سهمگین و نابرابر به دشمن تاختیم. عملیات 5 ساعت به طول انجامید. پیشروی ما در قلب جبهه دشمن چنان بود که معاونم سروان محمدی اسیر شد. رئیس رکن سوم گردان سرگرد کاوه، سه فرمانده گروهان و دو فرمانده دسته ام به شهادت رسیدند و پنج فرمانده دسته دیگرم نیز مجروح شدند. در این مدت همه هفت دستگاه تانک خود موجود را از دست داده بودیم و ناچار با حدود 50 درصد شهید و زخمی به مواضع پیشین خود بازگشتیم.
این عملیات ایثارگرانه شاید در تاریخ دفاع مقدس همین یک بار اتفاق افتاده باشد، اما با کمال تعجب برخی از نویسندگان تاریخ جنگ، فلسفهی بالای این نبرد قهرمانانه را درک نکرده و آن را ناموفق معرفی میکنند. به دنبال این عملیات عاشورایی و بر اثر فداکاری و مقاومت نیروهای نظامی و مردمی، دشمن مسافتی را که از روز 2 آبان یعنی دو هفته بعد از عبور از کارون، میبایستی ظرف کمتر از دو ساعت طی میکرد تا به بهمنشیر و سپس اروندرود برسد مجبور شد با ترس از کمین و محاصره مدافعان ایرانی تا روز 8 آبان به کندی و با احتیاط ادامه دهد. دشمن شامگاه آن روز در کمال اختفا بر روی بهمنشیر پل زد و عبور کرد و در محله ذوالفقاری آبادان سرپل گرفت. خبر ورود دشمن متجاوز به محله ذوالفقاری از طریق مختلف ازجمله یکی از کسبههای محل به نام دریاقلی سورانی به اتاق جنگ و سپاه پاسداران رسید.
از دو روز قبل در نخلستانهای ساحل بهمنشیر صدای قطع نخلستانها با اره برقی و صدای ماشینآلات مهندسی و عملیات جاده سازی عراقیها شنیده میشد و حضور عراقیها را انتظار میکشیدیم.
شامگاه روز هشتم که از سرکشی به پایگاههای مردمی به سنگر خود بازگشته و در حال گفتگو با همرزمانم بودم، یکی از جوانان بومی که از سکنه روستاهای حاشیه اروند بود و همکاری اطلاعاتی با ما داشت، مرا صدا زد و آهسته گفت: آیا در ذوالفقاری نیرو داریم؟ فهمیدم چه اتفاق ناگواری افتاده، اما به او گفتم: قرار بوده از راه بهمنشیر به ما کمک برسانند. او که فهمید خود را به نادانی میزنم گفت: در هر حال کلاهشان کج است، عربی حرف میزنند و دیگ آش خود را وسط نخلستان برپا کرده اند. دیدم قضیه آشکار شدهاست. گفتم: تا ما آماده میشویم به اتفاق نیروهایتان پشت جاده خسروآباد موضع بگیرید و اجازه ندهید کسی به طرف رودخانه اروند حرکت کند.
شهر آبادان تقریبا به محاصره کامل درآمد و تا رسیدن نیروهای عراقی به اروند که مرز مشترک ما و آنان بود چندصد متری بیش نمانده بود. بر اثر کمبود نیرو و امکانات، وضع بسیار آشفته و پیچیده بود و راه و چاره ای برای نجات شهر متصور نبود. آبادان و خرمشهر توأمان در محاصره 330 درجه ای قرار داشتند و دشمن وسایل سنگرکنی و نفربر فرماندهای خود را از پل عبور داده بود.
سه چهار روز قبل از آن با سماجت و پیگیری سرلشکر شهید ولی فلاحی “رئیس ستاد مشترک ارتش”، بخشی از گردان153 پیاده “مأمور از لشکر77 خراسان”، به فرماندهی سرگرد منوچهر کهتری به آبادان وارد و در اختیار اتاق جنگ قرار گرفته بود و در پل خرمشهر مستقر بود.
بامداد روز نهم آبان سرهنگ شکرریز نماینده قرارگاه اروند در حضور فرماندهان نظامی، امام جمعه و آقای صفاتی دزفولی نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، وضع بحرانی منطقه را تشریح کرد. در این جلسه سرگرد کهتری، سرگرد صمدی فرمانده تکاوران دریایی، نماینده گردان دژ، نماینده داوطلبان هوانیروز اصفهان و همچنین محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر، مهدی کیانی فرمانده سپاه آبادان، سید مجتبی هاشمی فرمانده فداییان اسلام و نمایندۀ باقیماندۀ شهربانی و گردان ساحلی ژاندارمری حضور داشتند.
در پایان جلسه آیتالله جمی سخنان کوتاهی در جهت تقویت روحیه فرماندهان ایراد کرد. کلام پرشور و سحرآسای این مرد الهی نوید پیروزی و انرژی مثبت فراوانی در بر داشت و ترس و نگرانی را به کلی از وجود همه ما خارج ساخت.
سرهنگ شکرریز با آنکه شب و روز خود را با نگرانی و اضطراب سپری کرده بود، با صدایی پرطنین گفت: “سرکار سرگرد کهتری! شما ماموریت دارید به کمک نیروهای موجود به دشمن تک نموده و ساحل بهمنشیر را از لوث وجود آنان پاک نمایید.” در این لحظه جمع نیروهای نظامی و مردمی ما کمتر از هزار نفر میشد و انجام چنین مأموریتی در مقابل دشمنی با آن قدرت و غرق در سلاح و تجهیزات پیشرفته و پشتیبانی توپ، تانک و نفربر، دور از انتظار و عملاً غیرممکن مینمود. اما سرگرد کهتری، دست خود را مانند فنری که از زیر وزنه سنگینی رها شده باشد، بالا برد و با گفتن “اطاعت میشود!” محکم عقب گرد کرد و از در خارج شد. به ذهنم گذشت که اگر پیروز شدیم و زنده ماندیم، به عرض حضرت آیتالله خامنهای خواهم رساند که مجسمه این مرد را از طلا باید ساخت. او رفت و ساعتی بعد رزمندگان را در نقطه ای جمع کرد و خطاب به نیروهای مردمی گفت: من پدر شما و عهده دار مسئولیت جان شما هستم. فرصت آموزش نداریم. هر نفر از شما را بین دو نفر از سربازانم قرار میدهم. حرکات خود را با چپ و راست خود تنظیم کنید. اگر او آتش کرد آتش کنید و اگر توقف کرد توقف کنید. اصول ابتدایی میدان رزم را رعایت کنید که کمترین بی احتیاطی سبب انتقال شما به پشت جبهه میشود، که نه تنها کمکی نکردهاید بلکه از قدرت و نیروی من هم کاسته اید. من و همرزمانم با همکاری شما قطعاً به پیروزی خواهیم رسید. هر پدری دوست دارد در جشن ازدواج فرزندش حضور داشته باشد. من نیز چنین آرزویی دارم. لحضاتی دیگر با توکل بر خدا و به امید موفقیت کامل به دشمن خواهیم تاخت.
رزمندگان اسلام ساعتی بعد به ستون یک در امتداد جاده خسروآباد حرکت کردند و نخلستان ذوالفقاری را در محاصره قرار داده و لحظه به لحظه حلقه محاصره را تنگ تر کردند.
در چنین شرایطی خودروی حامل وزیر نفت آقای مهندس محمدجواد تندگویان در مسیر ماهشهر به طرف آبادان در جاده خاکی کنارهی بهمنشیر با نیروهای عراقی برخورد میکند و سرنشینان آن اسیر میشوند. خودرو پشت سر آنان، حامل مهندس عزتالله سحابی و آقای مصطفی قلیزاده از تجار بازار تهران و دو سه نفر دیگر به ایست عراقیها توجه نکرده، بر سرعت خود میافزایند و با آنکه به رگبار بسته میشوند، جان سالم بهدر میبرند. آنان اولین کسانی بودند که رویداد ناگوار اسارت وزیر محترم نفت و همراهان را به شعبه قرارگاه اروند در خرمشهر خبر دادند.
شامگاه محاصرهی ذوالفقاری به اتفاق شکرریز و بار دیگر به اتفاق حسنیسعدی از نخلستانهای ذوالفقاری بازدید کردیم و درتلاش ارتباط و ملاقات با سرگرد کهتری بودیم، که به دلیل شدت درگیری و سکوت رادیویی عملی نشد. بیم آن میرفت که نیروهای ما همه به دام افتاده و دشمن پیروز شده باشد. ساعاتی در اضطراب و نگرانی شدید به سر بردیم که او تماس گرفت و گفت: بگذارید کار دشمن را تمام کنم؟ پیام او روح بخش بود. به نیمه شب که نزدیک شدیم بار دیگر تماس گرفت و با صدایی که نشاط و نوید پیروزی در آن موج میزد گفت: بحمدالله دیگر صدای کلاشینکف به گوش نمی رسد. دشمن قلع و قمع شده و رمقی در تن ندارد.
صبح روز بعد سرگرد کهتری را در سنگری پر از گلولای ساحل بهمنشیر ملاقات کردیم. او با هیجان خاصی از لحظات آسمانی این پیروزی و همکاری صمیمانه سپاه پاسداران و نیروهای بومی سخن میگفت و در حالیکه از ناحیه دست و صورت زخمی بود حاضر به ترک منطقه عملیات نشده بود. سربازان فریب خورده عراقی در حال فرار در رودخانه بهمنشیر و در باتلاقهای اطراف آن به دام افتاده بودند. همراه بعضی از آنان اشیاء ربوده شده از خانههای خرمشهر شامل عکسهای خانوادگی و زیورآلات قیمتی مثل دستبند و گردنبند طلا به اندازه دو کوله پشتی پر به دست آمده بود. رزمندگان اسلام و مردم حق شناس آبادان، رودخانه بهمنشیر را به پاس دلاوریها و از خودگذشتگیهای این سردار رشید “کهترشیر” نامیدند و متاسفانه این پیروزی عظیم و شگفت آور در دعواها و غوغاسالاریهای بنیصدرکم رنگ شد و به فراموشی گرایید.
دشمن بعد از این شکست تحقیرآمیز، به سنگرهای بتونی خود در کویر آبادان پناه برد و پیرامون خود، دژی از مین و استحکامات نظامی پدید آورد. شبها نیز از ترس غافلگیری و نفوذ گشتیهای رزمی، آسمان منطقه را با گلولههای منور مانند روز، روشن نگاه میداشت. عراقیها پیدرپی حمله میکردند و سرشکسته باز میگشتند. بدلیل سماجت دشمن برای جبران این شکست بزرگ، تلاش ارتش، سپاه و نیروهای مردمی در دفاع از منطقه افزایش یافته بود و تا پایان مسئولیت سنگین قرارگاه اروند که قدر و منزلت آن در قطع امید دشمن تاکنون شناخته نشده، ادامه داشت.
اواخر زمستان 59 برابر طرح نیروی زمینی، مسئولیت منطقه عملیات اروند به لشکر77 خراسان واگذار شد و نطفه بزرگترین جنگ کلاسیک قرون اخیر برای شکستن حصر آبادان که حضرت امام تأکید فراوان بر آن داشتند بسته شد و چند ماه بعد در پنجم مهر ماه 1360 با فداکاری ارتش و سپاه و نیروهای انتظامی و مردمی و برخورداری از همۀ اصول نظامی و به خصوص هماهنگی، سرعت عمل و غافلگیری و با حداقل خسارات انسانی به پیروزی کامل دست یافت.
در خاتمه یاد و خاطرۀ شهدای والا مقام ارتش و سپاه و نیروهای انتظامی و مردمی حاضر در صحنههای نبرد جنوب و غرب ایران عزیزمان را گرامی داشته و ترفیع مقام و تعالی روح پاکشان را از درگاه ایزد متعال طلب میکنم. والسلام
منبع : ارتش در دیدهها و شنیدهها - سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب - انتشارات ایران سبز1401