ارتش در دیده و شنیده ها (35)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۶
فشرده ای از دیدهها و شنیدههای سرهنگ سید محمد علی شریفالنسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / تو نیکی کن و در دجله انداز – حادثه خبر نمیکند
پاکسازی روستاها و محورها
من از ابتدا با پاکسازی روستاها و جادهها به این معنا که چندین قبضه اسلحه جمع آوری شود و چند نفر از آنان کشته و زخمی و از ما شهید و مجروح و اسیر و چند نفر مسلح هم دستگیر و اعدام شوند مخالف بودم. معتقد بودم که با اعمال و رفتار نیک و مردم یاری در سایه نشان دادن قدرت و صلابت نظامی میتوانیم نظر مردم را به خود جلب کنیم و اصل مهم جداسازی مردم از عناصر مسلح و جدائی طلب را تحقق بخشیم. بوضوح میدیدم که پاکسازیها اغلب فاقد اثر مثبت و حتی از دیدگاه تخصصی مخرب است. ضد انقلاب در مناطق نا ارام مثل کردستان از ضعفها و اشتباهات ما بهره برداری میکند. دو نفر جوان گرسنه و پابرهنه و فریب خورده با حقوق ناچیز را به کار میگیرند تا با تیر اندازی در ابتدا و انتهای ستون و به آتش کشیدن کاروان نظامی خود را قهرمان و ما را زبون و ذلیل معرفی میکنند و با این ترتیب بر دامنه نفوذشان در منطقه میافزایند.
بر این اساس و برای نشان دادن بهترین روش آموزش دانشجویان به شرح زیر عمل میکردیم.
1-تیم پیشرو متشکل از دانشجویان تیراندازماهر نقاط سرکوب روستا را سحرگاهان با غافلگیری اشغال کرده و امنیت مورد نیاز را برای ورود تیمهای دیگرفراهم میکردند.
2-تیم تبلیغات با اعلام بوسیله بلندگوی دستی به اهالی اطمینان میدادند که در صورت همکاری کوچکترین اتفاقی برایشان نمی افتد و بایستی سلاحهای خود را تسلیم کنند.همه تلاش این تیم در این خلاصه میشد که در پاکسازی کمترین اثرمخربی در اذهان مردم بر جای نماند.و آنرا یک وظیفه ملی برای ایجاد امنیت تلقی کنند.
3-تیم جستوجو وظیفه خود را برای کشف اسلحه و افراد مخفی شده خانه به خانه و کوچه به کوچه ادامه میدادند.
4-تیم مردم یاری با بستههای خواربار و قند و شکر و امثال آن به کمک مجروحان و یتیمان و بی سرپرستان میرفت و گاه با اهدا نفت به آنان کمک میکرد.
5-تیم پزشکی به مداوای بیماران میپرداخت و به اعزام بیماران سخت به سنندج و یا تهران کمک میداد.
گاه تیم پزشکی ناگزیر میشد خانه ای و یا دخمه ای را سمپاشی و تمام لباسها و لحاف و تشک و کرسی پیرزن یا پیرمردی را که درنهایت سختی گذران میکردند آتش بزنند و از محل کمکهای مردمی جبران کنند.
گزارش رسید که بانویی از خانواده ای محروم به بیماری سرطان دچار شده و روزهای سختی را میگذراند. با در اختیار گذاشتن هزینه سفر او را به بیمارستان امام خمینی تهران بخش رادیولوژی اعزام کردیم و تحت نظارت دکتر مقصودی دائی خودم تحت مداوا قرار گرفت. ایشان رئیس بخش بود.
دانشجویان دانشگاه افسری هر کدام خاطرات شنیدنی از این اردوگاه دارند.قاسم فراوان از مدیران فرهیخته پدافند هوایی میگوید در یکی از این پاکسازیها آنچنان تحت تأثیر محرومیت مردم قرار گرفته بودم که همه اندوختهای خود را در رفع مشکلات آنان هزینه کردم و تا آخر ماه خودم برای هزینههایم دچار مشکل بودم. محمود اماناللهی در پاکسازیها از آن جهت که زبان مادری اش کردی بود با یک دنیا شور و هیجان نقش بزرگی بر عهده داشت.
و بعدها هرکدام از این دانشجویان را میدیدم آنها میگفتند این دوره به راستی برای ما بسیار ارزشمند و دانش افزا بود.
اینها همانهایی شدند که بعدها با وقوع جنگ در نقش فرماندهان گروهان و بعدها فرماندهان گردانها و تیپهای رزمی شدند و تعداد زیادی هم به شهادت رسیدند.
در پایان اردوگاه ازتلاش تیم کلاه سبزها در آموزش دانشجویان قدردانی شد و دانشجویان با احساس موفقیت به تهران بازگشتند. سرهنگ نامجو فرمانده دانشکده از برنامه آموزشی یک ماهه دانشجویان اظهار رضایت کرد.
سخن آخر
وقایع ششماه اول سال 59 در کشور فضایی پرتنش بود اختلاف بین بنیصدر و سایر قوا در حال شدت گرفتن بود و محیط دانشکده افسری نیز از این فضا مصون نبود ورود به دسته بندیهای سیاسی در دانشکده افسری پیشینه ناخوشایندی داشت و امام خمینی مدام به دوری قوای مسلح از آلودگی به گرایشهای سیاسی تأکید میکردند. عزیمت دانشجویان به اردوگاه موچش سبب دوری موقت از این فضا و محیط شد و علاوه بر آن دانشجویان با آموختن آموزشهایی اساسی در حوزه جنگهای چریکی در سالهای بعد و در نقش فرمانده از آن بهرههای بسیاری بردند.