banner

حسام (قسمت بیست و سه)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۷

تک پایانی عراقی‌ها در محور گیلانغرب و سومار در 31/4/1367 مقدمه کلیه مطالبی که در ذیل ملاحظه می‌فرمایید، برگرفته از یادداشت‌های بنده در سررسید سال 57 است. به علت تجربه‌ای که در عملیات والفجر9 و قادر در شمال‌غرب داشتم، سعی می‌کردم کارهای روزانه و بخصوص حوادث و وقایع مهم روزانه را در دفتر یادداشتم ثبت نمایم. خداوند این […]

تک پایانی عراقی‌ها در محور گیلانغرب و سومار در 31/4/1367

مقدمه

کلیه مطالبی که در ذیل ملاحظه می‌فرمایید، برگرفته از یادداشت‌های بنده در سررسید سال 57 است. به علت تجربه‌ای که در عملیات والفجر9 و قادر در شمال‌غرب داشتم، سعی می‌کردم کارهای روزانه و بخصوص حوادث و وقایع مهم روزانه را در دفتر یادداشتم ثبت نمایم. خداوند این روزها، که مصادف با دهه ایام الله فجر سال 1399 است روزیم داد تا با مراجعه به آن یادداشت‌ها و استفاده از حافظه بجامانده و یاری پروردگارم حقایق مربوط به وقایع آن روزها را برای ثبت در تاریخ به یادگار بگذارم.

صبح روز دوشنبه 27 تیرماه از قرارگاه غرب اطلاع دادند که رأس ساعت 1030 در قرارگاه غرب واقع در چِل زری، در جمع فرماندهان حضور داشته باشید. ساعت 1115 جلسه فرماندهان منطقه عملیاتی غرب در اتاق توجیه قرارگاه برقرار و با ورود حضرت حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی و تیمسار سرتیپ حسین حسنی‌سعدی فرماندهی نیروی زمینی در جلسه، پس از ادای احترامات نظامی، جناب آقای هاشمی رفسنجانی شروع به صحبت کردند. در این سخنرانی‌ها، ایشان ابتدا به اوضاع سیاسی دنیا و فشار و دخالت مستقیم آمریکا در جنگ، سپس به اوضاع اقتصادی کشور و سرانجام به عملیات‌های تهاجمی عراق، از فاو گرفته و بخصوص به تک‌های عراق در جنوب در 21/4/ اشاره نمود و در نهایت فرمودند در جمع‌بندی کار به این نتیجه رسیدیم که قطعنامه598 را بپذیریم و به جنگ خاتمه داده شود و امروز ساعت 2 بعدازظهر فرمان پذیرش قطعنامه و خاتمه جنگ از طرف امام ابلاغ خواهد شد. صحبت ایشان مفصل بود و خلاصه آن همین بود که در ذهن من باقی مانده، و بلافاصله از جلسه خارج شدند.

بعد از رفتن آقای هاشمی و بدرقه ایشان توسط فرماندهی قرارگاه، تیمسار حسنی‌سعدی به جلسه برگشتند و مطالب ذیل را بیان فرمودند که در دفترچه یادداشتم ثبت است.

  1. دو سه هفته گذشته روزهای مشکل و ناگواری را داشتیم (در مهران، کوشک، شمال‌غرب، جنوب…)
  2. لشکرهای 21و 30و 92 و 77 و 16 و تیپ‌های 40 و 35 و توپخانه‌های 22 و 55 آسیب دیدند.
  3. نتیجه پذیرفتن قطعنامه… و اما آتش‌بس بایستی رسماً ابلاغ شود.
  4. ایجاد شایعه در جامعه… که بدجوری شایعه قوت گرفته است.
  5. ما تابع تدبیر جمهوری اسلامی هستیم. جای هیچ‌گونه تعبیر و تفسیر نیست.
  6. سازمان نباید از هم بپاشد.
  7. حساب و کتابِ داشتن اسلحه، مهمات…
  8. مسئله منافقین… روی تیراندازی مهمات ـ بخصوص ـ دقت شود.
  9. منطقه بایستی کاملاً قُرق شود. ورود و خروج شدیداً کنترل گردد. از اقلام عمده آمار بگیرید.
  10. پرسنلی که فرار کرده بودند حالا می‌خواهند برگردند، انضباط و کنترل.
  11. در خط نباید کارهای غیرعادی انجام بدهند.
  12. حرکت خودروها کنترل شود (هیچ خودرویی خارج نشود، مگر برای مأموریت خاص).

توضیحاتی چند پیرامون جلسه از دیدگاه خودم

الف) جوّ جلسه و اوضاع و احوال فرماندهان و جمعی که در جلسه حضور داشتند. تعداد کمی از فرماندهان و اعضای جلسه از اینکه بالأخره جنگ تمام شده، خوشحال به نظر می‌رسیدند، ولی اکثریت آقایان ناراحت و غمگین بودند، به طوری که آثار غم و اندوه و خستگی هشت سال جنگ، آن هم با آن وضعیت پایانی در چهره‌شان نمایان بود. پس از پایان جلسه، کمتر کسی حال و حوصله بحث پیرامون موضوعات جلسه را داشت. بعد از صرف ناهار، همه می‌خواستند هرچه زودتر به یگان خود برگردند و ببینند تا خبر پایان جنگ از طرف امام در ساعت 2 بعدازظهر به چه صورت پخش خواهد شد.

ب) چند نکته در مورد بیانات فرماندهی محترم نیروی زمینی: فرماندهی نیرو روی بندهای 6 الی 12 خیلی مفصل بحث کرد، مخصوصاً درباره مصرف مهمات و شمارش و آمار گرفتن سلاح‌ها و همچنین نفوذ منافقین. اینطور تصور می‌شد که گویا جنگ تمام شده و همه مشکل ما مسئله نفوذ و منافقین است. از حمله مجدد عراق و حتی تجمع آن همه نیروهای عراقی در خطوط مرزی غرب کمتر صحبت کرد. اصولاً هیچ بحثی نسبت به حمله عراق در غرب و آمادگی یگان‌ها در این زمینه با توجه به حمله عراق در ده روز گذشته در جنوب و از هم گسستگی یگان‌ها در عقب‌نشینی و نداشتن مواضع پدافندی متوالی در عقب‌نشینی نشد.

اقدامات اینجانب بعد از جلسه به عنوان فرمانده گروه33 توپخانه

هر دو جلسه (جلسه آقای هاشمی رفسنجانی و تیمسار حسنی‌سعدی)، جلسات سخت و سنگینی بود. مدام در فکرم این بود چه اتفاقی افتاده، اخبار ساعت 2 بعدازظهر چه خواهد بود، امام چگونه راضی به پذیرش قطعنامه شد، آن هم قطعنامه‌ای که حدود یکسال قبل صادر شده بوده. آیا صدام هم با آن خصوصیاتی که دارد و آن هم در زمانی که سرمست پیروزی است، می‌پذیرد؟ چرا هیچ‌کدام از این بزرگواران، احتمال حمله در غرب و چاره‌جویی از حمله احتمالی را نکردند، تصمیم را گرفتم. بلافاصله بعد از جلسه، تلفنی به سرهنگ کوششی رئیس رکن سوم گفتم به همه فرماندهان، رؤسای ارکان و مسئولین عقیدتی و حفاظت ابلاغ کنید که رأس ساعت 3 بعدازظهر در اتاق توجیه رکن سوم باشند. نماز را در قرارگاه غرب خواندیم و پس از صرف ناهار، قبل از ساعت 2 بعدازظهر به قرارگاه گروه، که در فاصله حدود 4 کیلومتری قرارگاه غرب بود، آمدم. اخبار ساعت 2 با پیام امام(ره) آغاز پیامی جانسوز بود، بخصوص وقتی فرمودند من این جام زهر را می‌نوشم، گریه امانم نمی‌داد. در مرحله اول از خودم شروع کردم. خودم را سرزنش می‌کردم که حسام تو هم کوتاهی کردی. اگر تو و امثال تو، سربازی لایق بودند و دل به دنیا نبسته بودند، امروز امام هم جام زهر را سر نمی‌کشید. خدایا، خداوندا، کجای کارمان می‌لنگد!؟ تا شروع جلسه ساعت 3 کمی وقت داشتیم. با مرور به یادداشت‌های فرمانده نیروی زمینی و تجربیاتی که از جنگ در کردستان، بخصوص فرماندهی قرارگاه شمال‌غرب در دو عملیات قادر و والفجر9 داشتم و همچنین، مطالب و گزارشاتی که از دیدبانان ما در خط مقدم لشکرهای81 و 88 و تیپ‌های55 و 35 داشتیم، جمع‌بندی من این شد که حمله قریب‌الوقوع جبهه غرب حتمی است و به زودی انجام خواهد شد.

جلسه با فرماندهان گردان‌ها و رؤسای ارکان در رکن3 قرارگاه ساعت 3 بعدازظهر 27/4/67

رأس ساعت 3 بعدازظهر سرهنگ محمد کوششی اطلاع داد فرماندهان همه حاضرند. جلسه با تلاوت آیاتی از کلام‌الله آغاز شد. سپس با بغض سنگینی در گلو گفتم، آقایان همه شما اخبار ساعت 2 بعدازظهر را گوش کردید. ای کاش مرده بودم و شاهد چنین صحنه‌ای نبودم. آنگاه مختصری به صحبت‌های آقای هاشمی رفسنجانی پرداختم و به طور کامل دستورات فرمانده نیرو را از روی یادداشتی که داشتم، برای حاضرین خواندم و در پایان گفتم، اما نظر من به عنوان فرمانده این گروه: عزیزان ما روزهای سختی را از همین لحظه به بعد خواهیم داشت. با گزارشی که از دیدبانان یگان‌هایتان دادید، مطمئن هستم به خطوط ما حمله خواهد شد. بروید با فرماندهان آتشبارها صحبت کنید. دیدبان‌ها را تقویت و توجیه کنید. یگان‌های توپخانه به هنگام پاتک و یا عقب‌نشنیی یگان‌های پیاده در خط مسئولیت و وظیفه خطیری دارند. پیش‌بینی مواضع تأخیری توپخانه و ثبت تیر در مواضع تأخیری متوالی را بنمایید.

من از فردا (28/4/67) به اتفاق رکن 2 و 3 و بازرسی، به ترتیب در یگان‌های شما حضور خواهم یافت. از دیدگاه‌ها شروع می‌کنم، سپس مواضع تأخیری را بازدید می‌کنم. باید در مواضع تأخیری تیراندازی و ثبت تیر بنمایید. به ترتیب از گردان342 توپخانه شروع می‌کنیم و دسته یا هر آتشبار کاتیوشا که در منطقه گردان‌ها باشد، شامل حال آن آتشبار هم خواهد شد. حالِ همه بچه‌های گروه33 گرفته بود و اشک گوشه چشمان خیلی‌ها به وضوح دیده می‌شد. اجازه دادم آنها هم صحبت بکنند. الحمدلله در همه آنها آمادگی و مقاومت مشهود بود. جلسه پایان یافت و عزیزان به یگان‌های خود مراجعت کردند.

سه‌شنبه 28/4/: بازدید از مواضع گردان342 توپخانه

گردان342 توپخانه130میلیمتری به فرماندهی سرگرد دهقان در منطقه عمومی سومار در تقویت عمل کلی منطقه عملیاتی لشکر58 ذوالفقار، تیپ55 هوابرد و لشکر88 زرهی قرار داشت. دیدگاه عمده و عمل کلی منطقه در بلندترین ارتفاع منطقه، یعنی ارتفاعات داروان مستقر بود. به اتفاق سرهنگ کوششی رئیس رکن سوم و سرگرد نجفی افسر رکن2 منطقه و احتمالاً یک نفر از افسران بازرسی با دو دستگاه خودرو و حاج آقا علوی رئیس عقیدتی سیاسی و ستوان داودیان افسر حفاظت با خودرو عقیدتی سیاسی و مقداری کمک‌های مردمی هم که همراه ما بود، اول صبح به سنگر فرماندهی گردان رفتیم. حتی صبحانه را مهمان فرمانده گردان سرگرد دهقان بودیم. پس از بازدید از مواضع آتشبارهای این گردان و تعیین مواضع تأخیری هریک از آتشبارها(در صورت عقب‌نشینی)، از روی نقشه وضعیتِ گردان دستور دادم که فرماندهان آتشبارها بروند مواضع اصلی تأخیری مرحله اول را فوری شناسایی کنند و هر آتشبار با ارسال یک قبضه توپ و رسد هدایت آتش، ارتباطش را با دیدبان برقرار نماید و آماده باشند بعدازظهر با حضور من، افسر رکن سوم (سرهنگ کوششی) و فرمانده گردان در دیدگاه، تنظیم تیر و ثبت تیر از مواضع جدید به عمل آید. پس از صرف ناهار، بلافاصله هر سه نفرمان در دیدگاه حضور پیدا کردیم و با دیدبان‌های آتشبارهای مربوطه، تک‌تک آتشبارها تنظیم تیر و از مواضع جدید ثبت تیر گردید و پس از اطمینان از ثبت تیر و آگاهی پرسنل آتشبار از محل مواضع آینده در صورت عقب‌نشینی، برای نماز مغرب به قرارگاه گروه برگشتیم. لازم به ذکر است که رئیس عقیدتی حاج آقا علوی و افسر حفاظت در این دیدارها، به سنگرهای درجه‌داران و سربازان رفته و با آنها گفتگو داشتند.

دیدگاه عمل کلی ما در ارتفاعات داروان

ارتفاعات داروان در غرب دشت روان، بین گیلانغرب و سومار در منطقه عمومی لشکر58 ذوالفقار قرار داشت. در قسمت جنوب‌غربی این ارتفاعات، بین خط حد لشکر81 و لشکر58 ذوالفقار در کنار رودخانه کنگاکوش، یک منطقه باریکی حدود یک کیلومتر یا کمی بیشتر و کمتر در اختیار تیپ 40 مسلم سپاه پاسداران بود و مرکز این تیپ در دامنه ارتفاع داروان بود و یک پایگاه به نام پایگاه شهید تقی‌پور روی بلندترین نقطه ارتفاع داشت. دیدبان‌های عمل کلی گروه33 اعم از گردان‌های 130 میلیمتری و گردان اِن 4 اطریشی و کاتیوشا هرکدام یک الی دو نفر دیدبان وظیفه روی این ارتفاع داشتند. با هماهنگی که فرماندهان گردان‌ها با مسئولین تیپ40 مسلم به عمل آورده بودند، جیره غذایی این 6-5 نفر ما را برادران سپاه به عهده داشتند. عمده نیروی تیپ40 مسلم، بعد از سقوط فاو، این منطقه را ترک کرده بودند.

در گزارش روز 24 تیرماه ستوان قوچالی آمده است که به دستور برادر سپاهی غفاری، بچه‌های سپاه امروز پایگاه شهید تقی‌پور واقع در داروان را ترک و به هنگام ترک پایگاه، همه سنگرها را خراب کردند. در نتیجه، بچه‌های دیدبان ما با مشکل آب و غذا مواجه هستند. بعد از شنیدن این پیام، به سرگرد دهقان گفتم، فوری برو به سرتیپ‌دوم دهقان فرمانده لشکر58 ذوالفقار، موضوع را اطلاع بده و از قول من بگو، فکری برای آذوقه‌رسانی دیدبان‌ها که در منطقه لشکر ایشان می‌باشند، بکنند. ضمناً از قول من بگو سمت راست خط شما با لشکر81 خالی است و احتمال نفوذ دشمن از این منطقه زیاد است.

سرتیپ2 اسداله دهقان که تازه چند روزی بود درجه سرتیپ‌دومی را همراه همه فرماندهان لشکر دریافت کرده بود، در جواب سرگرد دهقان گفت، از قول من به سرهنگ هاشمی بگو، قرارگاه فرماندهی‌ من در خط جلو پدافندی است. دیدبانانش را بفرستد در جلو. هرچه سرگرد از اهمیت ارتفاع داروان و دید آن بر منطقه دشمن گفت، به خرجش نرفت که نرفت. عصر یا فردای آن روز، من به قرارگاه غرب رفتم. سرتیپ2 زمانفر جانشین قرارگاه را ملاقات کردم و با این جمله شروع کردم: تیمسار زمانفر، حضرتعالی که مدتی فرمانده لشکر بودید، الآن اگر فرمانده لشکر58 باشید، دیدگاه عمل کلیتان را کجا انتخاب می‌کنید؟ ایشان همینطور که نشسته بود و روی دیوار پشت سرش نقشه منطقه بود، برگشت و نگاهی به نقشه کرد و گفت مسلماً ارتفاعات داروان. گفتم تیمسار زمانفر، ما هرچه به دهقان، فرمانده لشکر می‌گوییم این ارتفاع را حفظ کنید تا دیدبانان ما در پناه پشتیبانی شما آنجا را ترک نکنند، ایشان قبول ندارند و می‌گویند دیدگاه من در خط مقدم است، شما دیدبانان را به خط مقدم بفرستید (البته در خط مقدم دیدبانان یگان‌های کمک مستقیم توپخانه مستقر هستند و دیدبان‌های عمل کلی باید در منطقه‌ای مستقر باشند که یک دید کلی نسبت به تمامی منطقه مسئولیت داشته باشند).

تیمسار زمانفر حرف‌های مرا تأیید نمود و گفت این موضوع را به دهقان خواهم گفت؛ ولی ما از طرف دهقان عکس‌العملی ندیدیم. به ناچار، دیدبان‌ها را به خط فرستادیم و در حمله عراق در مورخه 31/4/ شاهد این بودیم که عراقی‌ها از همان راه نفوذی ظرف چند ساعت خود را به قرارگاه لشکر58 رسانده و قرارگاه لشکر در همان ساعات اولیه سقوط کرد و راه‌های ارتباطی تیپ‌های این لشکر از عقبه بسته شد. در صورتی که شاهد این بودیم که یگان‌های در خطِ این لشکر آن روز تا عصر مردانه در خطوط پدافندی جنگیدند و وقتی دیدندکه کلیه خطوط ارتباطی آنها با عقبه بسته شده و ارتباطشان با لشکر قطع شده، به ناچار تسلیم دشمن شدند.

باید متذکر شوم بیشترین اسرای ما بچه‌های لشکر58 ذوالفقار، در این عملیات بودند. از فرمانده تیپ گرفته تا سرباز، آنهایی که در خط بودند اسیر شدند. یادآوری خاطرات آن روز، گرچه هنوز تلخی خاص خودش را دارد، ولی باید برای عبرت تاریخ و آیندگان گفته شود. اگر لشکر طرح عقب‌نشینی داشت، اگر فرمانده لشکر به کارش تسلط داشت و یا از مشورت دیگران استفاده می‌کرد و با یگان‌های همجوارش ارتباط داشت و منیّت به خرج نمی‌داد، اگر یگان مجاور، منطقه خود را بدون هماهنگی خالی نمی کرد، با آن وضع اسفبار مجبور به عقب‌نشینی و به آتش کشیدن قرارگاه عملیاتی لشکر و ستادش، قبل از عقب‌نشینی تیپ‌ها نمی‌شد.‌

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign