banner

بوی گل مریم (قسمت دهم)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۸

نحوه تخليه مجروحان در هوفل  – سوسنگرد

نحوه تخليه مجروحان در هوفل 

در ده هوفل تقريباً روزي يك نفر زخمي داشتيم . مجروحان را با آمبولانس كمي عقبتر ميبرديم و سپس با برانكارد به آن طرف خاكريز منتقل ميكرديم و با قايقي  كه آماده كرده بوديم به سمت ديگر ساحل و از آنجا به بيمارستان سوسنگرد ميبرديم. در بيمارستان سوسنگرد هم غوغايي بود. اتاق عمل بيمارستان ٢٤ ساعته فعال بود و پزشكان و پرستاران دايم در حال تلاش بودند و حتي يك لحظه استراحت  نداشتند. از سرتاسر جبهههاي آن منطقه مجروحان را به اين بيمار ستان ميآوردند.  ستوان فرامرز دودانگه دوست قديميام كه قبلاً در بهداري لشكر ١٦ قزوين خدمت ميكرد به همراه همه پرسنل بهداري در اين بيمارستان مشغول به كار بودند. 

 

سوسنگرد 

به سوسنگرد ميگفتند: «كربلاي سوسنگرد شهر عاشقان شهادت .» سوسنگرد خاطرات بسياري را پشت سر گذاشته بود و ماجراها و حماسههاي غرورآميز و افتخار  آفريني در آن اتفاق افتاده بود. نه تنها يك خانه، بلكه ديوار سالمي هم نداشت كه  گلولهاي به آن اصابت نكرده باشد يا از تركشها در امان مانده باشد . چندي پيش محرم بود؛ ماه شور و حماسه حسيني و شبها عزاداري ميكردي م و سينه ميزديم و فرياد يا حسين سر ميداديم. بين گروهانها هيئت راه انداخته بوديم و  ميرفتيم و نوحه هايي ميخوانديم از جمله: 

مهدي بيا مهدي بيا، ايران شده كرببلا 

مهدي بيا مهدي بيا، براي دفن شهدا 

همه از ته دل و سوزناك گريه ميكردند . عاشوراي آن سال عاشوراي فراموش نشدني زندگيام بود. 

در عاشورا عراقيها با نيروي زيادي به سوسنگرد حمله كردند و موفق شدند تا  داخل شهر نيز بيايند؛ اما باز كربلا بود و حماسه، كربلا بود و جنون و عشق، محرم بود و حماسه آفرينيهاي رزمندگان و دفاع جانانهاي كه دشمن را از سوسن گرد عقب راند و درس عبرتي هميشگي به آن متجاوزان داد . فرماندهان عمليات آزادسازي سوسنگرد سردار عارف دكتر چمران و تيمسار سرلشكر فلاحي بودند – خدايشان بيامرزد – هر دو دلاورانه در كنار هم جنگيدند و بعداً كه به شهادت رسيدند، خاطره  دلاوريهايشان در سينه رزمندگان ماند. در نبرد سوسنگرد پاي دكتر چمران زخمي  شده بود؛ اما حاضر نبود به عقب برود . جاي آن است كه فرزندان ايران و اين مرز و  بوم خاطرة حماسه آفرينيهاي شير مردان عرصههاي نبرد خصوصاً در سوسنگرد را  بخوانند و سينه به سينه منتقل كنند. 

مدتي در هوفل بوديم. نزديك يك ماه گذشته بود. فروردين و شب عيد نزديك بود. بچههايي كه نوبت مرخصيشان بود به مرخصي رفتند . گفته بودم كه هوفل جاي خطرناكي بود؛ زيرا ما درست داخل منطقة عراقيها بوديم، بهگونهاي كه از  سه طرف ما را ميزدند؛ در سمت راست و شمال تپههاي االله اكبر قرار داشت و  عراقيها روي آن مستقر بودند و از آنجا به دليل ديد وسيعي كه روي ما داشتند مرتب  به ما تيراندازي ميكردند، سمت چپ خاكريز و آن طرف رودخانه هم عراقيها بودند و  روبهرويمان نيز آنها آرايش گرفته بودند و مرتب ما را ميكوبيدند . رزمندگان با آن همه فشار آتش شبانهروزي دشمن بع ثي نه تنها خم به ابرو نميآوردند، بلكه با  استواري و رشادت مقاومت و ايستادگي ميكردند و قدمي به عقب نميگذاشتند.  عراقيها از اين مقاومت بچههاي ما متعجب بودند؛ زيرا آنها مكتب ما را نشناخته و  درك نكرده بودند.

منبع : بوي گل مريم / غلامحسين دربندی؛ هيئت معارف جنگ شهيد سپهبد علي صياد شيرازي. ـ تهران انتشارات عرشان

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign