ارتش در دیده و شنیده ها (11)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۱
فشرده ای از دیدهها و شنیدههای سرهنگ سید محمد علی شریفالنسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / انقلاب و بی خبری فرماندهان – تشریف فرمایی حضرت امام – مردم مسلح شده بودند
انقلاب و بی خبری فرماندهان
در ویترین دانشکده فرماندهی و ستاد اعلام کرده بودند هرکس مایل است میتواند یک قبضه تفنگ ژ-3 و صد تیر فشنگ برای دفاع از خانواده خود دریافت کند. این تصمیم تحت فشار بعضی از نظامیانی که میگفتند امنیت نداریم، صادر شده بود. به اقاربپرست گفتم، این نشانه نهایت ضعف و زبونی نظام است. جای تعجب است که فرماندهان وابسته به شاه تا این حد از مسائل روز مملکت به دور هستند. این اسلحه به چه کارمان میآید، آنان توقع دارند با همسایگان و اقواممان نبرد کنیم. گفتم، اگر یک نسخه برای رده بالا پیدا میکردیم خوب بود. دقایقی بعد اقاربپرست با یک برگ اعلامیه آمد، گفتم از کجا؟ گفت، از تابلوی اعلانات، گفتم کار خطرناکی کردی، مطالب آن را در ذهنمان ثبت کردیم و به جای خود باز گرداندیم.
تشریف فرمایی حضرت امام
تشریف فرمایی حضرت امام روز ۱۲ بهمن موج عظیمی از شادی و نشاط در تمامی طبقات جامعه پدید آورد و مدرسه علوی اقامتگاه موقت ایشان در نظر گرفته شد.سرگرد محمدرضا رحیمی عضو موثر ستاد استقبال بود و با کمک برخی از دوستانمان در برقراری امنیت در طول مسیر و در تمامی مدت اقامت ایشان نقش فعال داشت.
به آخرین روزهای حکومت ۳۷ ساله پهلوی دوم نزدیک میشدیم. جلسات مشورتی ستاد مشترک به ریاست ارتشبد قرهباغی و گاه در حضور شاپور بختیار، برای جمع و جور کردن ارتش راه به جایی نمی برد و بی نتیجه به پایان میرسید. نخست وزیر وقت و فرماندهان رده بالا و مستشاران آمریکایی شکست دژ تسخیر ناپذیر قدرت را درک کرده بودند.اما به روی خود نمیآوردند. اغلب فرماندهان رده بالا درخواست بازنشستگی خود را آماده داشتند و یا به دنبال راه فرار میگشتند، خودباختگی و درماندگی در برابر امواج انقلاب به اوج خود رسیده بود
مردم مسلح شده بودند
انقلاب به سرعت پیش میرفت و نیروهای مردمی بخصوص شبها، اغلب خیابانهای اصلی را با لاستیکهای فرسوده به آتش میکشیدند تا مانع رسیدن عوامل فرمانداری نظامی شوند.
بعد از غروب آفتاب، به اتفاق اقاربپرست و فروزان به پایگاههای مردمی سر میزدیم و خطر کار با سلاح و نگهداری مهمات و کوکتل مولوتوف را به آنان آموزش میدادیم. منطقه عمل ما خیابان ستارخان بود. از منزل فروزان برای نیروهای مردمی غذا میفرستادند. نمیدانم چه حکمتی بود که غذاهایشان اغلب ته چین مرغ بود و بوی زعفران آن از صد متری به مشام میرسید. به دلیل نزدیک بودن خانه فروزان، مردم ما را شناخته بودند و میدانستند که ارتشی و همراه و دلسوزشان هستیم.
اغلب تا یکی دو ساعت بعد از نیمه شب در ماموریت خیابانی بودیم. اقاربپرست از تلفن عمومی با رده بالا در تماس بود و بده بستان اطلاعاتی داشت. در یکی از این تماسها در شب 21 بهمن گفته بودند پرسنل انقلابی نیروی هوایی در محاصره میباشند و نیروهای ضد شورش هر لحظه به آنان نزدیکتر میشوند. راه کار خواسته بودند که گشودن جبهههای تازه علیه نیروهای رژیم به نظرمان راه کار مناسب و منحصر به فردی بود که میتوانست کارگشا باشد.
در آخرین تماس به اقاربپرست میگویند: بروید استراحت کنید و به اتفاق فرداصبح، در اقامتگاه موقت حضرت امام، در مدرسه علوی باشید.اقاربپرست میگوید چگونه بیاییم، میگویند: به منزل آقای دکتر واعظی در خیابان ایرانبروید، و همسر ایشان شما را راهنمایی خواهد کرد. آقای دکتر واعظی بعد از پیروزی انقلاب اولین استاندار اصفهان بودند.
منبع : ارتش در دیدهها و شنیدهها - سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب - انتشارات ایران سبز1401