دکتر بُدو (9)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۰۹
خاطرات سرتیپ دوم غلامحسین دربندی
تعدادی از فرماندهان رده ی بالا مانند «سرلشکر ظهیر نژاد» و شهید «سرلشکر سید مسعود منفرد نیاکی» برای بازدید از خط مقدم آمده بودند. منطقه کاملاً رملی بود و خودروهای چرخ دار به هیچ وجه قادر به حرکت در آن نبودند و باید حتماً از خودروهای شنی دار استفاده می شد. در یکی از همین رفت و آمدها فرماندهان ارتش را دیدم. آنها را سوار نفربر شنی دار بهداری کردم وپس از طی مسافتی به تپه سبز رسیدیم. با «سروان فیروز عباس پور» فرمانده بسیار شجاع و بی باکی که در آنجا مستقر بود تماس گرفتم. او به استقبال فرماندهان آمد و شروع به توجیه منطقه کرد.
به مرتفع ترین نقطه ی تپه سبز رسیدیم. از آنجا شیب و دشت طرف مقابل و مواضع نیرو های عراقی پیدا بود و سبزی درختان در شهر بستان دیده می شد. دلیل اینکه به آنجا تپه سبز می گفتند، همین بود.
سروان عباس پور وضعیت نیرو های خودی و دشمن را شرح داد و با کمال تعجب گفت:
«چند نیرو از نیروهای خط شکن ماکه به قلب دشمن نفوذ کرده و آنها را غافلگیر کرده بودند، پس از نبردی سهمگین و دلاورانه بعد از به هلاکت رساندن تعدادی از عراقی ها و انجام نبرد تن به تن، مظلومانه در آنجا به شهادت رسیده اند».
به دنبال این سخن، دو سه پیکر شهید را که در پائین تپه و در شیب منطقه رو به روی عراق ها قرار داشتند نشان داد.
متوجه شدم که یکی از شهدای مظلوم و شجاع، سید مصطفی حجازی است که پیکر پاکش روبه روی ما افتاده بود. مانند خورشیدی که از روی زمین به آسمان نور افشانی می کرد و درخشش داشت. شهید دیگر،«استوار کریم زاده» تیرانداز موشک تاو بود که پیکر پاک او هم آنجا آنجا قرار داشت.
به خاطر دو چیز دلمان گرفته بود و بغض را گلویمان را بسته بود:
اول اینکه این شیر مردان جبهه ویلان عرصه ی نبرد به شهادت رسیده بودند و ما از نعمت وجود با برکت شان محروم شده بودیم.
دوم اینکه با وجود آتش تیربارهایی که عراقی ها آنجا گذاشته بودند وتیر تراش اجرا میکردند، هیچ اقدامی برای آوردن پیکر پاک آنها نمی توانستیم انجام دهیم و بدن های مطهر و خون آلود آنها درست بین ما و عراقی ها روی زمین افتاد بود.
چه وفادار مردانی هستند که در وقت شهادت هم به مولا و جدشان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اقتدا میکنند. بدن مبارک و بی سر سید و سالار شهیدان سه روز در زیر تابش آفتاب گرم کربلا روب زمین بود و پیکر پاک این شهیدان هم نزدیک به سه ماه بر روی رمل های داغ خوزستان و در زیر تابش شدید آفتاب باقی ماند.
بچه ها چند بار تلاش کردند که پیکر پاک آنها را بیارند ولی هر بار تیر بارهای عراقی مانع از هرگونه تحرکی شده و آنها را زخمی کرد.
در تاریخ9/9/60 زمان انجام عملیات طریق القدس رسید و طی این عملیات پیروزمند، رزمندگان مناطق تحت اشغال دشمن بعثی از جمله شهر بستان را از لوث حرامی ها پاک کردند و موفق شدند بدن های پاک این شهدا را که فقط استخوانی از آنها باقی مانده بود جمع آوری کرده و به عقب منتقل نمایید.
الهی به آن که پرپر شدند پر از زخم های مکرر شدند
از آنان که تنها پلاکی بجاست کمی استخوان مشت خاکی به بجاست
به آنان که بی پا و سر آمدند خلاصه کنم مختصر آمدند
با این شهیدان و شهید دلاور سروان«سید مصطفی حجازی» گرامی و راهشان پر رهرو باد.
منبع : دکتر بُدو، منتظر رضا، 1401، چوگان، تهران