banner

ارتش در دیده و شنیده ها (13)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸

فشرده ای از دیده‌ها و شنیده‌های سرهنگ سید محمد علی شریف‌النسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / عملکرد کمیته نظامی انقلاب – همکاری با سرلشکر قرنی

همکاری با سرلشکر قرنی

روز ۲۳ بهمن سرلشکر قرنی ستاد خود را از اقامتگاه موقت حضرت امام در خیابان ایران به ستاد بزرگ ارتش در چهارراه قصر تغییر مکان داد، ما نیز به دنبال او حرکت کردیم. سرگرد سلیمی با مشاهده مجدد همراهان قرنی با عصبانیت گفت، باز هم می‌گویم ما با این گروه هم خوانی نداریم و باید فکر اساسی کنیم و از پله‌های ستاد پایین رفت و بقیه هم متحیر که چه باید بکنند.

ابتکار عمل را، دست گرفتم و گفتم کجا می‌روید، ما را فرستاده اند که بمانیم و اوضاع را سروسامان بدهیم. یکی از اتاقها باز بود. گفتم بفرمایید بنشینید تا در وضعیت نفوذ کنیم. به تنهایی به بررسی پرداختم، و در حالی‌که ظاهری مانند چریکهای مردمی داشتم و رفت و آمدم عادی می‌نمود، به سرعت خود را به سرلشکر قرنی رساندم و حضور و ماموریت گروه مان را بطور خلاصه بازگو کردم. ایشان از همکاری ما استقبال کرد و از کسانی که به عنوان دستیار و همکار با او همراه شده و ارتش را در قبضه خود گرفته بودند، اظهار ناخشنودی نمود و خواست که ارتباط گروه با ایشان مخفی بماند و تنها من در تماس باشم. دفتر سرلشکر قرنی، همان دفتر سابق ارتشبد قره‌باغی بود، لکن به دنبال باز داشت‌ها و بگیر و ببندها کارکنان ستاد کار خود را رها کرده و حتی یک نفر ماشین نویس هم سرخدمت حاضر نبود. ما نیز بدون اینکه اطرافیان خبر دارشوند، در یکی از طبقات که قبلا در اختیار مستشاری آمریکا بود مستقر شدیم. این طبقه با تمامی پادگان‌ها ارتباط تلفنی مستقیم داشت که برای گروه ما جایگاه بسیار مناسب و ارزشمندی بود. در همین روزها، ستاد بزرگ ارتش به ستاد ارتش ملی اسلامی تغییر نام داد. ساعاتی نگذشته بود که معلوم شد، مسئولیت حراست ستاد ارتش بر عهده نیروهای مردمی تحت فرماندهی حاج اکبر پوراستاد است، او چریک پیر، و مجاهد زندان رفته ای بود که در بازار تهران بازرگانی داشت و در کارخرید و فروش آهن بود. او از نزدیک با مقامات عالی انقلاب و همه گروه‌های مبارز و از جمله سرگرد رحیمی از دوران مبارزه علیه رژیم شاه آشنایی داشت. با این ترتیب با او و نیروهای تحت امر وی به آسانی گره خوردیم و این امر در کنترل رفت و آمدها و حفاظت از مجموعه ستاد مشترک به شدت اثر گذار بود.

همراهان سرلشکر قرنی اغلب از دوستان قدیم وی بودند و گاه سابقه مبارزات سیاسی هم داشتند. ولی در مجموع، از وضعیت انقلابی کشور و ارتش بی اطلاع بودند و نمی دانستند در مقابل تعدد تلفنها که خبر از حمله به پادگان‌ها، خانه‌های سازمانی، غارت اسلحه و مهمات، خودروهای سبک و سنگین ارتش، تهدید و تحقیر نظامیان می‌داد چه باید بکنند.

در ازدحام شدید وموج سروصدا، رئیس این تیم را دیدم که با صدای بلند می‌گفت، یک نفر این اعلامیه را به رادیو و تلویزیون بدهد پخش کنند. اعلامیه را گرفتم و به سرگرد رحیمی دادم. معلوم شد اینان خود را به عنوان فرماندهان و کارگزاران ارتش انقلابی معرفی می‌کنند، در حالی‌که نه قرنی خبر دارد و نه از جایی تأییدشان آمده است. سرگردرحیمی با مهندس مهدی چمران که در نخست وزیری مسئولیت رادیو و تلویزیون را بر عهده داشت، تماس می‌گیرد و می‌گوید اگر خبری از ارتش برای پخش به شما رسید، دست نگهدارید. دوستان قرنی می‌بینند کسی به حرفهایشان اهمیت نمی‌دهد، به سراغ روزنامه‌ها می‌روند و منظور خود را از آن طریق عملی می‌کنند.

در روزهای نخست پیروزی انقلاب، جمعیت در اتاق قرنی از سر و کول هم بالا می‌رفتند، و گروهی برای تبریک و گروهی هم برای طرح مشکلات و درخواست مطالبات و یا گله گذاری و شکایت از ظلمها و ستمهای رژیم گذشته آمده بودند. قرنی که خود را برای چنین وضعیت آماده نکرده بود، به شدت كلافه به نظر می‌رسید و می‌خواست هر چه زودتر از توانا‌یی‌‌های گروه ما با خبر شود.

پادگان سنندج تهدید می‌شود، در دفتر سرلشکر قرنی چندین تلفن زنگ می‌خورد و خبرها یکی از دیگری بدتر و نگران کننده می‌رسید و من تنها کسی بودم که می‌توانستم مستقیما در جریان مشکلات وی باشم. در یک لحظه رو به من کرد و گفت : با خبرهایی که هم اینک رسیده اگر تا ساعتی دیگر فرمانده لشکر سنندج معرفی نشود، فاتحه کردستان را باید خواند. گفتم نگران نباشید، فرمانده لشکر به زودی حضورتان معرفی خواهد شد. خواسته قرنی را به گروه رساندم و حضور سرگرد مهدی کتیبه را در سنندج یاد آور شدم و او را برای این منظور پیشنهاد کردم. او از اعضای قدیمی گروه خودمان بود. اغلب همکاران نظامی نیز، ایشان را افسری شایسته، شجاع و کارآمد می‌شناختند. گروه از پیشنهاد من استقبال کرد، قرنی هم پذیرفت و گفت چگونه به ایشان ابلاغ می‌کنید ؟ گفتم، دقایقی دیگر از رادیو خواهید شنید. مأموریت در چند کلمه خلاصه می‌شد: (سرکار سرگرد مهدی کتیبه، جنابعالی از این لحظه فرماندهی لشکر سنندج را عهده دار هستید، با این شماره تلفن‌.‌.. با ستاد ارتش تماس حاصل کنید) لحظاتی بعد ارتباط برقرار شد و سرگرد کتیبه که مورد اعتماد همکاران نظامی و روحانیت سنندج بود، فرماندهی را عهده دار گردید و با قدرت و قاطعیت بر اوضاع مسلط شد.

خبرهای بعدی از سنندج، به مرحوم قرنی رسیده بود و شادمان به نظر می‌آمد. به من گفت: در فرصتی که دوستان من برای صرف ناهار از ستاد خارج می‌شوند، می‌خواهم با یکایک شما آشنا شوم. ملاقات با قرنی به طور دسته جمعی انجام شد. هر یک از ما باید سوابق خدمتی خود را می‌گفتیم. با سوالاتی که می‌کرد بر روی فرایض مذهبی و محوریت نماز حساسیت نشان می‌داد. ایشان نیز به سوابق مبارزاتی خود که دو بار و جمعا ۵ سال زندان رفته بود‌.‌اشاره داشت و شرایط حساس و بحرانی انقلاب و ارتش را تشریح کرد و گفت دوستانی که در اطراف من جمع شده‌اند، برای این کار ساخته نشده و خود را به من تحمیل کرده اند و در اولین فرصت عذرشان را خواهم خواست.

منبع : ارتش در دیده‌ها و شنیده‌ها - سرهنگ سید محمدعلی شریف‌النسب - انتشارات ایران سبز1401

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign