سفر به ماوراء (28)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
فصل سوم – جدایی
سفرنامه آخرین مأموریت میدانی هیأت معارف جنگ در معیت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی «بازآفرینی عملیات بیت المقدس»
بعد از خلبانان، فيلمبردار و عواملش هم توجيه ميشوند. سپس با صلواتي پا به درون بالگرد ميگذاريم. هنگام سوار شدن، صياد به عزتي ميگويد با فرمانداري خرمشهر تماس بگيرند و برنامه پروازمان را به روي شهر اطلاع بدهد. ميخواهد مسئولان شهر از موضوع مطلع باشند. روي صندليهاي برزنتي كنار تيمسار مفيد مينشينم. ساعت9و5دقيقه را ثبت ميكنم. با صداي سوت استارت موتور بوي ملايم و عجيب حاصل از گازهاي خروجي اگزوز دوباره مشامم را پر ميكند. خدمه پرواز هنوز از بيرون مشغول كنترلهاي لازم است. انجام كنترلهاي لازم بهدست خلبانان و خـدمه پـرواز چنـد دقـيقه بـيشتر زمـان نميبرد. انعكاس سايههاي لرزان حرارت پر فشار گازهاي خروجي اگزوز موتور بالگرد زير تشعشع آفتاب روي آسفالت به پيچ و تاب ميافتد. تيمسار مفيد لوله نقشه را روي پايش باز ميكند و به آن خيره ميشود. صياد براي ارتباط مستمر با خلبانان، كلاه پروازي بر سر ميگذارد و بعد از ور رفتن با كليدهاي بالاي سرش تماس خود را بر قرار ميكند. با افزايش دور ملخ خدمه پرواز بالا ميپرد و درب را ميبندد. با قدرت گرفتن موتور، نواخت یکدست صداها كمكم گوشهايم را پر ميكند. آرام تكاني ميخوريم و خيلي نرم از زمين برميخيزيم؛ بعد از چرخشي ناقص در چند ده متري زمين به دل دشت ميزنيم. از همان ابتدا تيمسار به سمت كابين خلبان ميچرخد و از روي نقشه با خلبان صحبت ميكند. همه آرام نشستهايم. تيمسار مفيد هر چند لحظه از ميان طلق شفاف و لرزان پنجره به بيرون خيره ميشود. سياهي موهايش مدتهاست جايش را به سفيدي گذشت روزگار سپرده است. بعد از5 دقيقه پرواز صياد به فيلمبردار ميگويد آماده باشد و سپس درب بغل باز ميشود. هواي سرد با هجوم به داخل، از ميان يقهها و درزهاي لباسمان به بازي ميپردازد. برداشت اول از حاشيه رود كارون آغاز ميگردد. صياد ميكروفون در دست حين پرواز به تشريح وقايع رزم يگانها ميپردازد. تيمسار مفيد هم با كمك نقاله و مداد سرگرم رسم خطوطي بر روي نقشه ميشود؛ لحظهاي بعد مفيد به خلبان هشدار ميدهد داريم ميرويم داخل خاك عراق و دور بزند!
از كنار اروند رود و نهر خيّن عبور ميكنيم. نبايد از فاو زياد دور باشيم وقتي نگاهم به رود خروشان و عريض اروند ميافتد، ياد حماسه و شكوه عمليات والفجر8 در ذهنم تداعي ميشود. هنوز طعم دلاوريهاي رزمندگان در فتح فاو كام يادم را شيرين ميسازد. اروند در القُرنة عراق از به هم پيوستن دو رود دجله و فرات تشكيل ميگردد و از نزديك شهر خرمشهر يعني محل پيوستن نهر خيّن به اروند مرز مشترك ما با كشور عـراق است كه با عبـور از ساحل جنـوبي جـزيره آبادان به خليج فارس سرازير ميشود. عرض اروند بين500تا1000 متر و عمق آن نيز بين 9 تا 15 متر است. اروند از معدود رودهاي داراي جزر و مد ميباشد. حاكميت محض بر اين منطقه عظيم از رؤياهاي دست نيافتني حكام جنگ افروز بعثي به شمار ميرفت. اما رزمندگان با صلابت دلاورمان بر خلاف انتظار كارشناسان نظامي جهان با آزاد سازي شهر خرمشهر و تثبيت خود، با برهم زدن تمامي معادلات جهان رؤياهاي صداميان را به كابوس تبديل كردند. بلافاصله جزيره بوارين در پيش رو نمايان ميشود. با انجام برداشت تصويري اول براي ضبط برداشت دوم پشت به اروند دور ميشويم. آسمان اگرچه آفتابي است ولي غبار محلي ديدمان را از بالا به عمق خاك عراق محدود كرده. اوضاع آن سوی مرز در كشور همسايه ناآرام است ولي اینطرف ما بدون واهمه به كار خودمان ادامه ميدهيم. همه برداشتهاي تصويري از دشت بهطرف اروند انجام ميشود. هر بار كه رو به عراق ميشويم ناخودآگاه در انتهاي افق، شهر دلها، كربلا را جستجو ميكنم، اما چه سعي بيهودهاي دارم، حتي اگر آسمان كاملاً صاف هم باشد ديدن آن غير ممكن است . . . ، « السلامُ عليكَ يا اباعبدِالله ».
برداشت دوم نيز تا لب اروندرود به خوبي صورت ميپذيرد. در ادامه، مسير كنار رود را پيميگيريم. صياد سخت مشغول توضيح است. داخل اروند شناورهاي جورواجور با پرچمهاي برافراشته در حال ترددند. حاشيه رود سمت خاك ما كشتيها و لنجهاي زيادي متوقفاند. وجود پاسگاههاي متعدد و نزديك به هم دال بر آمادگي و تحت نظر بودن كشور همسايهاي با سابقهاي نهچندان خوشايند است.
براي برداشت سوم پشت به رودخانه مجدداً به دل دشت ميزنيم. لحظهاي نميتوانم چشم از جاذبههاي بيرون بردارم. عارضه و پوشش زمين هر چه به رودخانه نزديكتر ميشود انبوهتر و سرسبزتر ميشود. نخلستانهاي انبوه با شاخههاي زيبا و تودرتويشان گويي زمين را فرش كردهاند. انشعابات نهرهاي جاري ميان نخيلات همراه نيزارها و پرندگان زيباي سفيدش طبيعت بسيار جذابي را پديد آورده. نخيلات با شاخ و برگهاي كشيده و سربهزيرش انسان را بياختيار به ياد غربت حضرت امير(ع) مياندازد. گويي هنوز از چيزي زانوي ماتم گرفتهاند. وقتي ميخواهم از چشم انداز شيشه جلوي خلبان بهره ببرم، ناگهان برچسب خوش رنگ و زيباي « يا فاطمةَ الزهرا سلام الله عليها » در پشت كلاه سفيد پرواز خلبان نظرم را به خودش ميگيرد؛ . . . بابا عجب خلبان با صفايي! هر حركت و نشاني كه از آن رايحه ائمه بر ميخيزد دلها را ناخودآگاه به خودش ميكشد، دست خودمان نيست. اين حب در خون شيعه جاري است. بدون ترديد همين محبت به اهل بيت عليهمالسلام است كه همه ما را در اينجا به دور هم حلقه كرده وگرنه تمام اينها بهانهاي بيش نيست.
باغها و نخيلات و زمينهايي كه زخم خيش روستاييان را در سينه خود دارد، همه و همه نشان از نشاط و زندگي مردمانش دارد. به راستي براي كسب آرامش در اين سرزمين چه خونهاي پاكي ريخته شده است؟ چگونه حماسه آفريني مردان و زنان و فرزندان پاكنهاد اين سرزمين موجب تثبيت شجره مقدس جمهوري اسلامي گرديد؟ در يك برهه زماني نه چندان دور، از آتش كين خصم بعثي، انسان روي زمين اينجا حتي نميتوانست قدم از قدم بردارد ولي حالا ما با سربلندي بر فراز آسمانش آسوده در گشت و گذاريم.
منبع : سفر به ماوراء، خاتمی، سید کاوه، 1395، ایران سبز، تهران