از نگاه او(10)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۴
بازرسی آمادگی رزمی نیروهای مسلح در سال 1371 و 1372
به ریاست سرتیپ علی صیادشیرازی و همکاران انتخاب
برای صیادشیرازی، اصلاً ساعت کاری مطرح نبود و عجیب که این روحیه شهید صیاد به دیگران نیز منتقل میشد و اگر الآن به ما بگویند به آن شکل باشیم، قطعاً همهمان میگوییم که نمیتوانیم! از نماز صبح مثلاً گاهی تا ساعت 2 نیمهشب فعال بودیم و بیشتر از همه هم خود ایشان میدوید؛ بنابراین من میخواهم بگویم اگر میگوییم این دوره از درخشانترین دورههای کاری شهید صیاد در بازرسی است، به این دلیل است که این خروجیها را میبینیم، یک مجموعه همه تحرک پیدا کردند، من بازرسی شونده که میبینم سه روز دیگر یک گروه 50 یا 70 نفره یا بیشتر یا کمتر دارند میآیند و نمیآیند برای یک کار فرمالیتهی ظاهری، بلکه آمدهاند تا عمق یک کاری را انجام دهند و اگر فلان جا به من میگویند آمادگی کم است، این چیزی نیست که چند دقیقه بروند و داخل اتاق بنشینند و چند جمله بگویند و منتقل کنند، اگر کسی در بحثها مدعی میشود باید در میدان نیز خودش را نشان دهد، در بحث آمادگی، تعمیر، نگهداری و…، اینگونه نیست که شهید صیاد برود و چنددقیقهای داخل اتاق آن فرمانده بنشیند و نظر بدهد خیر! گاهی اوقات غیرمترقبه و با بحث قبلی و اینکه برای خود آن فرد بازرسی شونده نیز این احساس شود که اینیک کار صوری نیست، بلکه زودتر از همه
خودش شروع کند به رفع نقایص و مشکلات و اینهاست که برجسته میکند نقش شهید صیاد را در مقایسه با دیگران و خیلی مواقع شهید صیاد با فشار به خودش دیگران را آماده و سرخط میکرد، وگرنه همه که چنین ظرفیتی نداشتند روز اول، من اگر میخواهم یک عدهای را مثلاً 15 ساعت سرخط نگهدارم خودم باید بتوانم 17 ساعت سرخط بایستم و این را ما در ارتباطات و مراودات شهید صیاد میدیدیم، حالا ممکن است این سؤال ایجاد شود هرکس یک توان معمول و متعارفی دارد، من میخواهم بگویم شهید صیاد به خاطر ارتباط معنوی عمیقی و واقعی که با خداوند داشت خستگی بهراحتی بر او غلبه نمیکرد، ما این مقاطعی که در خدمت ایشان بودیم و هر زمان که در سفر توفیق داشتیم و در خدمت ایشان بودیم در همان اتاقی که ایشان معمولاً استراحت میکردند ماهم معمولاً در اتاق ایشان بودیم و میدیدیم همان شهید صیادی که مثلاً شب تا ساعت 1 نیمهشب ممکن بود برای پیگیری کارها، صدا کردن گروهها و نقایص را یادآوری کردن، رفتوبرگشتهایی که بین آنها انجام میشد، مثلاً ساعت 1 نیمهشب میخوابیدند و دقیقانیم ساعت مانده بود به اذان، سجادهاش پهن و وضو گرفته، روبهقبله داشت نماز میخواند، خب ما کمتر اینطور کسی را داشتهایم و خودمان هم اگر یک روز چند ساعت اضافه جایی بایستیم ممکن است نماز صبحمان هم قضا شود، اما در این مقطع که من توفیق داشتم و خدمت ایشان بودم یکشب را نمیتوانم پیدا کنم که این روال به هم خورده باشد و یا دلایلی برای خودش بیاورد که این کارها را نکند خیر! بلند میشد، وضو میگرفت، نماز شب ایشان، قرآن ایشان، دعای ایشان، نماز جماعت اول وقت ایشان یک زنجیرهای از این موارد بود که آنچه احساس میکرد باید در قبال خداوند انجام بدهد دائماً مدنظرشان بود و شما هم در برنامههای ایشان میدیدید که بحث نماز جماعت، صبح و ظهر و مغرب برگزار میشد و پیشبینی این عمل را هر جا میرسیدیم انجام میداد و همان روز به مسئول میگفت که برنامهی ما این است و تمام این گامها دقیق انجام میشد چون همهشان موضوعیت داشتند و خود ما هم اکثراً اینگونه هستیم که یک بحث کاری که پیش میآید، بحث عبادی را فدای آن میکنیم و میگوییم خب این کار، کار سازمانی است درصورتیکه هر کاری پیش شهید صیاد وزن و اهمیت خودش را داشت و هرگز حاضر نبود نماز جماعت اول وقت را، هزینهی کار دیگری کند، و معتقد بودند کاری است که خداوند تبارکوتعالی خواسته است که اینجا، این کار را
انجام دهیم؛ صبح، ظهر، مغرب و عشاء و هیچ خدشهای هم ایجاد نمیشد، یعنی در هیچ شرایطی این تکالیف از بین نمیرفت، اینها بود که یک پشتوانهی خودسازی و مدیریت بود.
بههرحال شما میدانید که در شرایط مدیریتی انسان به دلایلی عصبانی میشود، بهدلیل اینکه آن همراهان نمیتوانند آن همراهی کامل را انجام دهند و این عصبانیت یک چیز طبیعی است ولی خیلی اوقات میدیدیم که این عصبانیت بود ولی شهید صیاد کظم غیظ میکرد، نگه میداشت و با ادبیاتی خاص کار سازنده میکرد و اینها چیزهایی است که گفتنش بسیار ساده اما عمل کردنش بسیار سخت است چرا؟ چون ظرفیت آدمها محدود است و تا ظرفیت محدود شد عکسالعمل نشان میدهد و چه کسانی استثنای این قضیه هستند؟ آنهایی که ارتباطشان با خدا را قویتر برقرار کردند و آنهایی که نمازشان، قرآنشان و ارتباطات دینیشان و نشست و برخواست با علمای دینی را همچون شهید صیاد که اشاره کردم حفظ میکردند موفق میشدند، ایشان با علمای دینی که مینشستند واقعاً درس میگرفتند و این درس فقط یک درس ذهنی نبود و دیده میشد که چیزی که مثلاً از آقای بهاءالدینی گرفته بود، در رفتارهای عملیاش بروز پیدا میکند؛ این بود که یک شخصیت تأثیرگذار بود، فلذا من میخواهم بگویم که این بحث بازرسی یک برکات جمعی برای نیروهای مسلح داشت که همان تحرک و آمادگی بالاتر و جدی گرفتن کار را داشت و یک برکاتیهم برای کسانی که همراه ایشان بودند، چه افراد بازرسیشونده و چه افراد بازرس، بحثهای تربیتی و اخلاقی و رفتارهای فردی بود در مجموع، یعنی اگر من با شهیدصیاد در تعامل بودم حتما در خانه رفتارم فرق میکرد با بقیه، لذا ببینید اینها زوایایی است که ما کم توجه میکنیم اما شهید صیاد توجه داشت که اگر یک آدم ارتباطات و تعاملاتش بر اساس مبانی دینی شروع کرد به شکل گرفتن، این فقط در سازمان نیست که تأثیرگذار است، یعنی در رفتارهای سازمانی و فراسازمانی و اجتماعی طرف هم تأثیرگذار است و این بود که برجستگیها را به شهید صیاد میداد که محبوب دلها باشد، لذا شما دوره بازرسی را یک دورهای که فقط بهرهمندیاش برای نیروهای مسلح بود نبینید، بیایید و اینگونه ببینید که افرادی که با ایشان تعامل داشتند به مرور شخصیتشان نزدیک شد به شخصیت تأثیرگذار شهید صیاد و این خیلی مهم است.
تحولاتمان در جنگ و بقیه صحنهها، ریشهی تحولیاش این است و اگر انسانها توانستند خودشان را در مسیری شکل بدهند این شکلدهی با معیارهای الهی توانست شکل بگیرد و تأثیرگذاری این موضوع بسیار فراتر از دیگر تأثیرگذاریها است، یک نفر را مثلاً میبینید برای خودش کار میکند، این خیلی اعتبارش کم است؛ یکی هم هست برای مردم و دیگران کار میکند، اینهم تأثیرش محدود است؛ آنکه برای خدا کار کردن را یاد گرفت، هم خودش بهرهی معنوی و دنیوی و آخرتی میبرد هم اجتماع و مردم بالاترین بهره را میبرند و هم اینکه مبنای آن خدایی است؛ یعنی شهید صیاد از این نوع سوم بود و نگاهش نگاه الهی بود و خودش را در محضر خدا میدانست زمانی که داشت بازرسی میکرد و گزارش میداد خودش را در محضر خدا میدانست و واقعا شهید صیاد شیرازی ساخته شدهی امام و مقام معظم رهبری بود و اینکه توانست بدین صورت توجه و رضایت جلب کند به این خاطر بوده است که کارهایش خدایی بود و این خدایی بودنش در چند طریقی بود که من دیدم، تعامل با علما، پیادهسازی این فراگیریها مانند همان نماز شب و توجه به نماز اول وقت و اینکه اینها بروز بیرونی داشت، شاید امیر کوششی یادشان باشد زمانیکه سفری رفته بودیم به جزایر و آقای حیدرپور که قرار بود با هلیکوپتر از جزایر برگردد نرسید و به سانسِت (غروب) خورد و شهید صیاد با آن نظم و دقتش هم حضور داشت و ما نگران بودیم و انتظار یک تندی و برخورد شدید را داشتیم اما خیلی عجیب بود که صحنه کاملا متفاوت شد؛ اینها از آدمهای عادی ساخته نیست مگر اینکه انسان توانسته باشد موارد خودسازی را به معنای حقیقی و کاملش انجام داده باشد، یک انسان در چنین حد از شخصیت اعتقادی و دینی و جایگاه سازمانی اجازه نمیداد یک سرباز کفشش را واکس بزند، اگر واکس میزد به او معترض میشد و میگفت:
«پسرم کفش هیچکسی را واکس نزن، فقط کفش خودت را باید واکس بزنی.» این خیلی مهم است درحالیکه برای دیگران این موارد بسیار عادی و معمولی است و برای خودش هم توجیه میکند که من وقت ندارم او وقت دارد و انجام میدهد، درحالیکه شهید صیاد نهی میکرد و نمیخواست شخصیت سرباز یک شخصیت خرد شده و ضعیفی تلقی بشود، و تا
کسی میدید که شخصیتی مثل شهید صیاد اینگونه رفتار میکند احساس غرور میکرد و میفهمید منهم یک شخصیت انسانی برای خودم دارم!
منبع : از نگاه او، فردپور، حسن، ایران سبز،1400، تهران