banner

حسام (قسمت بیست و هفت)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۱

خرداد 1372 الی خرداد 1377، خدمت در اداره دوم اجا به عنوان جانشین اداره پس از پایان مأموریت چین و طی چند روز مرخصی، خود را به اداره دوم ستاد مشترک معرفی کردم. یک سالی بود که رئیس اداره عوض شده بود. سرهنگ اکبر دیانت‌فر، زمانی که من به مأموریت چین اعزام می‌شدم، تازه به اداره دوم منتقل شده […]

خرداد 1372 الی خرداد 1377، خدمت در اداره دوم اجا به عنوان جانشین اداره

پس از پایان مأموریت چین و طی چند روز مرخصی، خود را به اداره دوم ستاد مشترک معرفی کردم. یک سالی بود که رئیس اداره عوض شده بود. سرهنگ اکبر دیانت‌فر، زمانی که من به مأموریت چین اعزام می‌شدم، تازه به اداره دوم منتقل شده بود و در اداره عملیات معاونت عملیات مشغول به کار شده بود. در تغییرات بعدی و پس از چندی، در سال 71 با درجه موقت سرتیپ‌دومی، رئیس اداره شده بود. من اوصاف انقلابی و جوانمردی او را شنیده بودم. بجز یکی دو مورد، به هنگام مرخصی سالیانه تماس نزدیک با او نداشتم. خود را به ایشان معرفی کردم. خیلی گرم ما را پذیرفت و در همان بدو ورود، شروع کرد از اوصاف و خدمات و مشاغلی که در زمان جنگ داشتم، تعریف نمود. در آخر گفت: خوب، حالا تصمیم شما چیست؟ کجا می‌خواهید خدمت کنید؟ در سماجا، وزارت دفاع، ستاد کل… هر کجا مایل باشید، من موافقم، چون ما در این اداره شغل مناسب در شأن شما نداریم. عرض کردم من به مدت سه سال در وابستگی نظامی خدمت کردم، تجربه‌های زیادی را در این سه سال کسب کردم، به علاوه حقوق دلاری گرفتم، لذا خود را مدیون این اداره و سازمان می‌دانم. حالا موقع استفاده از تجربیات من می‌باشد. در هرجا، سازمان صلاح بداند، برای من فرقی نمی‌کند در کدام مدیریت و یا معاونت این اداره خدمت نمایم. شما سابقه خدمتی مرا خوب می‌دانید و توانایی‌های مرا در مشاغل مختلف بعد از انقلاب ارزیابی کردید. ملاحظه کردید که برای من، جایگاه شغل بالا و پایین هیچ موقع مطرح نبوده. اولویت کار من، در مفید بودن کار و خدمت است. ایشان پس از تعارفات گفت، حالا که چنین است شما می‌خواهید در همین اداره بمانید، ما یک جایگاه خالی داریم، آن هم جانشینی رئیس اداره است و این شغل به مدت یک سال است که خالی است. اگر مایلید من همین شغل را پیشنهاد نمایم (البته کلی تعارفات بجا آورد. مثلاً وقتی شما فرمانده قرارگاه شمال‌غرب نیروی زمینی بودید، من به عنوان افسر هوایی مأمور و داوطلب، جانشین یک گردان قدس در آن قرارگاه بودم).

گردشکار جانشینی اداره تهیه و پس از تصویب، ابلاغ شد و در یک صبحگاه داخلی، امیر سرتیپ ناصر آراسته که آن زمان جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش بود، ما را معرفی کرد و مشغول به کار شدیم. اداره دوم یکی از ادارات مهم ستاد مشترک می‌باشد. این اداره قبل از انقلاب تا سال 1364 شامل دو معاونت مهم معاونت اطلاعات و ضداطلاعات بود، که بعد از انقلاب، معاونت ضداطلاعات به حفاظت اطلاعات تغییر نام یافته بود. در سال 64، قسمت اطلاعات از حفاظت اطلاعات جدا شده و به نام اداره دوم اطلاعات در یکی از ساختمان‌های ستاد مشترک مستقر گردید و مستقیماً توسط رئیس ستاد ارتش انجام وظیفه می‌کرد. قسمت حفاظت به نام سازمان حفاظت اطلاعات مستقیماً زیر نظر فرماندهی کل قوا انجام وظیفه می‌نمود. اداره دوم ارتش، شامل معاونت اطلاعات و معاون عملیات و چند مدیریت مستقل می‌باشد، که وابستگان نظامی و گروه‌های جمع‌آوری اطلاعات پنهانی در معاونت عملیات آن، سازمان دارند.

اتاق کارم مقابل اتاق کار رئیس اداره بود. امیر سرتیپ دوم اکبر دیانت‌فر، افسری حزب‌اللهی و خونگرم و پرجاذبه بود. خیلی زود ارتباط صمیمی و رابطه دوستانه‌ای بین ما برقرار شد. ایشان خیلی به من احترام می‌گذاشتند (به خاطر سابقه خدمت بیشتر و مخصوصاً مسئولیت‌های مهمی که در جنگ داشتم). هیچ‌گاه مرا صدا نمی‌زد و هر کاری که داشت، معمولاً خودش به اتاقم می‌آمد و من هم سعی می‌کردم احترام ایشان را داشته باشم. ایشان کلیه امور معاونت عملیات را به من محول کرد و در اداره امور دستم را باز گذاشت، بخصوص در انتخاب وابستگان نظامی.

به علت اینکه در انتخاب وابستگی نظامی حساسیت خاصی بود، علاوه بر تأیید شایستگی حفاظت اطلاعات و عقیدتی سیاسی، مراحل مختلف آزمون زبان انگلیسی و معلومات نظامی و اطلاعات عمومی نیز ملاک بود. لذا افراد نخبه ارتش، اعم از زمینی، هوایی و دریایی، پس از گذراندن همه مراحل، بخصوص مصاحبه، جذب اداره شده و پس از طی شش ماه الی یک سال دوره‌های عرضی، به یکی از کشورها اعزام می‌شدند. نفر وابسته به مدت سه سال و نفر دوم و یا کارمند به مدت دو سال در کشور مربوط خدمت می‌نمودند و پس از پایان مأمویت، در مرکز در یکی از قسمت‌ها به عنوان کارشناس و یا رئیس اداره و نهایتاً مدیر یک قسمت مشغول انجام وظیفه می‌شدند. به همین خاطر، از سال 69 که در مدیریت این اداره تجدید نظر گردیده بود، افرادی چون سرهنگ فرخ‌زاد و دیانت‌فر با ایده جذب افراد جوان حزب‌اللهی، مسئولیت را به دست گرفتند و ظرف 5-4 سال با برگشت این افراد از مأموریت، کادر اداره دارای افراد حزب‌اللهی، باسواد و پرتلاش گردید. از طرف دیگر، با سازماندهی جدید و ظرفیت‌های دیگری نظیر استقلال در امور ترابری و پرسنلی اداره دوم متمایز از دیگر ادارات ستاد مشترک گردیده بود. رسیدگی و عنایت هر دوی ما، بخصوص ریاست اداره، به قشر مستضعف اداره، قشر درجه‌دار و آنهایی که به وابستگی نظامی نرفته‌اند، با تدبیر خاص پیشنهاد گردید: «هر وابسته نظامی در ماه مبلغ یکصد دلار به صندوقی که به همین منظور تشکیل شده بود، واریز نماید.» که تقریباً اکثر وابستگان از این پیشنهاد استقبال نموده و هر سه ماه مبلغ مورد نظر را واریز می‌نمودند. این صندوق مستقیماً زیر نظر ریاست اداره بود و ایشان به صورت تشویقی و یا به بهانه‌های مختلف، مثل رضایت مدیر مربوطه و… به درجات پایین، اعم از افسر و درجه‌دار و کارمند کمک می‌کرد و این کار در روحیه پرسنل و جدیت در کار آنها بسیار مؤثر بود. بارها از این وابستگان نظامی که از مأموریت برگشته بودند و در اداره هم خوب کار می‌کردند، برای فرماندهی پایگاه و یا مدیریت و ریاست اداره دیگر سازمان‌ها استفاده شده است.

حدود پنج سال در سمت جانشین اداره دوم (از خرداد 1372 تا خرداد 1377) خدمت کردم. با تفاهم خوبی که بین من و ریاست اداره برقرار بود، ضمن اینکه کارها بسیار خوب پیش می‌رفت و با هم خیلی خوش می‌گذشت، در این مدت دو سفر خارج از کشور به منظور سرکشی به وابستگان نظامی و حل مشکلات از نزدیک داشتم. یکی در سال 1375 به مدت پنج روز به مسکو و یک مورد هم در اردیبهشت سال 77 از وابستگی ایتالیا و سوئیس. در سفر ایتالیا و سوئیس همسرم را با هزینه شخصی با خود بردم، که به ما خیلی خوش گذشت. در مجموع، خدمت در اداره دوم، از دوران خوب کاری من در ستاد مشترک ارتش بود.

تأسیس سازمان حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس در ارتش (79-77)

پس از مراجعت از بازدید وابستگی ایتالیا و سوئیس، زمزمه یک شایعه تغییر سازماندهی جدید در سماجا و ایجاد فرماندهی ارتش مطرح بود. به تدریج، این شایعه قوت بیشتری گرفت و یک روز رئیس اداره (سرتیپ2 دیانت‌فر) به دفترم آمد و گفت قرار است تغییراتی در سماجا صورت پذیرد و رئیس ستاد به فرماندهی ارتش منصوب شود، لذا قبل از این تغییرات، سه دفتر مشاورت و یک سازمان جدید در حال شکل‌گیری است. یک دفتر به نام مشاور حقوقی امیر صفدری، دیگری به نام بازرسی امیر درگاهی و سومی به نام دفتر مطالعات جنگ امیر بختیاری و سازمان جدید به نام سازمان حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس شما را در نظر گرفتند. پرسیدند نظر شما چیست؟ گفتم مگر می‌توانم نظری داشته باشم؟ تصمیمی که گرفته شده، بالأخره در سازماندهی جدید، اینها انتخاب‌های خودشان را کرده‌اند. یک هفته طول نکشید که به طور رسمی ابلاغ شد و به هریک از ما یک اتاق در طبقه دوم ضلع شرقی ستاد دادند و گفتند با یک سرباز ماشین‌نویس در این اتاق‌ها مستقر شوید و ترابری آقایان هم از همان سازمان قدیمشان باشد.

در اداره دوم، تدبیر ریاست بر این بود که رئیس و جانشین، یک خودرو تویوتا چهار چراغ برای بیرون از شهر و مسافرت استفاده کنند و در تهران یک خودرو پیکان، آن هم قدیمی و کهنه‌ترین آن برای رئیس و جانشین باشد؛ لذا دستور بر این بود که با همان پیکان و راننده‌اش به سازمان جدید برویم، که یکی از مشکلات عمده ما همین ترابری و تعمیرات این خودرو بعد از این بود، بخصوص بعد از رفتن امیر دیانت‌فر از اداره دوم. در دفتر جدید، کار را با یک وظیفه شروع کردم و بعد هم یک نفر استوار نیروی دریایی که از دفتر وابستگی برگشته بود، با رابطه و خواهش، از اداره دوم به صورت مأمور در همان اتاق همکارم شد. تشکیل دفتر مطالعات حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، موضوع و مطلب جدید بود. هیچ سابقه‌ای در ارتش نداشت. هدف و منظور و تشکیلاتی برای آن در نظر گرفته نشد، ولی در ستاد کل نیروهای مسلح، تشکیلاتی به نام بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس تشکیل شده بود که آقای مهندس مهدی چمران، برادر شهید چمران در رأس آن قرار داشت. با ملاقات با آقای چمران و جلسه با جانشین ایشان و گرفتن جدول سازمان و تشکیلات آن بنیاد و جلسه گذاشتن با اداره پنجم (طرح برنامه)، سرانجام یک سازمان و تشکیلاتی را با شرح وظایف به اداره پنجم دادیم، که این سازمان شامل دو مدیریت و یکی دو دایره مستقل، بالأخره مورد تصویب قرار گرفت. با این تشکیلات، دیگر نیاز به مکان جدید داشتیم. در ضلع شرقی معاونت نیروی انسانی، یک ساختمان دوطبقه وجود داشت، که طبقه بالای آن در دست مرحوم سرتیپ2 نقی شریفی و طبقه پایین آن در دست آقای محمودرضا امینی به عنوان مشاور رئیس ستاد کل بود، که گاهی از آن استفاده می‌کرد. اتاق‌های آقای امینی و یکی دو تا از اتاق‌های بالایی را به ما واگذار کردند. در بحث جذب نیرو هم گفتند با توافق رؤسای ادارات، خودت جذب نیرو کن.

سرتیپ دوم آروین، تازه از وابستگی نظامی اندونزی برگشته بود. ایشان همدوره من بود. افسری باسواد و اهل مطالعه، ولی ساکت و آرام بود. ایشان به عنوان جانشین و سرتیپ2 میرحسینی از عقیدتی سیاسی که در حال بازنشستگی بود، به عنوان یکی از مدیران و همین‌طور چند افسر و درجه‌داری که معمولاً در سازمان‌ها برای آنها شغل نبود، جذب شدند و مشغول کار و سازماندهی، بخصوص ارتباط گرفتن با بنیاد حفظ آثار شدیم. کم‌کم جای آقای شریفی را هم گرفتیم و این ساختمان به طور کلی مربوط به سازمان حفظ آثار شد.

در همین اثنا بود که فرماندهی اجا شکل گرفت. امیر سرلشکر شهبازی، که قبلاً رئیس ستاد بود، شد فرمانده ارتش و امیر سرتیپ ناصر آراسته جانشین و امیر سرتیپ ترابی‌پور رئیس حفاظت اطلاعات ارتش در مهرماه1377 به عنوان رئیس ستاد معرفی شد و ایشان کابینه جدیدی را روی کار آورد. سرتیپ موقت رضائی به عنوان معاون هماهنگ‌کننده و جانشین معاون هماهنگ‌کننده (سرتیپ موقت فصیحی) به عنوان هیئت رئیسه جدید و اکثر رؤسای ادارات، از جمله رئیس اداره دوم تعویض شدند و کابینه جدید اغلب از افسران حفاظتی و از دوستان رئیس ستاد بودند. تنها اداره‌ای که به ترکیب آن دست نزد، همین سازمان حفظ آثار بود، که من مسئول آن بودم، ولی از طرفی هیچ‌کس سراغ این سازمان را نگرفت. گویا، بود و نبود این سازمان برای آنها مهم نبود. حتی در مراسم معارفه هیئت رئیسه جدید ما را صدا نزدند. من هم که وضع را بدین منوال دیدم، به آنها مراجعه نداشتم. فکر می‌کنم دو سه ماه، حتی با قسمتم در صبحگاه عمومی هفته‌ای یک روز شرکت نکردم و کسی هم جویای این نشد که چرا شما در صبحگاه عمومی شرکت نمی‌کنید؛ تا سرانجام به هنگام عید، برای دید و بازدید عید به سراغ رئیس ستاد مشترک رفتم. ضمن صحبت‌ها، گله کردم که چرا هیچ توجهی به این سازمان نمی‌شود. ایشان خیلی روراست و باز گفت، دوران شما گذشته و ما از دوستان خودمان استفاده می‌کنیم. من هم در پاسخ گفتم من بالای 32 سال خدمت کردم. هیچ مشکلی با بازنشستگی ندارم، ولی تا زمانی که در شغل هستم، معتقدم که باید کارم را به درستی انجام بدهم. مسئله خودم نیست، باید به این سازمان توجه و پشتیبانی لازم به عمل آید.

بعد از این قضیه بود که یک روز معاون هماهنگ‌کننده سماجا با پیغامی که توسط سرتیپ2 بختیاری رئیس دفتر مطالعات جنگ فرستاده بود، جلسه‌ای را در دفترش گذاشت. در آن جلسه برخورد تندی را با ایشان داشتم و گفتم برادر عزیز، این درجات موقتی است. آن زمان که ما در جنگ مسئولیت داشتیم، شما ستوان و یا سروان بودید. حواستان باشد این جایگاه موقتی است و همه شما پس از مدتی خواهید رفت. برخوردتان با تشکیلات من درست نیست. اگر نظر ستاد و هیئت رئیسه بر شکل گرفتن این سازمان نیست، کاری ندارد، همان‌طوری که یک شبه با دستور هیئت رئیسه این سازمان شکل گرفت، حالا هم دستور بدهید آن را منحل بکنند، وگرنه من این بی‌توجهی و بی‌اعتنایی را تحمل نخواهم کرد و از طرف دیگر هم خیالتان راحت باشد، من تا روزی که رأس کاری باشم، سعی می‌کنم که کارم را به نحو احسن انجام بدهم. چرا از ما نمی‌خواهید که در صبحگاه شرکت کنیم؟ بعد از این برخورد تند و جدی، کم‌کم ارتباط‌ها و پشتیبانی‌ها عوض شد و ما در تقویت سازمان و شکل‌دهی آن دستمان بازتر شد.

در تیرماه سال 1379، با تعویض امیر سرلشکر شهبازی، امیر سرلشکر سلیمی فرماندهی ارتش را به عهده گرفتند و کابینه دوباره عوض شد. رئیس ستاد قبلی جانشین ارتش و امیر سرتیپ خلبان رستمی رئیس ستاد شدند. امیر سرلشکر سلیمی عنایت خاصی به من داشتند و همان سال برایم درخواست ترفیع سرتیپی را نمودند. از طرفی، نیروی انسانی گردشکار تهیه کردند و به هیئت رئیسه تقدیم شد، که در اینجا جانشین فرماندهی پی‌نوشت فرمودند گرفتن درجه سرتیپی برای رؤسای ادارت خوب است. بهتر است برای چند نفر دیگر، از جمله رئیس بازرسی و چند نفر دیگر هم بشود. با توجه به این پی‌نوشت، درخواست درجه متوقف شد. با ارتباط کاری سازمان حفظ آثار ارتش با بنیاد حفظ آثار، تقریباً شناخت کاری خوبی بین ما برقرار شد، تا اینکه سردار سرتیپ پاسدار افشار به جای آقای چمران رئیس بنیاد شد. از طرف رئیس ستاد کل به ایشان توصیه شد که یک جانشین ارتشی انتخاب نمایند. آقای افشار از امیر سلیمی درخواست نمود که یک افسر را از ارتش به عنوان جانشین بنیاد به ایشان (ترجیحاً امیر هاشمی) معرفی نماید.

جانشین بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های ستاد کل ن.م (83-79)

بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس در سال 1369 در ستاد کل نیروهای مسلح تشکیل گردید، که تا سال 1379 آقای مهندس چمران، برادر شهید دکتر مصطفی چمران ریاست آن را به عهده داشت. تقریباً همه معاونت‌ها و مدیریت‌های این سازمان را برادران سپاهی و بسیجی و حتی کارمندان شخصی مأمور از سازمان‌های دولتی به عهده داشتند و از ارتش بجز یکی دو نفر کارمند اداری کسی در این سازمان نبود. با تعویض آقای مهندس چمران و روی کار آمدن سردار افشار (سردار افشار قبل از این شغل رئیس سازمان بسیج کشور وابسته به سپاه بودند)، توصیه سردار فیروزآبادی بر این بود که جانشین این سازمان باید یک ارتشی باشد. لذا از امیر سرلشکر سلیمی درخواست شد که یک افسر ارتشی را برای این سمت معرفی نماید. امیر سلیمی مرا به دفترش احضار کرد و با مقدمه‌چینی بسیار که این جایگاه مهم است و شما که یک افسر جنگ‌آزموده و از فرماندهان دفاع مقدس بودید، برای این جایگاه و برای دفاع از منافع ارتش مناسب هستید و اگر مایلید ما شما را معرفی نماییم. ما یکدیگر را از اول انقلاب خوب می‌شناختیم و ایشان هم علاقه وافری به اینجانب داشتند. روی همین اصل، احترام گذاشتند و با من مشورت کردند، که چنین امری در ارتش مرسوم نبود. معمولاً با ابلاغ دستور، شغل‌ها و جابجایی‌ها صورت می‌گرفت. عرض کردم، امیر من سربازم و تابع دستور. هرجا به صلاح ارتش باشد، در همانجا خدمت خواهم کرد. کاش شما که برای من تقاضای ترفیع درجه کرده بودید، این کار تحقق پیدا می‌کرد و من با درجه سرتیپی به ستاد کل می‌رفتم که حرف بیشتری برای زدن و انجام کار داشتم. ایشان فرمودند شما بروید، من پیگیر درجه خواهم بود.

در سال 1379 با حضور در ستاد کل نیروهای مسلح، سرلشکر فیروزآبادی در جمع معاونین ستاد کل، اینجانب را به عنوان جانشین بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس معرفی فرمودند. سپس به اتفاق سردار افشار به ساختمان بنیاد که در خیابان میرعماد بود، آمدیم و سردار افشار در نمازخانه بنیاد، در جمع کلیه معاونین و مدیران و پرسنل بنیاد، با بیان مقدمه و مختصری از بیوگرافی اینجانب، من را به عنوان جانشین بنیاد معرفی نمودند. من هم با توجیهی که توسط آقای محمدباقر نیکخواه جانشین قبلی بنیاد انجام گرفت، در طبقه ششم ساختمان، مجاور دفتر آقای افشار مشغول به کار شدم.

خوب من قبلاً در جبهه و جنگ با این برادران سپاهی کار کرده بودم. برای آنهایی که مرا نمی‌شناختند پذیرش یک ارتشی خیلی سخت بود. برای توجیه شدن به کار قسمت‌ها، به جای اینکه آنها را به دفتر احضار نمایم، هر یکی دو روز به دفتر یکی از معاونین رفته، ضمن صرف صبحانه از آنها می‌خواستم مرا نسبت به کاری که انجام می‌دهند توجیه کنند و با پرسنل آنها از نزدیک ملاقات و دیدار داشته باشم. با این روش، کمتر از یک ماه بر امور مسلط شدم؛ ضمن اینکه هر روز در نماز جماعت آنها شرکت کرده و حتی در تیم ورزشی فوتبال و والیبال آنها گاه شرکت و با آنها بازی می‌کردم. با سفر به مراکز فرهنگی استان‌ها و بازدید از وضع کاری و رسیدگی به امور و درخواست‌های مراکز فرهنگی استان‌ها، خیلی زود وضعیت خدمتی من در بنیاد تثبیت و با پیگیری سردار افشار، درجه سرتیپی من هم در همین سال تصویب شد و در یکی از دیدارهای روز یکشنبه آقای دکتر فیروزآبادی با حضرت آقا، درجه سرتیپ تمامی، توسط دستان مبارک حضرت آقا، مرجع تقلید و فرماندهی کل قوا روی شانه‌ام نصب گردید. اتفاق جالب و فراموش‌نشدنی این روز برایم این بود که در آن روز دو نفر ترفیع می‌گرفتیم. اولین نفر امیر سرتیپ جعفر لهراسبی از اداره بازرسی ستاد کل بود که آقای دکتر فیروزآبادی یک شمه‌ای کوتاه از وضعیت خدمتی و حضور در جبهه ایشان گفت و آقا درجه ایشان را نصب فرمودند و بعد نوبت من شد. آقای دکتر تا شروع کرد به معرفی من، آقا فرمودند من ایشان را به خوبی می‌شناسم. ایشان آقا سید حسام از خود ما هستند. این جمله آقا که فرمودند از خود ما هستند، هنوز لذتش در جان و روح من است و این جمله آقا، از آن درجه برایم شیرین‌تر بود و تعهد و مسئولیت مرا نسبت به نظام و انجام وظایف بیشتر کرد.

پس از گرفتن ترفیع درجه سرتیپی، موقعیت شغلیم تثبیت‌تر شد. فرماندهی و مدیریت برادران سپاهی و بسیجی نسبت به برادران ارتشی خیلی متفاوت است. در ارتش سلسله مراتب و درجه، حرف اول را می‌زند، ولی در سپاه و یا سازمان‌هایی مثل بنیاد که از اقشار مختلف در آن قرار دارند، گرچه درجه مهم است، ولی باید شما را باور داشته باشند و اگر قبول داشته باشند، خیلی راحت دستورات اجرا می‌شود و کارها جلو می‌رود. خوشبختانه به علت اینکه من در بنیاد وقت بیشتری را حضور داشتم و در دفترم به روی همه باز بود و یا به اتاق تک‌تک این عزیزان می‌رفتم، بنابراین، اکثراً برای حل مشکل و یا انجام کار و پیشنهادها به دفتر من رجوع می‌کردند و آقای افشار هم بیشتر، کارهای بیرونی، مسائل ستاد کل و یا مراکز دولتی و حضور در مجلس و نهادها را رأساً انجام می‌داد و کارهای داخلی بین من و رئیس ستاد سردار آسودی انجام می‌گرفت.

سردار سرتیپ دوم آسودی اصولاً یک نیروی فرهنگی بود و قبل از من به بنیاد انتقال یافته بود. ابتدای امر پذیرش ما برای ایشان کمی سخت و ناگوار بود. شاید توقعش بر این بود که به دلیل قدیمی تر بودنش، حق ایشان بود که جانشین شود، ولی من سعی کردم با ایشان مقابله نکنم و در صدد جذب ایشان برآمدم، که این کار خوشبختانه نتیجه خوبی داد و ایشان تا امروز یکی از دوستان بسیار خوب و صمیمی من شدند و این ارتباط تا به امروز که این مطالب را می‌نویسم، ادامه دارد.

از دیگر دوستان خوب من، سرهنگ دکتر منصوری لاریجانی (سرتیپ2 بازنشسته) که معاونت فرهنگی بنیاد را به عهده داشتند، بود. آقای دکتر لاریجانی، همشهری ما از افراد باسواد و فرهیخته‌ای بودند که واقعاً خدمات بسیار ارزنده‌ای داشتند. از اقدامات اساسی من در بنیاد، بردن چند افسر و کارمند ارتش در ستاد و شهرستان‌ها بود. سرهنگ روضه‌ای از بچه‌های اطلاعات نزاجا، ایشان را برای مجموعه فرهنگی ارومیه انتخاب کردند. ایشان چند سالی در آنجا خدمت کرد و خدمات ارزنده‌ای را داشت، که در همان محل، بعدها بازنشسته گردید. دیگری سرهنگ جنتی از افسران نیروی هوایی بود، که به تازگی از وابستگی نظامی یکی از کشورهای اروپایی برگشته بود. سرهنگ جنتی از افسران انقلابی نیروی هوایی بود و سال‌ها در اداره عقیدتی سیاسی خدمت کرده و معلم قرآن مسلط به زبان انگلیسی بود. ایشان هم خدمات بسیار ارزنده‌ای را در بنیاد، ازجمله راه‌اندازی تربیت استاد برای آموزش واحدهای درسی دفاع مقدس در دانشگاه‌ها داشتند. همین‌طور افسران و درجه‌دارانی در قسمت‌های اداری و معاونت‌ها جذب شدند که به علت قدمت خدمتی، زود بازنشسته شدند.

خدا را شکر خدمت من در بنیاد حفظ آثار جا افتاده بود. مشکل عمده‌ای هم نداشتیم. با حضور در بنیاد حفظ آثار ستاد کل سعی کردم رابط سازمان حفظ آثار در ارتش را که بعد از من، امیر سرتیپ2 احمد اسدی، آن هم از دوستان صمیمی من بود، با این بنیاد قوی‌تر نمایم و هرجا لازم بود، از نقش ارتش دفاع کنم. گرچه مشاغل و سازمان‌های بنیاد قبل از ما پر شده بود و اکثراً نیروهای سپاه جوان بودند و جابجایی آنها هم خیلی مشکل بود، ولی من از هر فرصتی برای جایگزین کردن برادران ارتشی تلاش می‌کردم، که این موضوع حساسیت بعضی‌ها را برانگیخته بود و گاه مقاومت‌هایی را  نیز در پی داشت.

به هرحال، در اردیبهشت‌ماه سال 1383 یک روز ابلاغ شد که جانشین و معاونت‌های بنیاد در ستاد کل برای معارفه رئیس جدید بنیاد حضور پیدا کنند. همگی رأس ساعت مقرر به سالن جلسه ستاد کل رفتیم. پس از جمع شدن معاونت‌های ستاد کل، سردار سرلشکر فیروزآبادی، به اتفاق سرتیپ2 پاسدار میرفیصل باقرزاده وارد شدند. پس از مقدمات، سردار افشار به عنوان معاونت فرهنگی ستاد کل و سردار باقرزاده به عنوان ریاست بنیاد معرفی شدند. آقای دکتر فرمودند برای سردار باقرزاده درخواست درجه کردیم. ان‌شاءالله تا هفته آینده درجه سرتیپی ایشان ابلاغ خواهد شد. سردار باقرزاده در آن موقع ریاست مدیریت تفحص شهدا را به عهده داشت. پس از خاتمه معارفه، از من خواست تا به دفتر ایشان که در همان مدیریت تفحص بود، بروم. ما هم رفتیم. اول ایشان گفت من تا درجه‌ام نیاید، فعلاً در اینجا هستم. من هم گفتم آقای باقرزاده من از امروز، که روز 6 اردیبهشت‌ماه بود، به مدت 10 روز عازم منطقه جنوب هستم. چون مسئولیت هیئت معارف جنگ شهید صیادشیرازی برای بردن دانشجویان ارتش به منطقه جنوب با من است و اجازه رفتن به منطقه هم صادر شده است. خوب است شما مسئولیت اداره بنیاد را به سردار آسودی معاونت هماهنگ‌کننده بدهید. ضمناً من مدت 10 روز نیستم. فرصت خوبی است، اگر می‌خواهید جانشین برای بنیاد به میل و رفتار خودتان انتخاب کنید، من هیچ مشکلی ندارم. اولاً حدود 38 سال خدمت دارم و ثانیاً در هیئت معارف جنگ کار زیادی دارم که می‌توانم آنجا مشغول شوم. ضمن اینکه با خدمت کردن با شما هم هیچ مشکلی ندارم. فرق شما با سردار افشار این است که شما هم‌زبان و همشهری من هستید. برای من مِلاک خدمت کردن است. این ده روز فرصت خوبی است.

همان روز عصر من با دانشجویان دانشگاه افسری به مأموریت جنوب رفتیم. وقتی که مراجعت کردم، دیدم که سردار باقرزاده روز یکشنبه گذشته به درجه سرتیپی مفتخر شده است. به دفتر من آمد و گفت من بررسی کردم. اینجا همه شما را تأیید می‌کنند. تقاضا دارم اگر ممکن است با من همکاری کنید. ما هم پذیرفتیم. همکاری خوبی را با ایشان شروع کردیم و مخلصانه در توجیه ایشان و انجام امور مشغول بودیم تا مهرماه سال1383، که یک روز از دفتر سردار شیرازی، رئیس دفتر نظامی آقا، ما را احضار کرده و فرمودند مطلع هستید، امیر سرتیپ نجفی مدتی است بازنشسته گردیده است. شما را برای جایگزینی ایشان پیشنهاد دادند. ما سابقه شما را بررسی کردیم. شما بنیان‌گذار حفاظت نیروی زمینی در سال 60 بودید. آقا فرمودند از خود شما سوال شود. عرض کردم من سرباز کوچک آقا هستم. هر امری بفرمایند مطیع فرمانم. بدین ترتیب، خدمت چهار ساله ما در بنیاد حفظ آثار به اتمام رسید و در دفتر عمومی حفاظت فرماندهی معظم کل قوا مشغول خدمت شدم.

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign