banner

بوی گل مریم (قسمت یازدهم)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۳۰

مرخصي شب عيد  – دعاهاي كميل جبهه 

مرخصي شب عيد 

آخرين روز اسفند نوبت مرخصي من شد . برگة مرخصي را كه به دستم دادند . شوق عجيبي داشتم، بعد از مدتها در جبهه بودن حالا ميخواستم به مرخصي بروم و  خانوادهام را ببينم. اوّلين عيد را ميخواستم در خانه باشم . به اهواز رفتم و از طريق فرودگاه اهواز با يك هواپيماي 130C كه مشغول بردن مجروحان به تهران بود به تهران رفتم. ٢ روز در تهران ماندم و با مادر، برادر، خواهران و بستگان نسبي ديدار  كردم. همه خوشحال شده بودند. سپس به اصفهان رفتم. تا روز سيزدهم فروردين مرخصي داشتم و روز سيزدهم نيز بليت اتوبوس گرفتم و به اهواز برگشتم. در اين مرخصي ديدم دختركوچكم مريم كه حالا ٧ ماه داشت بزرگتر شده و تغييراتش برايم كاملاً محسوس بود . شايد پدري كه دايم در منزل است متوجّه  بزرگ شدن فرزند نشود؛ امّا من ميديدم دختر كوچكم مريم چه قشنگ و زيبا شده  است. هنوز هم مرا نميشناخت، ولي من خوب او را ميشناختم و بوي او را هم حس  ميكردم. شايد خندهدار باشد كه چگونه ممكن است پدري فرزند خود را نشناسد؛ امّا  برخي از پدران و مادران شناختشان از فرزند فقط شناسنامهاي است و از شناخت روحي و معنوي فرزندان خود بيخبرند و احساسات آنها را درك نميكنند . شايد هم هيچوقت فرصت نداشتهاند كاملاً به فرزندانشان فكر كنند؛ امّا من وقتي از مرخصي  برگشتم مدتها به آنها يعني همسر و دخترم فكر ميكردم و تمام حركات و روحيات و  رفتار آنها برايم آشنا بود و هر حركت جديدي برايم تازگي داشت، به همين دليل  خوب آنها را ميشناختم. 

 

دعاهاي كميل جبهه 

شبهاي جمعه كه ميشد عادت كرده بوديم دعاي كميل بخوانيم. بعد از دعاي كميل خودمان، بچهها راديو را روشن ميكردند و به دعاي كميل راديو هم كه با صداي  حجت الاسلام رستگاري و با لحني محزون پخش ميشد گوش ميكرديم و همراه آن  زمزمه ميكرديم و اشك ميريختيم. كمكم در تمام طول خط بلندگو كشيديم و اذان  را در سه نوبت پخش ميكرديم. شبهاي جمعه هم دعاي كميل از بلندگوها پخش  ميشد. اين كار باعث بالا رفتن روحيه بچهها و تضعيف روحيه دشمن شده بود . گاهي گزارش ميكردند كه چند نفر از عراقيها روي خاكريز خودشان نشستهاند و دعا را گوش كردهاند. يكبار چند نفر از آنها د ر گروهان مجاور ما خود را تسليم كردند .  معلوم بود اين حركت خوب ما باعث يك عمليات رواني هدايتگونه شده بود . آنها ميگفتند: «وقتي ميخواستند دعاي كميل را گوش كنند فرماندهان آنها مانع  ميشدند و آنها هم ترجيح داده بودند تسليم شوند.» 

 نسيم و سكوت شبانه، صداي آب رود كرخه و سايه نخلهاي بلندي كه در زير  نور ماه بر رود ميافتاد و بلندتر به نظر ميرسيد وقتي با صداي «يا رب ارحم ضعف بدني» و آهنگ «قوّ علي خدمتك جوارحي و اشدد علي العز يمة جوانحي» همراه ميشد، دل سنگ را هم آب ميكرد . به ياد غربت و مظلوميّت علي در بيابانهاي كوفه و اشك شبانه و نجواي عاشقانه او در چاههاي كوفه ميافتاديم؛  نجواهايي كه نخلها را با آن آشنايي بود . يادش بهخير! حال رواني و عرفاني خوبي پيدا ميكرديم؛ احوالي كه بعدها نتوانستيم پيدا كنيم! صدحيف و صدحيف!

منبع : بوي گل مريم / غلامحسين دربندی؛ هيئت معارف جنگ شهيد سپهبد علي صياد شيرازي. ـ تهران انتشارات عرشان

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign