حسام (قسمت بیست و هشت)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۳
انتصاب در مسئولیت ریاست دفتر عمومی حفاظت اطلاعات در شهریورماه1383، امیر سرتیپ عبدالله نجفی رئیس دفتر عمومی حفاظت اطلاعات فرماندهی کل قوا، به افتخار بازنشستگی نائل آمد. ظاهر امر اینطور بود که [مرحوم] آقای علمالهدی جانشین سردار شیرازی در دفتر نظامی، جایگزین امیر نجفی خواهند شد. یک ماه از بازنشستگی امیر نجفی گذشته بود و هنوز کسی معرفی نشده بود. امیر نجفی همچنان […]
انتصاب در مسئولیت ریاست دفتر عمومی حفاظت اطلاعات
در شهریورماه1383، امیر سرتیپ عبدالله نجفی رئیس دفتر عمومی حفاظت اطلاعات فرماندهی کل قوا، به افتخار بازنشستگی نائل آمد. ظاهر امر اینطور بود که [مرحوم] آقای علمالهدی جانشین سردار شیرازی در دفتر نظامی، جایگزین امیر نجفی خواهند شد. یک ماه از بازنشستگی امیر نجفی گذشته بود و هنوز کسی معرفی نشده بود. امیر نجفی همچنان مشغول انجام وظیفه بود. در این مدت، گویا از طرف حفاظت اطلاعاتهای چهارگانه و ستاد کل و نیز از طرف اشخاص، افرادی به دفتر نظامی جهت تصدی این شغل پیشنهاد میشدند. ازجمله افرادی که برای تصدی این مأموریت پیشنهاد شدند، امیر سرتیپ ناصر آراسته بود که جانشین گروه مشاورین و قبل از آن نیز جانشین فرماندهی کل ارتش بودند. ایشان فرمودند: مرا به دفتر نظامی حضرت آقا احضار کردند و به بنده پیشنهاد تصدی ریاست دفتر عمومی شد، ولی من اظهار داشتم فردی شایستهتر از خودم را برای این مسئولیت میشناسم؛ ولذا شما را (سرتیپ سیدحسام هاشمی)، که دارای سوابق اطلاعاتی و حفاظتی بودید، به آقای شیرازی پیشنهاد دادم، تا به استحضار حضرت آقا برساند.
سردار شیرازی این لیست را حضور حضرت آقا ارائه میدهند و معظمله با شناختی که از سال58 از بنده داشتند، فرمودند ایشان اگر تمایل داشته باشند، مناسبند. سردار شیرازی در اواخر شهریورماه، اینجانب را به دفتر نظامی دعوت کرده و فرمودند حضرت آقا شما را برای دفتر عمومی حفاظت مناسب دانسته، منتهی به شرط رضایت و علاقمندی شما. بنده عرض کردم ما سرباز آقا هستیم. هرجا ایشان بفرمایند در خدمت خواهیم بود. کمتر از یک هفته حکم صادر شد و من به عنوان رئیس دفتر عمومی حفاظت اطلاعات مشغول به کار شدم.
لازم به ذکر است آشنایی من با حضرت آقا به اسفندماه1357 برمیگردد. من در آن زمان رئیس کمیته انقلاب اسلامی لشکر77 و عضو کمیته انقلاب اسلامی شهر مشهد بودم، که ریاست آن بر عهده مرحوم آیتالله واعظ طبسی بود. وقتی آقا وارد مشهد شدند، مرحوم آقای طبسی در جلسهای مرا به حضرت آقا معرفی کردند. در ادامه آن، در سال58 که حضرت آقا به عنوان نماینده حضرت امام در ستاد مشترک ارتش دفتری داشتند، بارها به اتفاق شهید صیادشیرازی، با ایشان جلسه داشتیم و مشورت و رهنمود میگرفتیم. همچنین، در قضیه مأموریتمان در اردیبهشت59 به کردستان، حضرت آقا در جریان قضایا بوده و پس از مجروح شدنم در مرداد59 در محور مریوان، ایشان برای ملاقاتم در بیمارستان 502 ارتش تشریففرما شدند. بعدها، بخصوص در زمان جنگ، بنده را به عنوان یکی از یاران نزدیک شهید صیادشیرازی به خوبی میشناختند. روی همین اصول، وقتی اسامی را به ایشان ارائه دادند، انگشت روی اسم من گذاشتند.
تشکیل و مأموریت دفتر عمومی حفاظت اطلاعات فرماندهی کل قوا
دفتر عمومی حفاظت اطلاعات یک سال پس از تشکیل ستاد کل نیروهای مسلح، در سال1369 تشکیل گردید و اولین مسئول آن مرحوم شهید محمدعلی نظران به انتخاب حضرت آقا، که در آن زمان فرماندهی کل قوا در نیروهای مسلح بودند، تعیین گردیدند. مرحوم نظران همزمان ریاست کمیسیون اسرا را از سال 1362، در بدو تشکیل رسمی این کمیسیون، عهدهدار بودند و مأموریت تشکیل دفتر عمومی حفاظت اطلاعاتهای نیروهای مسلح را به منظور هماهنگی بین حفاظتها بر عهده گرفتند. مأموریت این دفتر هماهنگی بین حفاهای نیروهای مسلح و رفع اختلافات بین آنها و توسعه روابط کاری و هماهنگی بعضی از مأموریتها و انجام امور مشترک بود. دفتر کار شهید نظران در ستاد مشترک ارتش، یعنی همان محل کار و دفتر حضرت آقا در ستاد مشترک، با اضافه کردن چند اتاق تشکیل شد و عمده نیروهایش از ارتش بودند. بیشترین کار این دفتر مربوط به اداره کمیسیون اسرا بود، چون اداره بیش از 70هزار نفر اسیر، آن هم در پادگانهای ارتش در تهران و خارج از تهران، با حدود 1700 نفر نیروی ارتشی با محوریت دژبان ارتش و سایر یگانهای نزاجا، انصافاً کار بسیار مشکلی بود و اغلب روزهای هفته وقت ایشان در مسافرت و سرکشی به این پادگانها میگذشت، که در نهایت، در یکی از این مسافرتها در مسیر بجنورد به تهران در اثر سانحه رانندگی در سال1373 به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
بعد از ایشان، امیر سرتیپ عبداله نجفی، که تا چند روز قبل فرماندهی نیروی زمینی را بر عهده داشتند، به این سِمت منصوب و مشغول انجام وظیفه شدند. امیر نجفی دقیقاً همان روش شهید نظران را ادامه دادند و به مدت ده سال در این سمت انجام وظیفه کردند. مهمترین اقدام ایشان مبادله اسرای دو کشور و انجام مذاکرات در این رابطه بود. ذکر اقدامات شهید نظران و امیر نجفی هرکدام کتابی چندصد صفحهای را میطلبد، که اینجانب قصد بیان آن را ندارم و صرفاً عرض میکنم که به علت مأموریت خاص اداره کمیسیون اسرا، این دو برادر کمتر به مسئله حفاظت پرداخته و گاهی جلسات هماهنگی انجام میگرفت، تا اینکه قضیه تبادل و مسائل مربوط به اسرا در اواخر سال1382 پایان یافت.
اقدامهای اینجانب در دفتر عمومی
پس از ورود به دفتر، اولین قدم مطالعه در شرح وظایف و اقدامات گذشته دفتر بود. حدود یک ماه روی این موضوع کار شد. بدین ترتیب که ابتدا معاونتها و سپس تکتک مدیران احضار شدند و هریک به تشریح وظایف و اقدامات انجامشده و سپس ارائه راهکارهای پیشنهادی پرداختند. الحق با اینکه هیچکدام از این معاونتها و مدیران از افسران حفاظتی نبوده و اکثرشان از افسران نیروی زمینی بودند، ولی پیشنهادات خوبی را ارائه کردند. در کمیسیون اسرا، افسران ارشد تقریباً همه بازنشسته شده بودند و فقط یک قسمت اجرایی آن، یعنی موتورپول ـ امور مالی اداری ـ مانده بودند.
در سال1382، بنا به دستور امیر نجفی، کلیه مدارک مربوط به اسرا از پادگانهای ارتش جمعآوری گردید و در داخل گونیها در ساختمانی نگهداری میشد. دستور دادم کلیه اموالی که مربوط به ارتش بود، نظیر اموال کلینیک بهداری و دندانپزشکی تحویل دژبان ارتش شود، تعدادی از افسران و کارمندان باقیمانده این قسمت به جمعآوری اسناد و مدارک، علی الخصوص مدارک مربوط به امور مالی بپردازند و بقیه مدارک را هم تفکیک کرده و هر نوع مکاتبه و یا چنانچه اقلامی موجود است، را در یک جا جمعآوری شود. این کار با آن نیروی موجود، حدود نزدیک به دو ماه زمان برد و در این مدت، با هر معاونت و مدیر مربوطه جلسات متعددی را برگزار نمودم. تأکید کردم که از امروز به بعد روش کار ما، باید در امور حفاظت اطلاعات متمرکز گردد. دیگر برای دفتر قابل قبول نیست که ما درگیر کار اسرا هستیم، شما باید ارتباطات را با حفاهای نیروهای مسلح بیشتر کنید. سعی کنید نیروهای متخصص سازمانها را شناسایی و برای جذب آنها اقدام کنید. گفتنی است که اکثر معاونتها و مدیران اصلی دفتر، بالای سی سال خدمت و یا حدود سی سال بودند و هیچکدام از طریق حفاظتها جذب نشده بودند و همین امر یکی از مسائلی بود که دفتر، ارتباط چندانی با بدنه حفاظتها نداشت.
اولین جلسه هماهنگی با رؤسای حفاظت اطلاعاتها در سال1383
پس از دو ماه از ورودم، اولین جلسه هماهنگی را با رؤسای حفاظت اطلاعاتها در دفتر عمومی برگزار کردم.
- رئیس حفاظت اطلاعات ارتش (ساحفاجا) امیر سرتیپ اکبر دیانتفربود، که با ایشان آشنایی و دوستی قبلی داشتم و مدت پنج سال در اداره اطلاعات ارتش (سماجا) جانشین ایشان بودم.
- رئیس حفاظت اطلاعات سپاهپاسداران سردار سرتیپ پاسدار مرتضی رضایی بود، که با ایشان از سال 1358، وقتی فرماندهی سپاه پاسداران را داشت، آشنا شدم. رابط این آشنایی شهید صیادشیرازی بودند و این ارتباط تداوم پیدا کرد.
- رئیس حفاظت اطلاعات ناجا حجتالاسلام رمضانیبود که برای اولین بار یکدیگر را ملاقات کردیم.
- رئیس حفاظت اطلاعات وزارت دفاعسردار پاسدار ذوالقدرنیا بود، که با ایشان نیز از قبل آشنایی نداشتم.
اولین جلسه در دفتر عمومی برگزار شد. جلسه مشورتی بود. از آقایان در مورد نحوه اداره و هماهنگی کارها مشورت خواستم. هرکدام نظری دادند. بعضی گفتند ما کار زیادی با دفتر عمومی نداریم، در بعضی از مواردِ هماهنگی بین حفاظتها از طریق این دفتر اقدام میکنیم. بعضی گفتند شما را به خاطر زحمتتان در جنگ در این اواخر خدمتی به اینجا فرستادند، تا استراحتی داشته باشید… بعد از صحبتها، من گفتم مطمئن باشید اینجا را متحول خواهم کرد. این دفتر تا امروز عهدهدار کار بزرگی چون نگهداری اسرا بوده، ولی از امروز به بعد، ما کار چندانی در بحث اسرا نداریم؛ لذا باید کار را به سمت حفاظت اطلاعات سوق بدهیم. من مایلم لااقل ماهی یک جلسه داشته باشیم. انتظار دارم در جلسه آینده روی مسئله همکاری فکر کرده باشید و مرا در این جهت کمک و همراهی نمایید.
جلسات ماهانه را به جد پیگیری میکردم. حضور سردار مرتضی رضایی در این جلسات و ارائه طرح و پیشنهاد از جانب ایشان که پیشکسوت همه این عزیزان بود، موجب تشویق و پشتگرمی من شد. بعد از چندین جلسه، مطرح کردم که اغلب نیروهای دفتر در حال بازنشستگی هستند و ما نیروی متخصص از حفاظت اطلاعات نداریم. سردار رضایی فرمودند من حاضر به هرگونه همکاری هستم. از حفاظت سپاه، بعد از جانشینم، هرکسی را شما بخواهید و خودش هم راضی باشد، به شما خواهم داد. ایشان در همان جلسه مبلغ 15میلیون تومان به عنوان کمک به دفتر برای هزینههای جاری و اداره کارها اهدا کردند.
در زمان امیر نجفی، به علت بودجه کافی که ایشان از طریق کمیسیون اسرا مستقیماً دریافت میکرد، نیازی به بودجه واگذاری از طرف ستاد کل نبود. به طور مثال، بودجهای که ستاد کل در سال 1383 به دفتر اختصاص داده بود، مبلغ پنج میلیون تومان بود. در صورتی که سردار رضایی در همان سال سه برابر این مبلغ را به دفتر واگذار کردند. همین امر موجب تشویق و تسهیل در کارها گردید. در سال83، تعدادی از افسران دفتر عمومی بازنشسته شدند و در سال84 نیز تعدادی دیگر، ازجمله امیر سرتیپ2 قاسمی معاونت طرح و برنامه و امیر سرتیپ2 خدایی معاونت هماهنگی نیز بازنشست شدند و زمینه برای جذب افسران حفاظتی فراهم شد.
چگونگی جذب افسران متخصص حفاظتی در دفتر عمومی
در پاییز1384، با بازنشسته شدن تعداد زیادی از افسران دفتر عمومی، در یکی از جلسات هماهنگی رؤسای حفاظت اطلاعاتها، موضوع جذب افسران متخصص حفاظت اطلاعاتها را مطرح کردم. البته در این فاصله، بررسی و شناساییها را در مورد بعضی از کارشناسان خبره حفاظتی در ارتش و سپاه داشتم. سردار مرتضی رضایی با توجه به رفاقت قبلی و جدی بودن من در پیگیریها، فرمودند: آقای هاشمی، از ساحفاسا بعد از جانشینم هرکس را که شما بخواهید و خودش هم تمایل داشته باشد، به شما خواهم داد. در پی صحبتهای ایشان، امیر دیانتفر فرمودند از ساحفاجا هم هرکسی را بخواهید و تمایل داشته باشد، واگذار میکنم. ساحفاناجا و ساحفاودجا گفتند ما نیروهایمان را از ساحفاسا میگیریم. با بررسی که از قبل داشتم، از ساحفاسا سردار مجتبی احمدی و از ساحفاجا امیر سرتیپ2 علیخانی را درخواست نمودم. با این دو برادر چندین جلسه گذاشتم و پس از موافقت آنها نیروهای بعدی را از دو سازمان با مشورت این عزیزان درخواست نمودیم. آنها هم برای پیشبرد کارشان سعی کردند بهترین نیروهای ساحفاجا و ساحفاسا را انتخاب نمایند. خوشبختانه رؤسای این دو سازمان ساحفاجا و ساحفاسا با مأمور نمودن این عزیزان موافقت کردند. با انتقالی این عزیزان ارتشی و سپاهی، دفتر عمومی در پایان سال1384 دارای معاونتها و مدیران باتجربه و متخصص و قابل قبول همه حفاظتها گردید. کارها به صورت تخصصی شروع شد، بخصوص در کمیسیون بررسی اشراف مربوط به حفاظتها، که اداره این کمیسیون به عهده اینجانب بود. دیگر ما حرفهای زیادی برای حفاظتها داشتیم. با سابقه خدمتی تخصصی این برادران و مقایسه عملکرد حفاها در پاسخ به سؤالاتِ اشراف، خیلی از مطالب روشن میشد و زمینهسازی برای اقدامات مؤثر و هماهنگی در کارها به وجود آمده بود.
اولین گزارش محضر فرماندهی معظم کل قوا
در پاییز سال84، بعد از گذشت یک سال، از دفتر نظامی فرماندهی کل قوا درخواست ملاقات با حضرت آقا را نمودم، تا گزارش عملکرد یکساله دفتر را به حضورشان تقدیم نمایم. روی این گزارش خیلی کار کردم. در بخشهای مختلف، وضعیت قبل و اقدامات یکساله و تحولات در بحث نیروی انسانی را داشتم و نیز اقدامات آینده را عرضه داشتم. حضرت آقا با دقت به گزارشها توجه کرده و در هر مورد رهنمودهایی داشتند. وقتی به بحث اسرا رسیدیم و عرض کردم که برای این پروندهها این اقدامات را انجام دادند، رهنمودی به شرح ذیل بیان فرمودند:
” در مورد اسرا گفتید که کارهایی دارند میکنند و چیزهایی مینویسند. باید کارهای مستند انجام گیرد. باید آمار دقیقی از اسرای عراقی داشته باشید. نوع برخورد جمهوری اسلامی در سالهای مختلف با اسرای عراقی چطور بوده است؟ نوع برخورد عراقیها با اسرای ما چطور بوده است؟ کیفیت آزادسازی اسرای عراقی و ایرانی چگونه بوده است؟ گزارش مستند از اسرای ایرانی و مدت اسارتشان ثبت و ضبط گردد. نوع برخورد صلیب سرخ جهانی با اسرای ایرانی و عراقی بررسی شود. نوع برخورد اسرای ما با صلیب سرخ چگونه بوده؟ دستگاههای ما پرونده اسرای ما در عراق را دارند. اینها به صورت کتاب و منبع دربیاید. اینها آمار و چیزهایی است که صد سال و دویست سال میماند. این کتابها مورد مراجعه و استفاده قرار میگیرد و آیندگان از آنها استفاده میکنند و منبع اطلاعات است.”
رهنمود حضرت آقا در این بخش موجب گردید که سرمایهگذاری درست و حسابی برای این کار بشود. ابتدا به سوی چند سازمان و یا تشکیلات خصوصی رفتم، تا بتوانم کلیه اسناد و مدارک در این بحث را سازماندهی کنم. هرکدام از آنها مبلغ بسیار گزافی را پیشنهاد میدادند، که کمترین آنها چهارمیلیارد تومان از طرف آقای دهنمکی بود؛ لذا بر آن شدم با همان نیروهای سابق دفتر عمومی، که همگی بازنشسته شده بودند، این کار را سازماندهی کنم. از جناب سرگرد بازنشسته عزیزی، که از دوستان قدیمی من بود و مدت دو سال پیش بازنشسته شده بود، دعوت و موضوع را مطرح کردم و از طرفی، گفتم ما در این زمینه پول زیادی نداریم. ایشان با روی خوش و رغبت بسیار پذیرفت و تعداد ده نفر از افسران و کارمندان بازنشسته سابق دفتر را احضار و با قرارداد ماهیانه 300هزار تومان برای هر نفر به مدت 18 ماه کار بسیار بزرگی را سازماندهی کرد. همه اسناد و مدارک مربوط به اسرا را دستهبندی و در حدود بالای 800 موضوع جداگانه سازماندهی و مرتب نمود، که البته بعدها به کمک آقای مهندس اکبرپور و سردار احمدی و تعدادی از پرسنل وظیفه، همه اینها در کامپیوتر ثبت و ضبط شدند. به علاوه، تمام مدارک مربوط به اسرای عراقی که در کلیه سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی بود، جمعآوری گردید، این اسناد امروز در مرکز اسناد کل کشور بایگانی و یکی از معتبرترین و کاملترین اسناد مربوط به جنگ و اسرا میباشد. البته یک قسمت آن، یعنی نمایشگاه اسرا، بعد از تحویل به قسمت موزه دفاع مقدس در زمان سردار قربانی، تقریباً از بین رفت؛ منتهی اینجانب دستور دادم به هنگام تغییر و تحول، یک نسخه کتبی صورتبرداری و همچنین از این قسمت فیلمبرداری بشود، که در سوابق موجود است.
جلسات اشراف در دفتر عمومی
به دستور حضرت آقا از سال 1380، قرار شد ابتدا فرماندهان هر شش ماه گزارشی را از عملکرد اقداماتشان به قسمت اشراف ستاد کل (که ریاست این قسمت بر عهده ریاست ستاد کل آقای دکتر فیروزآبادی بود)، بدهند و در قسمت اشراف هم کمیتههایی برای بررسی این اقدامات تشکیل شد. این کار نتیجه خوبی داد، لذا هر سال سوالات بیشتری از نیروها میشد و سوالاتی طرح میگردید که نیروها موظف به پاسخگویی آن بودند. در بخش حفاظت اطلاعات، کمیته بررسی در دفتر عمومی تشکیل شده بود، که ریاست آن به عهده اینجانب بود. لذا هر سال با تکمیل سوالات و پاسخ ساحفاها و مقایسه آنها با یکدیگر، مشکلات و نارسایی و عملکرد ساحفاها برای دفتر عمومی روشنتر میشد و این کار مبنای مقایسهای بین عملکرد ساحفاها گردید. در نتیجه، با برگزاری جلسات هماهنگی، سعی کردیم اولاً اقدامات مثبت و مبتکرانه و خلاقیتهای سازمانها را گسترش بدهیم، ثانیاً در رفع مشکلات با جلسات دوستانه و بحث روی موضوعات، سازمان مورد نظر را متقاعد کنیم که اگر روش خود را اصلاح نمایند، موجب ارتقاء سازمان خواهد شد. این بررسیها اشرافیت خوبی را برای دفتر عمومی نسبت به عملکرد ساحفاها به وجود آورد و بر مبنای همین اشرافیت، دستور کار برای جلسات رؤسای حفاها و همچنین، جلسات تخصصی معاونتهای دفتر را با ساحفاها به وجود آورد و زمینه خوبی برای اصلاح خیلی از ارزشها و کارهای خوب گردید.
شرکت در جلسات شورای هماهنگی اطلاعات در وزارت اطلاعات
جلسات شورای هماهنگی وزارت اطلاعات با حضور وزیر اطلاعات و معاونین آن وزارت و رؤسای حفاظت اطلاعات پنجگانه و دفتر عمومی، به علاوه معاون وزیر کشور و نماینده دادستانی و مسئولین اطلاعاتهای ارتش، سپاه، ناجا، ودجا و سازمان قضایی، ماهیانه در سالن جلسات وزارت اطلاعات برگزار میشد. با ورود به دفتر عمومی، متوجه شدم به مدت شش ماه است که به علت اختلاف سلیقه وزیر جناب حجت الاسلام یونسی با سپاه این جلسات تعطیل شده است. وقت ملاقات گرفتم. خدمتشان رسیدم. هرچه تلاش کردم که حضور مسئولین حفاظت و حتی اطلاعاتها را در این جلسات تضمین نمایم، مورد قبول واقع نشد، تا اینکه مأموریت ایشان تمام شد و حضرت حجت الاسلام اژهای به وزارت منصوب شدند. برای عرض تبریک خدمت ایشان رسیدم و همان پیشنهاد را مطرح کردم. مورد استقبال ایشان قرار گرفت و این شورا فعال گردید. به تدریج همکاری گسترش پیدا کرد و جلسات ماهیانه مرتب برقرار شد. کار شکل گرفت و برای جلسات دستور کار تعیین گردید. به پیشنهاد اینجانب، این جلسات در سطح کارشناسی بین وزارت اطلاعات و ساحفاها با مدیریت معاونت هماهنگی دفتر عمومی و معاونت هماهنگی وزارت به نوبت در دفتر عمومی و وزارت اطلاعات با دستور کار مشخص برگزار میشد. این روش در زمان وزارت حجت الاسلام مصلحی نیز ادامه داشت و محصولات کاری خوبی بین وزارت و حفاها داشت. خیلی از مشکلات حفاها با وزارت، در همین جلسات هماهنگی تخصصی حل میشد و تبادل اطلاعات خوبی را به همراه داشت.
اقدامات مهم و اساسی در دفتر عمومی حفاظت اطلاعات
الف) معاونت طرح و برنامه و بودجه. در این بخش، از سال 85 تا 91 اقدامات بسیار مؤثری در بحث طرح و برنامه سازمانها، همچنین در بحث آموزش و بودجه سالیانه سازمانها داشتیم، که به بعضی از آنها اشاره کلی مینمایم.
- معاون طرح و برنامه سردار احمدیبا توجه به اینکه خود سالها در طرح و برنامه ساحفاسا کار کرده بود و مدیران لایق و باسوادی هم انتخاب نموده بود، با توجه به بهرهبرداری از موضوعات و سوالات مطرح در اشراف در مورد اصلاح ساختار و روشهای ساحفاها اقدام مؤثری را به عمل آورد.
- در بحث آموزش، با اجرای بازدیدهای جمعی مدیران ساحفاها از مراکز آموزش، بررسی مواد آموزشی و تلاش سردار وفایی و خلاصه تهیه فقه آموزشی با کمک عقیدتی سیاسی ستاد کل حاج آقا صفاییو نماینده ولی فقیه در سپاهحاج آقا سعیدی و حوزه علمیه قم، کتابی به نام «فقه حفاظتی» برای اولین بار تدوین گردید، که هماکنون مبنای آموزشی خوبی برای مراکز آموزشی حفاها میباشد.
- در بازدیدهای آموزشی مراکز آموزشی، همواره تلاش بر این بود تا تجربههای این مراکز در موضوعات تحقیقاتی، مدارک آموزشی و… با یکدیگر تبادل شود.
- در بحث بودجه ساحفاها، مدیر این قسمت سردار نوربخش با توصیه اینجانب تحلیل خوبی از بودجه ساحفاها در بخش آگاهسازی و نیز منابع حفاظتی به عمل آورد، که با تقدیم آن به ریاست محترم ستاد، آقای دکتر فیروزآبادی،منجر به افزایش صد درصدی بودجه ساحفاها گردید و این عمل موجب رویکرد جدیدی در حفاظتها در مسئله جمعآوری و آگاهسازی سال 88 گردید.
- ساماندهی بودجههای سرّی مربوط به سازمانهای اطلاعاتی و فرماندهی: بودجههای فرماندهان و سازمانهای اطلاعاتی توسط دفتر عمومیمورد بررسی و نظارت قرار میگرفت. با تشکیل جلسات با نمایندگان سازمانهای اطلاعاتی و فرماندهی نیروها، دستورالعملهای مناسبی تهیه گردید و قسمتها موظف شدند طبق همان دستورالعمل، هزینهها را هر سه ماه به دفتر عمومیگزارش بدهند.
ب) معاونت. معاونت هماهنگی: این معاونت به سرپرستی امیر علیخانی با افسران باتجربه ساحفاجا و جذب مدیران خوب، اقدامات بسیار خوب و ارزشمندی را در جهت هماهنگی و بهبود روشها مابین ساحفاها و وزارت اطلاعات انجام داد و با این اقدامات، ساحفاها توانستند از تجربیات یکدیگر به خوبی استفاده کنند، که به طور مختصر به شرح ذیل اشاره کوتاهی خواهم داشت.
(1) تشکیل جلسات هماهنگی در موضوعات مختلف با ساحفاها و نیز بین ساحفاها و وزارت اطلاعات.
(2) تشکیل جلسات منظم ماهانه کمیسیون کنترل امنیت و ارتباط و فناوری اطلاعات به ریاست رئیس ستاد کل و دبیری رئیس دفتر عمومی و پیگیری منظم مصوبات جلسات با حضور اعضای معاونتهای ستاد کل.
(3) تشکیل کلاس آموزشی کنترل فضای مجازی با استفاده از افسران وظیفه نخبه در سطح دکتری و تربیت مربیان خوب برای ساحفاها.
(4) تشکیل جلسات عملیاتی (جاسوسی ـ ضدجاسوسی) با حفاها و تبادل اطلاعات در زمینه کِیسهای عملیاتی.
ج) سایر قسمتهای دفتر عمومی
- ساماندهی امور مشمولین خاص
در همان سالهای دوم و یا سوم جنگ، حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند، از حضرت امام(ره) مجوز میگیرند تا همانطوری که سازمانهای دولتی نیروهایشان را به طور داوطلب به جبهه میفرستند، بتوانند از مشمولین وظیفه با تخصص خاص در سازمانهای دولتی استفاده بکنند و سهمیهای برای تعدادی از وزارتخانهها و سازمانها تعیین میشود و کنترل آنها، ابتدا توسط شهید نظران، که مسئول دبیرخانه شورای امنیت بود، صورت میگرفت.
از سال69 که شهید نظران ریاست دفتر عمومی را بر عهده گرفتند، کنترل واگذاری این مشمولان به این دفتر انتقال یافت و بعد از جنگ، به علت نیاز شدید دستگاههای دولتی و کارآمد بودن این اقدام و همچنین ازدیاد جمعیت و افزایش مشمولین، بخصوص از سال 1385، اینجانب این قسمت را در سطح معاونت توسعه داده و یکی از افسران حزبالهی و مجرب و باتجربه ارتش (به نام سرتیپ2 محمدعلی نشاط) را از اداره دوم ارتش به دفتر انتقال دادم. ایشان با کمک همکاران و ارتباط خوبی که با سازمانهای دولتی سهمیهبگیر ایجاد کرد، توانست دستورالعمل خوبی تهیه نماید، که در این دستورالعمل، تکلیف سازمان سهمیهبگیر را، با توجه به نیاز و تخصص مشمول و همچنین وظایف حوزه نظام وظیفه و مراکز آموزشی مشخص نمود. فرد مشمول پس از طی دوره آموزشی به سازمان مربوطه منتقل میشد و بازرسی و نظارت از کار مشمول و سازمان بهرهگیرنده، سالیانه انجام میپذیرفت و نتیجه آن به دفتر نظامی فرماندهی کل قوا گزارش میشد.
- رسیدگی به شکایات واصله از سازمانها و نیروهای مسلح
اقدامات این قسمت بسیار وسیع و اثرگذار بود. توصیه من به مسئول و کارکنان این مدیریت بر این بود که اولاً درب دفتر شما باید به روی همه باز باشد و همه کارکنان نیروهای مسلح، اعم از کارکنان حفاظت و غیرحفاظتی بدون گرفتن وقت ملاقات به شما مراجعه نمایند و تا مرحله نهایی، نتیجه مثبت و یا منفی کار را پیگیری نمایند. میخواهم یک نمونه از این رسیدگیها را ذکر نمایم. ستوانیکم خلبانی از هوانیروز ارتش بود که در سال پایانی جنگ از طریق حفاظت اطلاعات ارتش به خاطر اتهامات وارده در کمیسیون مشترک اخراج میشود. نامبرده به مدت بیش از 20 سال به دنبال پرونده مربوط و ثابت کردن بیگناهی خود بود و به هرجا و هرکس از مقامات که میرسید، شکایتش را مطرح میکرد. ایشان دارای همسری مؤمنه و سه دختر جوان تحصیلکرده بود و برای اثبات بیگناهی خود، در شهر آستارا در مرز آذربایجان با بچههای وزارت اطلاعات و سپاه همکاری اطلاعاتی داشت و با پاداش اندکی که میگرفت، به سختی روزگار میگذراند. در این اواخر، به علت کهولت سن و کم شدن فعالیتش، به سختی روزگار میگذراند. دخترانش بزرگ شده و به سن ازدواج رسیده بودند. نه مسکنی داشت و نه درآمدی. یکی از این شکایتها و اعتراضش به دفتر حضرت آقا میرسد و آنها هم جهت رسیدگی آن را به دفتر عمومی رساندند. مسئول بازرسی دفتر، سرهنگ پاسدار سید حسن حسینی این گزارش را برایم آورد. وقتی گزارش را خواندم، خیلی متأثر شدم که این بیچاره بیش از 20 سال پیگیر این مسئله است. گفتم آقای حسینی ایشان را پیدا کنید تا با او ملاقاتی داشته باشم. با تلفنی که در گزارشش بود، به دفتر احضار شد.
در مصاحبهای که با او داشتم، متوجه شدم که یکی از اتهاماتش این بود: در همان پایان جنگ، دو تا از خلبانان هوانیروز از دوستان نزدیک ایشان منافق بودند و به عراق فرار کردند. میگفتند که ایشان از موضوع مطلع بوده و نه تنها گزارشی نکرده، بلکه همکاری هم کرده. دیگر اینکه برادر همسر ایشان هم از گروه منافقین بود و ایشان در این مورد هم گزارشی نکرده است. نامبرده قسم میخورد که در هر دو مورد بیگناه است و هیچگونه اطلاعی نداشته است. به سرهنگ حسینی گفتم برو پرونده اطلاعاتش را شخصاً مطالعه کن. با رئیس حفاظت اطلاعات ارتش هم هماهنگی کردم که سرهنگ حسینی به اتفاق یکی از افسران عملیات حفاظت به طور مشترک به این پرونده رسیدگی کنند.
جالب است در بررسی مشاهده شد که مسئول پرونده ایشان در سال 1369 پس از یک سال از اخراجش و در همان اعتراض اولیه پس از بررسی و کنترل یک ساله در گزارش به رده بالاترش مینویسد: ایشان بیگناه است و پیشنهاد برگشت به خدمت را میدهد، ولی اقدامکننده یک رده بالاتر بدون اینکه این مطلب را طی گردشکار به ردههای بالاتر برساند، جمله: “مشاهده شد، بایگانی شود” را مینویسد.
وقتی این گزارش را شنیدم، زمانی بود که بیش از 21 سال از ماجرا گذشته بود. با رئیس سازمان حفاظت اطلاعات ارتش هماهنگی کردم و طی گردشکاری محضر فرماندهی کل قوا (حضرت آقا) به طور اجمال موضوع را با در نظر گرفتن اینکه در کارهای عملیاتی و اطلاعاتی احتمال اینگونه اشتباهات متصور است، تقاضا کردم با توجه به اینکه این افسر هماکنون سنش بالای 60 سال است و برگشت به خدمت به صلاح نمیباشد، لذا با 20 سال خدمت بازنشسته گردد. (البته نامهنگاری و پیگیری کارها و گرفتن موافقت از ارتش، حفاظت اطلاعات و ستاد کل مدتی به طول انجامید.) خدا را شکر، با بازنشستگی ایشان موافقت گردید و پس از 23 سال بازنشسته گردید و با توجه به دریافت حقوق و مزایای بازنشستگی توانست هم حیثیت از دست رفتهاش را جبران نماید، و هم سر و سامانی به زندگیش بدهد و دخترانش هم به خانه بخت رفتند.
نامبرده سالی یکی دو بار به دیدن من میآید. یک بار هم با همسر مؤمنهاش که دو بار در شهرستان آستارا به عنوان خانم بسیجی ممتاز شناخته شده بود، به دیدنم آمدند. از این نمونه رسیدگیها، هم در نیروی انتظامی و هم در سپاه پاسداران فراوان داشتیم که در همه این موارد، فقط با هماهنگی و ایجاد رابطه با حفاها و نیرو به نتایج خوبی رسیدیم.
در مدیریت بازرسی، من به دوستان میگفتم صبر و حوصله داشته باشید، به حرفهای شاکی توجه کنید، بگذارید، طرف همه حرفهایش را بزند و به شما و نظام اعتماد پیدا کند و اگر حق با او نبود، با استدلال قانعش کنید. حداقلِ مطلب اینکه، طرف مقابل حرفهایش را بزند و عقدههایش خالی شود. موارد زیادی داشتیم که پس از بررسی کارهایشان از طرف بازرسی، میآمدند و تشکر میکردند و میگفتند همینکه گذاشتید ما حرفهایمان را بزنیم، متشکریم.
- نهایی کردن جلسات هماهنگی بین امنیت داخلی ساحفاها با محوریت دفتر عمومی.
- تکریم خانوادههای پرسنل با انجام اردوگاههای تفریحی و ارسال هدیه به مناسبتهای مختلف با محوریت مدیریت اداری، از طریق جناب سرهنگ باباییکه خود علاقه خاصی به این امور داشت، انجام پذیرفت. ما تقریباً در هر سال یکی دو بار جلسات و یا اردوگاه خانوادگی در یکی از مکانهای اردوگاهی داشتیم. در این اردوگاه، برنامه تفریحی برای بچهها و خانوادهها و کلاسهای سخنرانی و مهارتآموزی برای خانوادهها و جوایزی برای بچهها و همسران کارکنان داشتیم. هر سال به مناسبت تولد حضرت زهرا(س) هدیه مناسبی برای همسران داشتیم. برای عروسی فرزندان هم هدیه مناسبی را تهیه میکردیم. هنوز که سالها از آن زمان میگذرد، دوستان و همکارانم میگویند در منزل ما، بخصوص روز زن، همسران ما از شما یاد میکنند.
- تهیه مسکن برای کارکنان فاقد مسکن
در همان بدو ورودم در دفتر، متوجه این شدم که حدود نیمی از کارکنان دفتر فاقد مسکن شخصی هستند. در سال 1386، روزی در جمع کارکنان گفتم آرزویم این است که روزی که از اینجا میخواهم بروم، همه شما صاحب مسکن باشید. آماری گرفتیم و دیدیم حدود 30 نفر از درجه گروهبانیکم تا سرهنگدومی و کارمندان فاقد مسکن هستند. وقت ملاقاتی از آقای مهندس تابش رئیس بنیاد مسکن گرفتم و مشکل کارکنان دفتر را در بحث مسکن با ایشان درمیان گذاشتم. گفتم اینها واقعاً از طبقه زحمتکش و مستضعف هستند. ایشان از سال 1360 که استاندار کردستان بود، با شناختی که از من داشت، قول مساعد 35 دستگاه مسکن را در اطراف کرج و اندیشه و پرندک و آبسرد داد، که با قیمت ساخت تمامشده، به علاوه یک کمک اولیه از طرف بنیاد و همچنین ده میلیون تومان با اقساط طویلالمدت به این عزیزان واگذار نماید. لیست 35 نفری شامل 30 نفر از دفتر و 5 نفر دیگر از بچههای ارتش را برای بنیاد مسکن فرستادیم. این عزیزان قرار بود در مرحله اولیه هرکدام حداقل مبلغ 5 میلیون تومان واریز داشته باشند. اکثر آنها همین مبلغ را هم نداشتند. در آن موقع، امیر سرتیپ2 دکتر قرقی رئیس دفتر مردمی رئیس جمهوری (دکتر احمدینژاد) بود. آقای دکتر قرقی میتوانست با یک معرفینامه افراد به بانک ملی مبلغ پنج میلیون تومان وام با بهره کم بگیرد. با ایشان صحبت کردم. در نوبتهای متوالی، این افراد به بانک ملی معرفی شدند و با وام اولیه، توانستند مبلغ 5 میلیون را واریز نمایند. در پرداخت اقساط هم با وامهایی که از دفتر به آنها میدادیم، همه اینها تا سال 88 صاحب مسکن شدند و چون اقدام خارج مسیر ستاد کل بود و گزارش در این مورد از طریق ستاد انجام ندادیم و به علت دور بودن محل خدمت با خانههای دریافتی، به آنها گفتم هرکس مایل است، میتواند این خانه را بفروشد و در پروژه مسکن ستاد کل (پروژه مسکن شهید صیاد در غرب دریاچه) و یا هرجایی که مناسب میداند شرکت نماید. خیلی از آنها همین کار را کردند و به این ترتیب، روزی که میخواستم از دفتر بروم، کسی را نداشتیم که صاحب مسکن و حداقل یک آپارتمان 60 متری نباشد.
در اینجا میخواهم بگویم که اگر فرماندهان و یا مسئولین بخواهند و پیگیر باشند و آبرو بگذارند، میتوانند خیلی از مشکلات زیرمجموعه را حل کنند.