سفر به ماوراء (18)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸
سفرنامه آخرین مأموریت میدانی هیأت معارف جنگ در معیت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی «بازآفرینی عملیات بیت المقدس»
فصل دوم – دولتمردان بی کفایت کشور همسایه
محوطه جلوي هتل شلوغ است. همه گروهها با لباس رزم پاي اتوبوسها منتظرند. پخش مارش جنگي از بلندگوي محوطه حال و هواي ما را هم عوض كرده. همانند روز گذشته هواي خنك و دلپذير بههمراه تلألؤ شعاع طلايي رنگ آفتاب صبحگاهي هرگونه رخوت و سستي را از انسان دور ميكند و به ما نشاط دو چندان ميبخشد.
بالاخره تيمسار صياد در ساعت7و15دقيقه از راهروي ورودي هتل نمايان ميشود. ابتدا با مكثي كوتاه بر روي پلههاي در خروجي هتل با دو دستش كلاه نظامي را بر سر خود اندکی جابهجا و ميفشارد. لباس استتار اتو كشيدهاي به تن دارد. پوتينها گويي تازه واكس خورده و پاچههاي شلوار نظامياش به خوبي گتر شده است. البته اين مشخصهها وجه مشترك ظاهري همة افرادي است كه در اينجا جمعاند. همه مرتباند و آراسته. اما او از همه شاخصتر است. ساير همقطارانش به محض ديدن وي احترام نظامي به جا ميآورند. صحنة جذابی است. هر كسي از نزديك با اينان حشر و نشر داشته باشد نيك ميداند اين احترامات نه فقط به خاطر سلسله مراتب و ارشد بودن، بلكه به طريق اولي نشئت گرفته از علاقه متقابل و صميميت ميان آنان ميباشد. چه بسا برخي سنشان بيشتر نيز باشد. يكي از دلايل تفاوت عمده ارتش مكتبي كشور اسلاميمان با ارتش ديگر كشورها همين موضوع ميتواند باشد. تيمسار لطفي با چاشني لبخند به مهرباني براي سوار شدن به سمت اتوبوسهاي قرارگاه قدس راهنماييام ميكند. تحركات و شيطنتهاي عظیم در آن سوي مرز، کوچکتر از آنند تا كارمان تعطيل شود. هر کسی در ميان اين جمع احساس غرور میکند. در پاي اتوبوس تيمسار صياد قبل از حركت تلفن همراهش را تحويل تيمسار حسام هاشمي ميدهد. همه تيمها بهطرف مناطق مورد نظر به راه ميافتند. ما هم با اتوبوسهاي قرارگاه قدس از ديگران جدا ميشويم و به سمت باند بالگردها واقع در پادگان لشكر92زرهي عازم ميشويم. در ابتداي حركت صياد از صندلي اول اتوبوس با ذكر صلواتي همه را به نشاط ميآورد.
به خلاف كشور همسايه، اين طرف مرز آرامشي خاص بر جادهها و مناطق خلوت و خالي برقرار است. تا محل مورد نظر راه زيادي نداريم. بعد از عبور از حومه خلوت شهر خرمشهر شايد يك ربع طول نميكشد كه وارد پادگان ميشويم. در فاصلهاي مناسب، پاي باند بالگردها از اتوبوسها پايين ميآييم. شعاع گرمابخش طلايي نور خورشيد تناسب بسيار لذت بخشي با هواي خنك صبحگاهي دارد. حضور خلبانان با لباس و كلاه پرواز در پاي پرندههايشان نشان از آمادگي آنان دارد. بعد از احترامات نظامي متقابل، صياد پاي بالگرد از تيمسار لطفي فهرست سرنشينان را درخواست مينمايد.
ميبايد افراد قرارگاه قدس را تا محل ايستگاه هفتاد همراهي نماييم. دو فروند 214 آماده پروازند. تعدادمان زياد است. تيمسار صياد دستور ميدهد فروند سوم را هم براي پرواز آماده كنند. تمام استانداردهاي پرواز را رعايت ميكند. نميخواهد بيش از ظرفيت سوار شويم. در فرصت موجود خدمه پروازمان فهرستي از آخرين وضعيت فني بالگرد را نشانم ميدهد. ميگويد پرسنل هوانيروز موتور پرندهها را بعد از طي هر دوره خاص زماني تعمير اساسي ميكنند. با وجود تحريمهاي همه جانبه غرب و عدم فروش قطعات چنين وسايلي به كشورمان، عملياتي بودن بالگردها دلالت بر توانمندي و استعداد پرسنل سختكوش نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي دارد. با تقسيمبندي اسامي طبق فهرست پرواز، سوار مركبهاي آهنين ميشويم. همراه صياد، لطفي، نوجوان، معينوزيري، شاهان و ناييني در شماره يك جا ميگيريم. تيمهاي فيلمبرداري با وسايل و بار و بنه خودشان سوار سومين پرنده ميشوند. خدمه پرواز همزمان با استارت پاي دُم بالگردها براي كنترل وضعيت به نـظاره ميايستند. وقتي موتور استارت ميخورد سايه ملخ از روي آسفالت باند كمكم محو و هواي خنك اطرافمان به تلاطم ميافتد. مجدداً بوي حاصل از احتراق سوخت مشامم را پرميكند. بوي ملایم عجيب و گيرايي دارد، اصلاً شباهتي به بوي حاصل از احتراق بنزين ماشين ندارد. هنوز از زمين بلند نشدهايم كه تيمسار صياد بلافاصله عينك نزديك بينش را به چشم ميزند و با تيمسار لطفي ميافتند به جان نقشه.
وقتي خدمه پرواز همه چيز را از بيرون كنترل ميكند سوار ميشود و در كشويي را ميبندد. خلبانان بعد از كسب اجازه به موتور قدرت ميدهند. سروصدا آزار دهنده نيست هر چند شايد نشود به راحتي با نفر بغل دستي صحبت كرد. خلبان آن قدر نرم و آهسته پرنده را از زمين بلند ميكند كه گويي تمام مهارتش را به رخ ما ميكشد. با چرخشي ملايم وقتي به آسمان اوج ميگيريم پادگان به سرعت از زير پايمان ميگريزد. بقيه بالگردها به ترتيب به دنبالمان روانه ميشوند. با اينان براي ديدار از رزمگاه خونين سالياني نه چندان دور از زمين بر ميخيزيم.
برخيز به رزمـگاه خون سربزنـيم چون لالـه كنار صخـره سنـگر بزنـيم
به ساعتم نگاه ميكنم، از 8، سه دقيقه هم گذشته. بلافاصله شهر خرمشهر در زير پايمان قرار ميگيرد، آفتاب زرد كم رمق پاييزي روي بام خانهها نشسته. خيابانها و كوچههايش، استاديوم، پل خرمشهر با رود پر آب كارون، انبارهاي مختلف و وسيع، پادگانها و تمام چيزهاي ديگر از بالا جلوه ديگري دارد. خيلي ارتفاع نداريم ولي نميتوانم حدس بزنم چند متر از زمين فاصله گرفتهايم. شايد200 متر يا300 متر، نميدانم. با وجود تكانها و صداي موتور، در همين ابتداي كار ناييني در كنارم خوابش ميبرد. صياد در حاليكه گوشي بر سر دارد به جلوي كابين خم شده و خلبان را در مسير مورد نظر هدايت ميكند. هرگاه دوري در آسمان ميزنيم از شيشه بغل، بالگردهاي ديگر را ميبينم كه با فاصله در تعقيبمان هستند. وارد دشت ميشويم و آنرا ميپيماييم، اما از آسمان. وقتي به جاده اصلي اهوازــخرمشهر ميرسيم به تعقيبش ميپردازيم. گاهي عبور و مرور ماشينهاي سواري و اتوبوسهاي مسافربري، خلوت صبحگاهي جاده را بـرهم ميزننـد. برخی خودروها در جـاده سريع ميرانند، ولي براي ما فرقي نميكند چون از همه جلو ميزنيم. با طي مسافتي، در دوردست تعدادي اتوبوس نظامي و چند تويوتا استيشن فرماندهي خاكي رنگ را از بالا مشاهده ميكنم كه در يك طرف شانه خاكي جاده اصلي متوقفاند. بالاي سرشان چرخي ميزنيم. خلبانمان جاي مناسبي براي فرود در كنارشان در نظر ميگيرد و آرام مركبمان را چند متري جاده بر روي دشت پايين ميآورد.
اينجا ايستگاه هفتاد است. به دنبال ما، بالگردهاي ديگر با فاصلهاي مناسب پيدرپي فرود ميآيند. هنوز ابر غبار خاکها فروكش نكرده همه از مركبهايمان پياده ميشويم. با خاموش شدن موتورهاي پرندههاي آهنين از دور ملخها كاسته و سكوت نسبي در دشت حاكم ميشود. خودروهاي خالي در انتظارند تا افراد قرارگاه قدس را از ما تحويل بگيرند. قبل از اينكه از هم جدا شويم، يكبار ديگر به منظور كنترل مسيرهاي حركت، لوله نقشة نظامي مجدداً روي خاك گسترده ميشود. براي مهار صفحه نقشه و جلوگيري از جمع شدنش چند سنگ در چهارگوشه آن به كمك ميآيند. فرمانده قرارگاه قدس، تيمسار لطفي همراه تيمسار شاهان و تيمسار نوجوان روي نقشه مختصاتي را با كمك نقاله و مداد تعيين و مسيرها را مشخص ميكنند. گاهي با بلندكردن سرشان، با دست سمت و سويي را ميان دشت به يكديگر نشان ميدهند. جماعت ديگري هم بالاي سرشان به نظاره ايستادهاند؛ تيمسار علياري، رادفر، غلامرضا بصيري، بختياري و مفيد از آن جملهاند. در جاده خودروهاي سواري شخصي با كنجكاوي بسيار با کم کردن سرعتشان از كنارمان آهسته عبور ميكنند. مشاهده سه فروند بالگرد، تعدادي خودروي نظامي همراه گروهي لباس رزم پوشيده كه در تكاپويند، صحنة هيجان انگيزي هم هست! اتوبوسي مسافربري حين عبور، در حالي كه چراغهايش را برايمان روشن ميكند با مسافران حيرت زدهاش به سرعت دور ميشود. خيلي دلم ميخواهد بدانم چه چيزي به افكارشان خطور كرده. حتماً ميخواهند بدانند چه كار ميكنيم؟ به تعجبشان انداختيم!. اينجا دقايقي بيش معطلي نداريم. بچههاي قرارگاه قدس را منهاي فرماندهشان تيمسار لطفي به خود واميگذاريم تا كارشان را به صورت زميني ادامه بدهند. بچههاي اكيپ فني گروه قرارگاه قدس بار و بنديلهايشان را از داخل بالگردها به ماشينها منتقل ميكنند. ما نيز همراه اكيپ فيلمبرداري خودمان و ديگران، به بالگرد شماره دو كه سوخت بيشتري دارد سوارميشويم. در كنار تيمسار لطفي و روبهروي صياد مينشينيم. صياد ميگويد: به سمت پادگان حميد ميرويم. دو فروند ديگر نيز كه حالا خالياند مرخص ميشوند تا به پايگاه خود برگردند. با دور برداشتن ملخ به نـرمي از روي زميـن برميخيزيم. ماشينهاي قرارگاه قدس نيز همراه سرنشينان خود در مسيرهاي تعيين شده به راه ميافتند. به ساعتم نگاه ميكنم، اگرچه تازه ساعت 9و5 دقيقه صبح است ولي ما از نماز صبح سر پا هستيم. در امتداد جاده اهوازــخرمشهر، بهطرف فرسيّه و كوشك به حركت خود ادامه ميدهيم. در دوردست از فراز دودكشي، لهيب آتشي بلند جلب توجه ميكند. سوختن ناقص آن سبب شده تا دودش تا انتهاي افق را به صورت ردي بلند آلوده كند؛ گويا دكل چاه نفتي است. بعد از20 دقيقه طي طريق، خدمه پرواز درب كشويي بغل را گشوده، فيلمبرداري از بالا آغاز ميگردد. صياد ميكروفون به دست به تشريح عملكرد رزم يگانها از اين محور در عمليات بيتالمقدس ميپردازد. برداشت اول حدود20 دقيقه به طول ميانجامد. با اتمام كار و بسته شدن درب، مسيرمان را بهطرف پادگان حميد تغيير ميدهيم. به همين منظور ارتفاع و سرعتمان را زياد ميكنيم.
منبع : سفر به ماوراء، خاتمی، سید کاوه، 1395، ایران سبز، تهران