بوی گل مریم (قسمت بیست و سوم)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۲
ادامه عملیات طریق القدس و فتح بستان
دو نفر خبرنگار و عکاس به منطقه آمده بودند و عکسهای زیادی از منطقه عملیات .گرفتند از من هم در حالی که مشغول پاکسازی منطقه و جمع آوری کشته های عراقی و دفن آنها بودم عکس گرفتند که بعداً این عکسها را ۲۳ دی ۱۳۶۰ در روزنامه کیهان .دیدم نام آن دو نفر را پرسیدم :گفتند آلفرد یعقوب زاده و محمد فرنود هستند.
آری شهدای به خون خفته ما عاشقانه در کربلای میهن اسلامیمان جان برکف نهاده و ندای هل من ناصر حسین را از ماورای تاریخ و از دشت کربلا شنیده و به آن لبیک گفته اند و سر از پا نشناخته با قامتهای استوار خود در خون غلتیده و سر بر دامان حسین نهاده اند مرغ جان آنها به ملکوت اعلی پرواز کرده و پیکرهایشان نزد ما خاک مانده است.
بر این دشت یاد دارم که مرغان
سرود سفر ساز کردند
هوا سخت تاریک و نامهربان شد
تو گفتی که فریادی از دشت بر آسمان شد
چه گلها که بر خاک عریان فرو ریخت
چه گلها که غمناک خاک افتاد
بر این رزمندگان و جانبازان همان یاران حسین (علیه السلام) هستند که وقتی دیدند حقیقت و آنچه به آن اعتقاد دارند یعنی دین و سرزمینشان به خطر افتاده به سادگی خود را از دلبستگیها و بندهای بندگی دنیا رها کردند و در راه مکتب و عقیدهشان دست به بزرگترین فداکاریها زدند.
به نظر من این بزرگترین معنای زهد در فرهنگ شیعه و قرآن است؛ زیرا زهد نداشتن مال و بریدن از دنیا و گوشه نشینی نیست بلکه در بند داشتهها نبودن است حضرت علی (علیه السلام) زیبا فرموده است «لیس الزهد ان لا تملك شيئا، بل الزهد ان لا یملکک شی»
عراق لودر، بولدوزر و وسایل راهسازی زیادی در این منطقه داشت که همه به دست نیروهای ما .افتاد تجهیزات بیشمار دیگری نیز از قبیل توپ تانک، نفربر و خودرو از عراقیها به غنیمت گرفته شد از همۀ این غنایم علیه خود عراقیها استفاده می شد.
بولدوزرها سریعاً مواضع پدافندی ایجاد کردند سربازان پاسداران و بسیجیها مرتب در حاشیه جاده در حال تردد .بودند یک وانت تویوتا آمده بود و بین همه کمپوت و بیسکویت تقسیم می.کرد همه خسته و گرسنه بودند و با ولع تمام می.خوردند برای من هم یک کیک پرتاب کردند آن را روی هوا گرفتم و با دست تشکر کردم.
همۀ خودروها دو پرچم داشتند که در سمت چپ و راست آنها نصب شده بود. یکی قرمز بود و روی آن نوشته شده بود یا اباعبدالله الحسین» و دیگری سبز روی آن «لا اله الا الله نقش بسته بود برادران سپاهی و بسیجی که تعدادشان خیلی زیاد بود و گروههای چریکی ما روبانهایی سبز و قرمز به بازو و پیشانی یا که هم دور کلاه آهنیهایشان بسته بودند.
تردد زیاد بود و خط خیلی شلوغ شده بود نزدیک ساعت ۱۰ دوباره ضدحمله عراقیها با آتش سنگین شروع شد. و ۳۰ دقیقه صدای «گروپ گروپ انفجار موشکهای کاتیوشا به گوش میرسید. عراقیها که توپخانه هایشان را از دست داده بودند سلاحهای متحرک مانند کاتیوشا را به میدان آورده بودند کاتیوشا چون یکباره منطقه ای را با آتش پرحجم و انبوه زیر گلوله میگیرد خیلی وحشتناک است؛ در یک لحظه اطراف انسان به لرزه می افتاد برای بچه ها دیدن این صحنه ها مانند تماشای فیلم بود حتی دیگر خود را روی زمین هم نمیانداختند ترکشها مانند باران میریخت یا از کنارمان میگذشت با اینکه مرگ در یک قدمی بود بچه ها این طور بیخیال مرگ را به بازی گرفته و لبخند میزدند الله اکبر این چه نیرو و اراده ای بود که در رزمندگان اسلام وجود داشت.
مرگ اگر مرد است گو پیش من آ تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ مرداس من از او عمری ستانم جاودان او ز من جانی ستاند رنگ رنگ گروههای چریکی ارتش و سپاه یک لحظه عراقیها را رها نمیکردند مرتب جلو میرفتند و با وارد کردن ضربه ای به عقب بر میگشتند دشمن که از حمله شب پیش خسارات فراوانی دیده بود با این تکهای ایذایی نیروهای ما کاملاً مستأصل گردیده و دیوانه وار روی ما آتش میریخت و نمیدانست چه کار کند.
بچه ها یک پارکینگ موتوری عراق را گرفته ،بودند خودروهای زیادی آنجا :بود ماشینهای آیفا؛ جیپهای فرماندهی با رادیو ضبط و بسیار مرتب خودروهای سنگین ذیل اُ آز و .آرال داخل سنگرهای عراقی سلاحهای مختلف از جمله: کلاشینکف و کلت برجای مانده بود ضد ،هوایی توپ ۱۲۳ میلیمتری خمپاره انداز ،توپ پلهای آهنی موقت و متحرک و ادوات بسیار دیگری به غنیمت گرفته شده بود. بیش از ۷۰ روستای بستان آزاد شده بود؛ روستاهای عبیات دمیم، سعیدیه، سوبله، ،خرابه چزابه و غیره هر لحظه که میگذشت ابعاد وسیع و گسترده حمله در تمام محورهای شمال و جنوب منطقه عملیاتی بیشتر روشن و پیوسته از رادیو اعلام میشد گوینده رادیو با صدایی ،رسا مرتب اخبار و گزارشهای مربوط به عملیات را اعلام میکرد و از همه مهمتر اعلامیه روح بخش و امیدوار کننده حضرت امام بود که از رزمندگان قدردانی کرده و عملیات طریق القدس را فتح الفتوح بزرگ» نامیده بود. تا چشم کار میکرد کشتههای عراقی روی زمین ریخته بود. رادیو عراق آن شب تعداد کشته هایش را ۶ نفر اعلام کرد چند روز بعد هم ادعا کرد که ایران ۱۵۰۰ نفر از اسیران عراقی را در اطراف بستان اعدام کرده .است آنها ادعا میکردند که هنوز بستان را در دست دارند شاید برای مردم باورکردنی بود؛ ولی ما و سایر نیروها که در شهر بستان بودیم و این خبر را گوش میکردیم میخندیدیم نزدیک ظهر سرباز حسین شجاعی را .دیدم او در حمله به همراه گروه چریکی بود خیلی خسته بود؛ ولی لبخند بر لب داشت از لحظه های درگیری و ورود به خاکریز عراقیها و سقوط آن تعریف میکرد چند نفر از بچه های ما از جمله حسین بهرامی زخمی و چند نفر شهید شده بودند – روحشان شاد.
از گروهان دوم با بیسیم اطلاع دادند از دو نفر اعضای گروه تخلیه یکی زخمی و دیگری شهید شده است ابتدا نمیدانستم کدامیک شهید و کدامیک زخمی شده است با سروان نوری زاده تماس .گرفتم سرباز ابراهیم صفایی، سرباز خوب و ساکت بهداری شهید و گروهبان ایمانی زخمی شده بود گلولهٔ تانک عراقی به نفربر آنها اصابت کرده بود به گونه ای که از یک طرف داخل و از طرف دیگر خارج شده بود و شهید صفایی را از وسط به دو نیم کرده بود بچههای بهداری خیلی ناراحت شدند؛ دوست نزدیکشان .بود شب قبل با هم می گفتند و میخندیدند و حالا او رفته بود. صفایی از هوفل که به ما ملحق شده بود تا آن وقت همراه ما بود؛ به همین دلیل انس و الفت زیادی بین او و بچه ها ایجاد شده بود برایش اشک ریختیم و فاتحه خواندیم.
شب شد؛ اولین شب پس از حمله هر دو طرف از نفس افتاده بودند روز سختی را گذرانده بودیم؛ لذا حتی یک گلوله هم رد و بدل نشد. انگار همه خسته بودند و به خواب سنگینی فرو رفته بودند شب آرامی را پشت سر گذاشتیم. صبح زود هواپیماهای عراقی حمله کردند هر هواپیما بمبهای زیادی از انواع مختلف را با خود حمل میکرد و بر سر ما فرو میریخت بمبهای ناپالم آتشزا همه جا را به آتش کشیده بودند.
هوا صاف صاف بود آتش ضدهواییها و تیربارها یک لحظه قطع نمیشد. هواپیماهای ایرانی هم وارد کارزار .شدند آن روز هواپیماهای ایرانی یکی از شاهکارهای نیروی هوایی ارتش را به نمایش گذاشتند؛ زیرا موفق شدند ۹ فروند از هواپیماهای جنگنده عراق از نوع میگ و ميراژ را سرنگون کنند. جنگ هوایی وحشتناکی بود خلبانان فداکار نیروی هوایی مانورهای متهورانهای انجام میدادند و هواپیماهای عراقی را شکار میکردند سقوط هواپیماهای دشمن را میدیدیم. گاهی فکر میکردیم الآن روی سر ما خواهد افتاد.
در میان اسرای عراقی چند نفر از فرماندهان نظامی عراق هم دیده میشدند. یکی از آنها که در عملیات طریق القدس اسیر شده بود میگفت صدام از ما میپرسید در شب حمله طريق القدس چه اتفاقی افتاده است بیچاره از شدت ضربات نیروهای ما درمانده و گیج شده و نمایان بود که تصمیمات مشخصی نمیتواند بگیرد و این از پراکندگی و سرگردانی نیروهای عراقی پیدا بود.
در اخبار :گفتند در اصفهان ۸۵ شهید عملیات تشییع میشوند.» در سراسر شهرهای ایران هم کم و بیش شهدایی داشتیم؛ ولی در اصفهان تعداد شهدایی که تشییع میشدند بیشتر بود.