banner

مخابرات در جنگ (قسمت سوم)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۹

ملا مصطفی بارزانی

ملا مصطفی بارزانی

روزها همین‌طور می‌گذشت. تا این که یکی از روزهای تابستان سال 1342 دیدم محوطه پادگان پرجنب و جوش است و وضع عادی ندارد. دنبال کسی بودم که بفهمم جریان از چه قرار است. هر کسی چیزی می‌گفت. یکی می‌گفت: میهمان ناخوانده داریم. یکی می‌گفت: موقع تجاوز مرزی آنها را گرفته اند. به هرجهت کسی اطلاع دقیق و کاملی نداشت. تا این که انشایی را دیدم که به طرف مسجد می رود. صدایش زدم جناب سروان انشایی. ایستاد. به طرفش رفتم و احترام گذاتشتم و بعد از کلی حاشیه چینی گفتم: جریان چیه؟ انشایی خندید و گفت: شما مخابراتی‌ها نمی‌توانید از هیچ خبری بگذرید. به سمت حوض رفت. در حالی که وضو می گرفت، گفت: می‌دانی که عبدالکریم قاسم رییس جمهورعراق ادعاهای مرزی و دشمنی اش را آشکار کرده به همین دلیل مرزبانی ‌را مستحکم‌تر کرده‌ایم و یک گردان پشتیبانی هم در احتیاط گذاشتیم؛ چون احتمال حمله نیروهای عراقی وجود دارد.

چند شب پیش مرزبانی تلفن کرد و گفت: تعدادی نزدیک مرز آمده‌اند، تحرک‌هایی مشاهده می‌شود. تیمسار مبین زنگ زد و گفت: ستوان انشایی بلند شو بیا. گفتم: چشم! رفتم پیش او. ساعت تقریباً یک و نیم بعد از نیمه‌ شب بود. ماشین ام 37 سازمان که اطلاع دارید بی‌سیم دارد و خیلی تندرو و مجهز است. در حالی که من هم آستین‌هایم را بالا می‌زدم تا وضو بگیرم، گفتم: بی سیمش حرف ندارد. انشایی مُشتِ آبی به صورتش زد و گفت: فرمانده لشکر دستور داد به اتفاق رئیس ستاد و رئیس رکن دوم و رئیس ضد اطلاعات به مرز برویم، ببینیم چه خبراست؟! گفتم: چشم! سوار همین ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت مرز پاسگاه تمرچین. تقریباً یک ساعت و نیم در راه بودیم. وقتی رسیدیم، رئیس پاسگاه، یک ستواندوم ژاندارمری بود که به طرف ما آمد و گفت: چند ساعت است دارند با چراغ علامت می‌دهند. قبل از این‌که شما بیایید چند نفر را فرستادیم رفته‌اند جلو. عراقی‌ها با زبان فارسی گفته‌اند که می‌خواهیم پناهنده شویم به ما اجازه بدهید که بیاییم.

خبر را با بی‌سیم به فرمانده لشکر رساندم. دستور داد نورافکن‌ها را روشن کنید و ببینید چه مسئله ای پیش آمده است. وقتی نورافکن‌ها را روشن کردند، دیدیم افراد زیادی با لباس نظامی روی زمین نشسته اند؛ یکی از آنها دستش را بالا گرفته و به ما اشاره می‌کند. به او گفتیم: بیا جلو! آمد. سروان بود. احترام گذاشت. پا برهنه بود. کمربند و سلاح هم نداشت. فقط بلوز و شلوارنظامی به تن داشت. به عربی پرسیدیم : کی هستید و اینجا چه کار می‌کنید؟! گفت: ما جزو پادگان اربیل عراق هستیم که از پادگان حفاظت می‌کردیم. ملا مصطفی بارزانی با دولت عراق جنگ و دعوا دارد و ادعای حکومت هم می‌کند. به همین دلیل عبدالکریم قاسم خیلی از کردها را کشت. کردهای طرفدار ملا مصطفی بارزانی هم به انتقام، زیر پادگان اربیل نقب زدند و به داخل پادگان آمدند. آنها اسامی پرسنل افسر و درجه‌داران را داشتند. همه را به خط کردند و یکی یکی اسامی ‌را‌خواندند و ما را سه قسمت کردند. یک ستون را گفتند: شما جزء اعدامی‌ها هستید. بعد آنها را سوار ماشین کردند و بردند. گروه دیگری را گفتند: شما را به بغداد می‌بریم و تحویل عبدالکریم قاسم[1] می‌دهیم تا ببیند که نیروهای او در چه وضعیتی هستند.

لباس و کلاه‌های ‌آنها را در آوردند و دست بسته به بغداد بردند. به‌همین حالت گروه مارا آوردند و پشت مرز ایران رها

کردند و گفتند: ایرانی‌ها شما را می‌برند.

سروان عراقی با ناراحتی گفت: از آنها خواستم ما را به بغداد بفرستند، گفتم ایرانی‌ها ما را می‌کشند. ولی آنها مرا سرپرست گروه کردند و گفتند: ایرانی‌ها از شما پذیرایی می‌کنند. کمی از راه را با ماشین آمدیم و بقیه را هم پیاده. بعد مستأصل رو به من کرد و گفت: نیروهای ملامصطفی[2] بارزانی پشت همین تپه‌ها با تفنگ ایستاده‌اند! گفتند: وقتی ایرانی‌ها شما را بردند علامت بدهید تا ما برویم. اگر برگردید شما را می‌کشیم.

با تیمسار مبین تماس گرفتم. دستور داد آنها را به پادگان بیاورید. حدود صد و بیست نفر افسر، درجه‌دار و سرباز بودند.

چرا آنها را در مدرسه جا دادید؟

چه جایی بهتر از مدرسه؟ تابستان است و مدرسه تعطیل است. به همین دلیل آنها را در مدرسه اسکان دادیم. بعد رکن2 لشکر از افسرها درباره اوضاع و احوال ارتش عراق آنها را تخلیه اطلاعات کردند. در آن مدت به جز چند نفری که مسئول ضداطلاعات هستند، کس دیگری با آنها در تماس نیست.

همین است که کسی خبر ندارد.

آنها در محیط مدرسه آزاد هستند. ولی روی دیوارها سیم خاردار کشیده شده است.

تقریباً بازجویی‌ها در طول هفته‌ای که در اینجا هستند انجام شده است. همان سروان عراقی، افرادی را معرفی ‌کرد و با توجه به شناختی که از آنها داشت، می‌خواست اطلاعات خودشان را از یگان‌هایشان به ما بدهند.

چه اطلاعاتی از آنها می‌خواستید؟

خندید و گفت: حداقل اطلاعاتی که ما از آنها می‌خواهیم، این است که آیا آنها مأموریت جاسوسی دارند یا نه؟!

بعد از نماز از انشایی خداحافظی کردم و از مسجد بیرون آمدم. نسیم خنکی همراه با عطر گل‌های آویشن می‌وزید.

[1]. عبدالکریم قاسم افسر و سیاستمدار عراقی در سال 1914 میلادی در شهر بغداد دیده به جهان گشود. پدرش مسلمان سنی مذهب و از قبیله زبید قحطانی و مادرش مسلمان شیعه از قبیله تمیم عدنانی بودند. پس از تحصیلات به عنوان معلم مدرسه‌ای ابتدایی در شهر شامیه در قادسیه واقع در جنوب عراق مشغول تدریس شد و پس از یک سال تدریس در سال 1932 وارد دانشکده نظامی گردید و در 15 آوریل 1934 با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. در ژانویه 1940 به دانشکده ستاد راه یافت و پانزده سال بعد به درجه سرتیپی ستاد نائل گشت. وی در سال 1956 فرماندهی یکی از تیپ های ارتش عراق را در دست گرفت و به ریاست کمیته «افسران آزاد»  کمیته‌ای که واژگونی رژیم سلطنتی و پایان بخشیدن به روابط عراق با انگلستان را در سر می‌پروراند  نائل گشت. 14 ژوئیه سال 1958 برابر با 23 تیر 1337 ژنرال عبدالکریم قاسم با کمک سرهنگ عبدالسلام عارف و نیروهایی که در اختیار داشت در عراق کودتا کرد و ملک فیصل دوم پادشاه جوان، نوری سعید نخست وزیر و عده زیادی از مقامات مملکتی را به طرز فجیعی به قتل رسانید و نظام جمهوری را در عراق اعلام نمود. در 6 ژانویه 1959 به درجه سپهبدی ستاد رسید و در همین سال بود که مورد سوءقصد یک گروه پنج نفره از حزب بعث که صدام حسین یکی از اعضای آن بود، قرار گرفت و به شدت زخمی شد و به مدت دو ماه در بیمارستان بستری شد. پس از کودتا در عراق، سیاست خارجی اولیه عبدالکریم قاسم نسبت به دولت ایران را می‌توان این گونه استنباط کرد که وی علاقه‌مند به برقراری روابط دوستانه با کشورهای ترکیه و ایران بود. دولت ایران در 8 مرداد 1337 رژیم جدید عراق را به رسمیت شناخت اما عبدالکریم قاسم سیاست توسعه طلبی را دنبال می‌کرد و نه تنها نسبت به اروند رود بلکه نسبت به خوزستان ایران نیز ادعاهایی واهی مطرح ساخت. در این دوران علاوه بر اختلافهای مرزی بین ایران و عراق که سابقه تاریخی داشت اختلافهای سیاسی و ایدئولوژیک نیز به این اختلافها افزوده شد و

همین امر سبب پیدایش بحران اروند رود در سالهای 1338 و 1339 گردید. کودتای عبدالکریم قاسم موجب تحول اساسی در سیاست خارجی عراق گردید و از آنجا که وی گرایش های فکری و سیاسی چپ گرایانه داشت روابط دیپلماتیک کشورش را با اتحاد جماهیر شوروی، چین و سایر کشورهای سوسیالیست آغاز نمود. گرایش هایی که منجر به خرید و عقد قراردادهای سنگین اسلحه بین عراق و شوروی گردید. عبدالکریم قاسم در اولین گام وابستگی سیاسی خود در 4 فروردین 1328 برابر با 24 مارس 1959 از پیمان بغداد که در سال 1955 میان عراق، ترکیه، انگلستان، پاکستان و ایران به امضا رسیده بود، کناره گیری کرد و عملاً سیاستی ضد آمریکایی در پیش گرفت و در مقابل رژیم پهلوی همچنان در پیمان بغداد که بعد از خروج عراق به «سنتو» تغییر نام داد باقی ماند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی دولت موقت جمهوری اسلامی ایران با صدور اعلامیه‌ای در 22 اسفند 1357 برابر با 9 مارس 1979 از عضویت در سازمان پیمان مرکزی سنتو خارج شد. در پی خروج ایران از پیمان فوق، پاکستان نیز از پیمان خارج و پیمان مذکور عملاً منحل گشت. سرانجام با کودتای 9 فوریه سال 1963 که به سرنگونی عبدالکریم قاسم و به قدرت رسیدن سرهنگ عبدالسلام عارف انجامید دولت تازه‌ای در عراق زمام امور را در دست گرفت و عبدالکریم قاسم در محوطه ساختمان رادیو عراق به دست کودتاچیان به قتل رسید.

  1. ملا مصطفی بارزانی(۱۴ مارس ۱۹۰۳ – ۱ مارس ۱۹۷۹) از رهبران جنبش ملی‌گرای کرد در عراقو نخستین رهبر حزب دموکرات کردستان عراق بود. او در سال‌های متعددی رهبری عملیات مسلحانه برای استقلال کردستان عراق را به عهده داشت. ژنرال مصطفی بارزانی در روستای بارزان در ۱۴ مارس ۱۹۰۳ در کردستان عراق متولد شد. او در سال‌های ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ به همراه برادر بزرگ‌ترش، شیخ احمدبارزان، از سران جنبش استقلال کردستان بود. در ۱۹۳۵ با سرکوب این جنبش او به همراه برادرش به سلیمانیه تبعید شد. ملا مصطفی در ۱۹۴۲ از سلیمانیه گریخت و شورش جدیدی را علیه بغداد آغاز کرد که نهایتا ناموفق بود. بعد از آن ملا مصطفی به همراه هزار نفر از طرفداران و خانواده‌هاشان به ایران مهاجرت کردند. در دسامبر ۱۹۴۵ حزب دموکرات کردستان ایران با حمایت اتحاد شوروی تشکیل جمهوری مهاباد در مناطق شمال غربی ایران را اعلام کرد. ملامصطفی از ژنرالهای نامی جمهوری مهاباد و فرمانده کل قوای کردستان در آن ایام بود. در این ۱۱ ماه و در تاریخ 16/8/ ۱۹۴۶ حزب دموکرات کردستان عراق نیز در بغداد تأسیس شد و بارزانی (به صورت غیابی) به عنوان نخستین رئیس این حزب نیز همزمان انتخاب شد. بعد از خروج نیروهای شوروی از ایران در مه ۱۹۴۶ (که بر طبق توافق‌نامهٔ یالتا صورت گرفت) جمهوری مهاباد دچار ضعف شد و نهایتا در دسامبر توسط نیروهای ایران سرکوب شد و رهبرانش اعدام و زندانی شدند. اما ژنرال بارزانی موفق شد بعداز یکسری جنگ‌های پارتیزانی به عراق برود. در آن‌جا نیز او دچار مشکل شد و نهایتا با حدود ۵۰۰ نفر ازبهترین پیشمرگه‌هایش از طریق خاک ترکیه و ایران به آذربایجان در اتحاد شوروی رفت و در آن‌جا ضمن خلع سلاح پناهنده شدند.

در ۱۹۵۱ بسیاری از پیشمرگه‌های بارزانی موفق شدند در باکو مستقر شوند و بعضا به تحصیلات خود ادامه دهند. بارزانی شخصا به مسکو رفت و به تحصیل در رشتهٔ علوم سیاسی ونظامی پرداخت و با تبعیدی‌های کردآن زمان تماس حاصل کرد. در ۱۹۵۸ و پس از کودتای جمهوری‌خواهان ژنرال بارزانی توسط نخست وزیر وقت عبدالکریم قاسم به عراق دعوت شد. اوهمراه با استقبالی کم نظیر به عراق بازگشت و خواستار استقلال نواحی کردنشین شمال عراق شد. این باعث پیدا شدن اختلافاتی بود که نهایتا در ۱۹۶۱ به حملهٔ نیروهای دولت مرکزی و قاسم علیه کردستان انجامید. بارزانی وهمراهانش در نتیجه مجدداً به کوهستانهای کردستان پناه بردند. در مارس ۱۹۷۰ رهبران کردستان با بغداد به توافقاتی رسیدند و بر به رسمیت شناخته شدن قومیت و زبان کردها و موقعیت برابر آن‌ها با اعراب تاکید شد. در مارس ۱۹۷۴ مصطفی بارزانی این بار با حمایت محمدرضا شاه پهلوی و آمریکا جنگ جدیدی علیه حکومت عراق را آغاز کردکه با پیروزی‌های بزرگی همراه بود. در اوایل سال ۱۹۷۵ توافق‌نامه‌ای در الجزیره بین شاه مخلوع ایران و صدام حسین بر سر اروندرود امضا شد و نتیجتا ایران هرگونه کمک به شورش کردهای عراق را متوقف کرد و فشار زیادی بر شورشیان کرد برای عقب نشینی از عراق وارد آورد. بارزانی این‌بار نیز تنها ماند. موقتا عقب نشینی کرد و در سال بعد دوباره حزب و بیشمرگان به رهبری بارزانی کار خود را از سر گرفتند ولی بعد از مدتی به علت مریضی و برا ی معالجه بیماری سرطان ریه به ایالات متحده رفت و نهایتا در ۱ مارس ۱۹۷۹ در بیمارستان جورج تاون در واشنگتن، آمریکا بعد از عمری مبارزه در راه ملت کرد درگذشت. ولی خانواده ایشان دوباره با جدیت تمام مبارزه را از سر کرفتند و بعد از چند سال در سال ۱۹۹۱ توانست به بعضی از حقوق کردها برسد. پسر او مسعود بارزانی رهبر کنونی حزب دموکرات کردستان عراق و رئیس کنونی حکومت منطقه آزاد اقلیم کردستان است.

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign