banner

دانشجویان دانشکده افسری در اردوگاه موچش (ارتش در دیده و شنیده ها)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

فشرده ای از دیده‌ها و شنیده‌های سرهنگ سید محمد علی شریف‌النسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

در نیمه دوم تیرماه سال 1359، سرگرد علی صیادشیرازی در جمع اعضاء کمیته انقلاب ارتش در ستاد مشترک حضور یافت و گفت، آقای دکتر بنی‌صدر ریاست جمهوری و فرمانده کل قوا، درجه سرهنگی به من اعطا کرده و برای ایجاد امنیت و پاکسازی کردستان 2 لشکر در اختیارم قرار داده است، آمده ام ببینم چه کسانی از این جمع حاضر به همکاری با من می‌باشند. در حالی که همه به هم نگاه می‌کردند دست بلند کرده و آمادگی خود را اعلام کردم. گفت، با سرهنگ نامجو فرمانده دانشکده افسری صحبت کرده ام، شما بروی دانشجویان را از ایشان تحویل گرفته و برای یکدوره فشرده جنگ پارتیزانی و زندگی در شرایط سخت نظامی آماده کنی. من در آن‌موقع جزء کمیته انقلاب ارتش و دفتر مشاورت حضرت امام بودم که آیت‌الله خامنه‌ای بر آن نظارت داشتند.

فردای آن روز ساعت 4 در دفتر نامجو با فرماندهان گردان و گروه‌هان‌های دانشجویی آشنا شدم و پس از آن در میدان شامگاه با صفوف منظم دانشجویان که منتظر حضور فرمانده دانشکده بودند روبرو شدم در این صحبت چند دقیقه ای سرگرد غلامرضا میرکیانی که از افسران برجسته رسته زرهی و فرمانده یکی از گردان‌های دانشجویی بود. به من گفت، پیش از آمدن شما، نامجو من را خواست. و گفت دانشجویان قرار است در سنندج آموزش ببینند و فرماندهی با یکی از همدوره‌های خودتان است. من گفتم فقط یکی از همدوره‌هایم شریف‌النسب را قبول دارم که او گفت اتفاقا همان است. گفتم با اشتیاق قبول می‌کنم. تشکر کردم و گفتم خوب می‌دانی که در دانش نظامی و مدیریت قبولت دارم من به اتکا همکاری شما این ماموریت دشوار را پذیرفتم. برنامه ریزی و نظارت بر اجرای آموزشها و مسئولیت کلی در حوادث و اتفاقات با من و مدیریت اردوگاه و نظم و انضباط با شما .

در میدان شامگاه نامجو من را به دانشجویان چنان معرفی کرد که در دل با خود می‌گفتم یا امام زمان، آبروی مرا در این ماموریت حفظ کن که آن‌گونه باشم که نامجو معرفی کرد.

نامجو خطاب به دانشجویان از اطلاعات وسیع من در زمینه‌های آموزشی و به خصوص جنگ پارتیزانی صحبت کرد و گفت سرگرد شریف‌النسب قبل از پیروزی انقلاب در کمیته رنجر مرکز پیاده شیراز خدمت کرده و تجارب ارزشمندی دارد. او همچنین در مورد زمان دانشجویی من گفت که او سرگروهبان موفق سال یکمی‌ها بود که اقارب‌پرست و یوسف کلاهدوز از دانشجویان او بوده اند و بعدها به اتفاق آن‌ دو در کلاس‌های خصوصی عقیدتی او شرکت می‌کرده و در پایه گذاری هسته‌های مقاومت در ارتش قبل از انقلاب هم با آنان همراه و همرزم بوده‌است.

نامجو در ادامه به حضور من در اقامتگاه حضرت امام اشاره کرد و گفت ایشان با حضورجمعی از دوستانشان هنگام تشریف فرمائی امام خمینی به کشور در مدرسه علوی کمیته انقلاب را راه اندازی و در ادامه دفتر مشاورت حضرت امام را پایه گذاری نمودند و این جمع در اثبات ضرورت ماندگاری ارتش برای کشور و انقلاب ودر خدمت بودن این نیروی سلامت و وفادار به بنیانگذار انقلاب و جلوگیری از فروپاشی آن نقش بی بدیلی داشته اند. نامجو همچنین از نقش من در تدوین و طرح ریزی اولیه تشکیل بسیج ملی تحت نظارت آیت‌الله خامنه‌ای صحبت نمود.نامجو ساعتی برای دانشجویان سخنرانی نمود و به آنان تضمین داد که در این اردوگاه چیزهایی خواهید آموخت که سرمایه زندگی نظامی شما خواهد بود.

از خداوند کریم خواستم که مددم کند کم نیاورم و آبرویم حفظ شود و بتوانم نامجو را هم با این همه توصیفی که از من کرد سرافراز کنم.

این دقایق گذشت و نوبت به صحبت من رسید. با ذکر نام خدا و سپاس از حضرت حق سخنم را آغاز کردم و گفتم برنامه من انشاالله بسیار شیرین و جذاب و آموزنده خواهد بود. با جناب سرگرد میرکیانی که از دوستان فرهیخته من هستند و همه شما با فرماندهی ایشان آشنا هستید ظرف چند روز آینده به کردستان عزیمت خواهیم‌کرد، فرماندهان شما همراهتان هستند. من هم در این مدت، تمامی تلاشم را در این سمت و سو هدایت خواهم کرد که با همکاری صمیمانه خود شما بهترین آموزشها را برای زیست و جنگ و زنده ماندن در شرایط سخت داشته باشیم و با کوله باری از تجربیات نظامی ارزنده به تهران و دانشکده افسری باز گردیم. شرط موفقیت ما پیروی از نظامات ارتش و اجرای دستورات فرماندهان است. از خداوند توفیق پیروزی و سرافرازی و بازگشت تؤام با سلامت همه شما را داریم.

بعد از خاتمه معارفه، برای شناسایی مسیر اردوگاه و بررسی نیازهای آموزشی، سفری با همان فرماندهان به کردستان داشتیم. با ستاد لشکر هماهنگی لازم به عمل آوردیم و جناب سرهنگ حسین خرسندی که از نخبگان ارتش و از بهترین‌های رسته توپخانه بود، آمادگی لشکر را برای تدارک اردوگاه اعلام کردند.

به تهران برگشتیم. دانشجویان آماده بودند و با چندین دستگاه اتوبوس عازم شدیم از طریق همدان و بیجار به کرمانشاه رفتیم و ابتدا در محل پشتیبانی منطقه که قرارگاه عملیاتی غرب بود، توسط سرگرد علی صیادشیرازی توجیه شدیم و سپس دانشجویان را برای اجرای آموزش‌های مقدماتی کمین و ضدکمین به اردوگاه خضر زنده که محل تمرینات تیپ نیرو مخصوص و یا تیپ نیروهای ویژه هوابرد بود، بردیم و درآنجا تحت نظر اساتید این تیپ، سوار و پیاده‌شدن از کامیون‌های روباز را درهنگام برخورد با کمین ضدانقلاب تمرین کردیم و پس از اطمینان از اینکه دانشجویان در این مورد توجیه شده‌اند، سوار بر کامیون‌های روباز عازم سنندج شدیم و نزدیک ظهر به دهگلان رسیدیم و در اردوگاه مستقر شدیم.

اردوگاه در روستای موچش نزدیک بخش دهگلان بود و تا پیش از انقلاب محل شرکت تعاونی روستایی بود. در این مدت نیز در اختیار اردوگاه‌های آموزش و پرورش قرار داشت. منطقه محصور و خوش آب و هوا و در دامنه ارتفاعات گزگزاران بود. به کمک تیم ورزیده ای از نیروهای ویژه هوابرد، یعنی کلاه سبزها آموزش‌هایمان آغاز شد.

در اغلب آموزش‌ها از برنامه ریزی تا اجرا نظارت حضور داشتم و کوشش بر آن بود که آموزشها در صحنه‌هایی بسیار نزدیک به واقعیت انجام شود ، فشرده ای از دوره رنجر یا تکاور و همچنین اصول جنگهای نامنظم محتوای برنامه‌ها بود. آنچه در رنجر شیراز و آنچه در دوره عالی آمریکا کسب کرده بودم و مجموع آنچه در دانشکده فرماندهی و ستاد و دوره اطلاعاتی سال‌های قبل از انقلاب در خاطر داشتم، در این دوره فشرده یکماهه خلاصه شده بود.دانشجویان شب و روز نداشتند و گرچه تا حدود زیادی خسته می‌شدند، اما به اقتضای جوانی اشتیاق نشان می‌دادند و شرایط سخت را تحمل می‌کردند.

شب‌ها از ساعت حدود 10 به بعد یکساعت یا کمی بیشتر در اختیار من بودند و از تجربیات خود و حوادث آموزنده برایشان می‌گفتم و پس از آن عملیات گشت زنی‌های رزمی و شناسایی و راه پیمایی‌های شبانه و عملیات کمین و ضد و کمین و دستبرد انجام می‌شد که گروهی از دانشجویان باید نقش دشمن را ایفا می‌کردند.

منبع : ارتش در دیده‌ها و شنیده‌ها - سرهنگ سید محمدعلی شریف‌النسب - انتشارات ایران سبز1401

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign