از نگاه او(19)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۲۶
بازرسی آمادگی رزمی نیروهای مسلح در سال 1371 و 1372
به ریاست سرتیپ علی صیادشیرازی و همکاران انتخاب
فاتح بی ادعا
عملیات فتحالمبین فتوحات ارزشمندی را برای رزمندگان در پی داشت، آزاد شدن شهر خرمشهر خیلی کار بزرگی بود، بعد از آزادی شهر خرمشهر از زبان ایشان شنیدم که گفت امام فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد، این را طوری میگفت که هر شنوندهای اعتقاد و باور صد در صد ایشان را به این فرمایش حضرت امام حس میکرد و هرگز و در هیچ موفقیتی بنده ایشان را در قالب یک مدعی فاتح ندیدم، چون با اخلاص و با هدف انجام وظیفه و عمل به تکلیف می¬کرد و البته با توکل به خدا وارد هر کاری میشد و نتیجه هر چه بود برایش فرقی نمیکرد و مهم این بود که در طول مسیر به وظیفهاش درست عمل کند.
تلاش برای استحکام خلیج فارس
از دیگر خصوصیات ایشان این بود که همیشه اجازه میداد ما حرفهایمان را بزنیم و با دقت و با حوصله به حرفها گوش میداد و در تایید یا رد اظهارات ما به گونهای عمل میکرد که گوینده همواره قبول میکرد و بدون کدورت و یا ناراحتی بحث پایان مییافت
خاطره دیگر، حضرت امام (ره) در یک مناسبتی فرمودند که این جزایر، سفاین ما هستند و در جهت نگهداری آنها باید نهایت تلاش خود را انجام دهیم. شهید صیاد در تحقق این دستور تلاش زیادی داشتند. در آن مقطع کشور امریکا شیطنتهایی را انجام میداد و ما قدرت فعلی را نداشتیم که بتوانیم عکسالعمل نشان دهیم. شهید صیاد با تیمی کارآمد حدود یک سال روی این موضوع کار کردند، تقریباً هر دو هفته یکبار ما به جزایر میرفتیم. بازدیدهای دقیق از جزایر، طرحریزی، برنامهریزی همهجانبه برای تحکیم هدف، احداث سنگرهای مستحکم در اطراف جزایر و نقاط استراتژیک انجام شد. با تلاش و پیگیریهای مستمر شهید بودجه لازم تامین گردید و اگر در حال حاضر کسی نمیتواند حتی یک گلوله به سمت این جزایر شلیک کند (ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک) نتیجه همان تلاشهای خالصانه شهید صیاد و تیم همراه در آن سالهای دور بوده است و البته مقام معظم رهبری هم توجه خاصی به این مسئله داشتند و در صورت نیاز پشتیبانیهای لازم در ابعاد مختلف معمول و با صدور دستورات لازم، این تیم را در جهت رسیدن رسیدن به اهداف نهایی، همراهی میکردند.
بیان خاطراتی آموزنده از کردستان و دفاع مقدس در جلسات بازرسیها
شهید صیاد بسیار صادق و بی شیله پیله بود، در طول سالها همکاری با ایشان من هرگز حتی تصور اینکه ایشان در رابطه با فلان مسئله بین زبان و دلش فاصله است، پیدا نکردم، ما در این اواخر کمی هم وارد سیاست شده بودیم، ولی ایشان کماکان همان روش و خصوصیات خود را حفظ کردند. یادم هست در ماموریتهایی که به جزایر میرفتیم آبهای اطراف جزیره کاملاً شفاف و زلال بود، ایشان حتی شفاف و زلالتر از آب دریا بود، عمل به وظیفه و تکلیف و اطاعت از ولایت، از خصوصیات خدشهناپذیر ایشان بود که تا لحظه شهادت حفظ کرد. بنده سالها با ایشان همکاری داشتم ولی در آن دو سال بررسی آمادگی رزمی یگانها، سطح این همکاری بسیار ارتقاء یافت و تقریباً ما یک زندگی شبانه روزی با هم داشتیم. یکی از اقدامات بسیار ارزشمند و بجا ماندنی که ایشان در این ماموریتها انجام میدادند بیان خاطره از مسایل کردستان و یا دوران دفاع مقدس بود که در اکثر جلسات هماهنگی و یا مشورتی بیان میکردند، در زمانی بسیار کوتاه ولی آموزنده و پُر مغز که تقریباً جزء فرهنگ انقلاب میشد. اکثر این خاطرات، اشاره به وقایعی بود که پرسنل حاضر در جلسه کمتر اطلاعی از آن داشتند.
نهضت خاطره گویی
حدود 2 الی 3 سال قبل بود که مقام معظم رهبری به سردار صفوی دستور دادند این نهضت خاطرهگویی از دفاع مقدس را راهاندازی کنید و تلاش بیشتر و برنامهریزی شدهای در این زمینه انجام شود، در حالیکه شهید صیاد این مسئله را حدود 10 سال قبل از شهادتش مورد توجه قرار داده و به آن عمل میکرد. امروز ما شاهد هستیم بسیاری از خاطراتی که به وسیله دوستان و همکاران ایشان در معارف جنگ بیان میشود بر اساس شنیدههایشان از زبان شهید صیاد است.
رنگ شهادت
در عید نوروز سال 1378 (همان سالی که ایشان در روز 21 فروردین به شهادت رسید) جزء گروهی بودیم که هفته اول تعطیلات به مرخصی رفته بودیم و هفته دوم نوبت ما بود که سر خدمت باشیم (این نحوه تقسیم کار سالها بود که در تعطیلات عید نوروز در ستاد کل اجرایی شده بود)، برای عرض تبریک سال نو خدمتشان رسیدیم، (یکی از مواردی که ما در طول هشت سال دفاع مقدس تجربه کرده بودیم این بود که اگر مقدر بود رزمندهای در آینده نزدیک به شهادت برسد، رنگ رخسار او به حالتی در میآمد که برای هر بینندهای مسجل میگردید که این رنگ و رو، رنگ و روی شهادت است) بعد از سلام و احوال پرسی و عرض تبریک سوال کردم کجا تشریف داشتید؟ فرمودند ما در منطقه جنوب بودیم. عرض کردم تیمسار رنگ و روی شما، رنگ و روی شهادت است، لبخندی زد و فرمودند، نه، شما اینطور میبینید. عرض کردم درست میبینم، رنگ و روی شما، رنگ و روی شهادت است.
روز شهادت
حدود ساعت 0900 بیست و یکم فروردین (روز شهادت شهید صیاد)، دکتر فیروزآبادی رئیس ستاد کل با من تماس تلفنی گرفتند ( من در حال عزیمت به محل کارم در ستاد کل بودم) و فرمودند صیاد را ترور کردهاند، خودت را به بیمارستان فرهنگیان (نیاوران تهران) برسان، بلافاصله به آنجا رفتم، سه گلوله به سر و گلوی ایشان شلیک شده بود و کاری نمیتوانستیم انجام دهیم، چون این را اشاره کردم، لازم است برگردم به سوم مرداد سال
1377، در این روز برنامه¬ای از صدا و سیما پخش شد که شهید صیاد به طور کامل عملیات
مرصاد را تشریح کردند. با دیدن این مستند از سیمای جمهوری اسلامی ایران، فردای صبح
آن روز به دفتر ایشان رفته و عرض کردم ای کاش این مصاحبه از سیما پخش نمیشد، سوال کردند چرا؟ عرض کردم که در مورد عملیات مرصاد مردم و منافقین یک سلسله اطلاعاتی داشتند ولی نه تا این حدی که شما بیان کردید. شما با این صحبتها به همه ناگفتهها اشاره کردید و بهخصوص که مشخص شد ضربه اصلی را از جانب شما خوردهاند و کاری کردهاید کارستان و لذا قطعاً شما را وارد لیست ترور نمودهاند و من فکر میکنم و اعتقاد زیادی دارم که ترور ایشان بیارتباط با آن مستند پخش شده از سیما نبوده است. اما حیف شد، من پدر و مادرم را از دست دادهام ولی میخواهم تاکید کنم که مرور خاطره شهادت صیاد خیلی بیشتر از مرور فوت پدر و مادرم من را مکدر و ناراحت میکند، هر وقت به یاد آن روز میافتم تا گریه نکنم آرام نمیشوم. ایشان یک انسان و یک نظامی شاخص در همه ابعاد بودند، ایشان یک بحر (دریا) برای نیروهای مسلح بودند، بحر تقوا، بحر ولایتپذیری، بحر اخلاق، بحر خدایی بودن، یک دریای این چنینی بود و این خصایص را نیز به دیگران منتقل میکرد.
ختم کلام
از خصوصیات دیگر ایشان خستگیناپذیری وی بود، خیلی کم استراحت میکرد، مواقعی که تنها بود، به خواندن قرآن کریم و تهذیب روح میپرداخت، از هر موقعیتی برای فکر کردن استفاده میکرد، و قطعاً زمینههای این تفکر در جهت برنامه ریزی و مرتبط با کار و خدمت بود، فکر میکنم تا آنجا که توانستم و یادداشت کرده بودم مطالبی را عرض کردم گو اینکه حق مطلب با این اظهارات بنده و سایر دوستان به خوبی ادا نخواهد شد و صحبت از شهید صیاد تمام نشدنی است.
منبع : از نگاه او، فردپور، حسن، ایران سبز،1400، تهران