ارتش در دیده و شنیده ها (18)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹
فشرده ای از دیدهها و شنیدههای سرهنگ سید محمد علی شریفالنسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / مشاور قرهباغی و دوست قرنی – قرنی، اسطورهای ماندگار – اثرات تخریبی فیلم خونبارش
مشاور قرهباغی و دوست قرنی
روزهای نخست پیروزی انقلاب، سپهبد هوشنگ حاتم را در اتاق مجاور قرنی دیدم که برای مدتی کوتاه به عنوان مشاور مخصوص همکاری داشت. او میگفت : همه ردههای بالا و هم طرازان من رفته اند، اما قرنی انتظار دارد که در کنارش بمانم. از صحبتهای وی فهمیدم، باهم دوست قدیمی هستند و خود نیز علاقمند است در آن روزهای حساس منشا اثر باشد. او میگفت معاون و مشاور نزدیک ارتشبد قرهباغی بودم و از مدتها قبل به او میگفتم انقلاب بزرگی در پیش است و هر روز به پیروزی نزدیکتر میشود. افراد ارتش در حکومت نظامی و تظاهرات با مردم کنار آمده و صمیمی شدهاند. مردم نیز آنان را در آغوش میگیرند و زنده باد ارتش میگویند. سربازان پادگانها را ترک گفته و آنان که مانده اند موافق رژیم نیستند. دیگر منتظر چه هستی، یک راه بیشتر نمانده است. شرایط را باید درک کرد.
قرهباغی سرسختی نشان میداد و زیر بار نمیرفت و میگفت دردسر برایم درست نکن، بگذار وظیفه ام را انجام دهم.
حاتم میگفت آنقدر پافشاری و اصرار کردم که خسته شدم، در نهایت متن بیطرفی ارتش با مردم را نوشتم و مقابل او گذاشتم و با تحکم به او گفتم:امضاء کن، خود و مملکت را نجات بده! راهی جز این نمانده است. قرهباغی در حالیکه با نگرانی و استیصال به من خیره شده بود، گفت: خودت امضا کردهای؟ گفتم: بفرمایید، این هم امضای من. گفت: بله امرای دیگر هم امضا کنند و من این کار را کردم وقتی فهمید سران ستاد ارتش با من هم عقیده اند، با دستی لرزان امضاء کرد و گفت: فوراً بدهید از رادیو و تلویزیون پخش کنند.
حاتم از این که اعلامیه را با انشاء و به خط خود نوشته بود خوشحال بود و میگفت، اگر این کار یک هفته یا ده روز قبل انجام شده بود، ارتش یکپارچه و دست نخورده میماند و ما نظامیان، امروز در مقابل ملت و رهبری سرافراز بودیم. او از اینکه اسلحه دست توده مردم افتاده و کردستان و گنبد دچار آشوب شده، شدیداً رنج میبرد و میگفت: عامل همه این گرفتاریها، رئیس ستاد وقت بود که دیر تصمیم گرفت.
قرنی، اسطورهای ماندگار
قرنی در بین امرا و فرماندهان رده بالای رژیم، دوستان خوب و با وفایی داشت و در طول سالیان زندان و بر کنار بودن از خدمت، با دانش و هوش اطلاعاتی قوی خود، توانسته بود دقیقترین خبرها را از نقاط ضعف حکومت شاه، به مرکزیت انقلاب و رهبری منتقل کند. اسناد باقیمانده از ساواک نشان میدهد که رژیم شاه، اعمال و رفتار او راپیوسته زیر نظر داشته است.
نقش قرنی در دمیدن روحیه آزادمنشی و مردم دوستی به ارتش شاه، بسیار ارزنده و ستودنی است و تلاشهای مخلصانه و شجاعانه او در همراهی با نهضت و به بار نشستن انقلاب اسلامی به عنوان یار دیرینه و وفادار حضرت امام، به تمامی زیبا و اسطورهای ماندگار است. ثمره کار و شخصیت ممتاز او بر اعتبار ارتش در روزهای بحرانی پیش از انقلاب افزود و راه گشا و مشوق حماسههای بعدی این نیروی قدرتمند الهی در خدمت به اسلام و میهن اسلامی شد.
شاید اگر امثال قرنیها نبودند، انحلال ارتش به دست دشمنان نظام عملی میشد و دیگر معلوم نبود، سرنوشت انقلاب و مملکت با آن همه دشمن داخلی و خارجی به کجا میانجامید.
به هر حال برخوردهای حکیمانه حضرت امام با نظامیان و حضور و درخشش أمثال قرنیها، به عنوان الگو و اسوه و تلاش انقلابیون ارتش و نظامیان پاک نهاد و متعهد، در طول حاکمیت فرمانداری نظامی مانع استفاده ابزاری از نیروهای مسلح شد و نه تنها سران رژیم شاه موفق به ایجاد رویارویی ارتش با مردم نشدند، بلکه شعار زیبای ” ارتش فدای ملت و ملت فدای ارتش” در صبح پیروزی انقلاب، امید دشمنان قسم خورده نظام و مملکت را مبدل به یاس کرد و این معجزه بزرگ، در تاریخ نهضتهای جهانی تا کنون بی سابقه بوده و ملت ایران و ارتش ایران باید به آن سرافراز باشد.
امیر سرلشکر قرنی با همه هوشمندی و نبوغ ذاتی، در مقابل دخالتهای ناروا و بی منطق حکومت موقت و بخصوص سیاستهای ناشیانه آنان در مقابله با آشوبهای کردستان، تاب مقاومت نیاورد و بعد از ۶ هفته تلاش شبانه روزی، با تقدیم رنج نامه ای به خدمت حضرت امام، استعفا داد. اولین امیر ارتش اسلامی بود که یک ماه بعد، ناجوانمردانه و مظلومانه توسط گروه فرقان به شهادت رسید. خاطرات ستوان توتیایی آن روز و سرتیپ2 توتیایی امروز که در اتاق کار آن بزرگمرد شاهد درگیریهای لفظی و دفاع سرسختانه وی از عملکرد شجاعانه ارتش در کردستان بود، شنیدنی است. ستوان توتیایی به عنوان جوانترین عنصر گروه نامجو و رحیمی در اغلب حوادث روزهای بحرانی انقلاب، در کنار دیگران حضور فعال داشته است.
اثرات تخریبی فیلم خونبارش
زمانی که قطب زاده مسئول رادیو و تلویزیون بود فیلمی به نام خونبارش در دست تهیه بود و نشان میداد که عوامل فرمانداری نظامی در میدان ۱۷ شهریور جوی خون راه انداخته اند.موضوع را به عرض حضرت آیتالله خامنهای که در آن زمان به تازگی به نمایندگی حضرت امام در ارتش منصوب شده بودند، رساندیم. ایشان متغیر شدند و به قطب زاده تلفن کردند و فرمودند، سرگرد شریفالنسب از طرف من میآید، به حرفهای او گوش دهید. دو نفر را با خود بردم. وقتی به سازمان رادیو و تلویزیون رفتیم، بیش از هر چیزی از بی حجابی خانمها و سهلانگاری مدیریت، که خود را از ارکان انقلاب میدانست، یکه خوردیم و با ناراحتی با ایشان روبرو شدیم و موضوع فیلم را باز گفتم. گفت: مگر ما انقلاب نکرده ایم که حقایق را به مردم بگوییم؟ گفتیم چه حقیقتی بالاتر از اینکه نظامیان ما هم اکنون در کردستان با دشمنان انقلاب میجنگند و مظلومانه خون میدهند. او گفت، و ما هم گفتیم. بالأخره قانع نشد. با عصبانیت گفت، این فیلم باید پخش شود. ما هم که از اوضاع سازمان او دل خوشی نداشتیم، گفتیم مطمئن باشید، جلوی آن را خواهیم گرفت و بازگشتیم.دقایقی بعد، وقتی برای گزارش، ما حضور حضرت آیتالله خامنهای رسیدیم، فرمودند: با او چه کردید، خیلی به هم ریخته بود، میگفت رضاخان را نزد من فرستادهاید. وقتی چگونگی به عرض ایشان رسید، فرمودند، خوب کردید. با قدرت بایستید، مرا هم در جریان بگذارید.این فیلم با حمایت ایشان، دچار تغییرات اساسی شد و با تایید نهایی اجازه پخش یافت.
منبع : ارتش در دیدهها و شنیدهها - سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب - انتشارات ایران سبز1401