ارتش در دیده و شنیدهها (7)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹
فشرده ای از دیدهها و شنیدههای سرهنگ سید محمد علی شریفالنسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / ژنرالهایزر و کودتای آمریکایی – هستههای مقاومت و طرح ضد کودتا
ژنرالهایزر و کودتای آمریکایی
یوسف کلاهدوز از گارد شاهنشاهی اطلاع میداد که ژنرال هایزر از شهریور ۵۷ به بعد چندین سفر برای طراحی و مدیریت عملکرد ارتش در حفظ رژیم، به ایران داشته است. ما هم از آن تاریخ به بعد ماموریت هستههای مقاومت و طرح خود را “ضد کودتا” نامیدیم.
منصور وطنپور بعد از پیروزی انقلاب در تایید این مطلب، میگفت چند روز نزدیک به تشریف فرمایی حضرت امام، فرمانده هوانیروز مرا احضار کرد و نامهای با مهری به کلی سری در اختیارم گذاشت که میبایستی تا دستور ثانوی از آن نگهداری کرده و آماده ابلاغ ماموریت باشم. از روی کنجکاوی میخواستم بدانم قضیه چیست؟ هرچه تلاش کردم نتیجه نگرفتم. سرانجام به نظرم رسید موضوع را با امیر سرلشکر قرنی که با مرکزیت انقلاب در ارتباط بود، در میان گذارم. نامه را چند ساعتی نزد ایشان گذاشتم و بدون کوچکترین اثر و تغییری پس گرفتم. معلوم شد ماموریت من در رابطه با انقلاب و ربودن حضرت امام (ره) از یک نقطه معلوم و تحویل ایشان به پایگاه و مقصد مشخص دیگری میباشد که در دستور بعدی از آن خبردار میشدم.
منصور وطنپور از افسران برجسته تکاور و نیروهای ویژه و استاد خلبان نمونه هوانیروز بود که بسیاری از خلبانان شجاع و پر تلاش ما در ناآرامیهای کردستان و دفاع مقدس از شاگردان او میباشند.
وطنپور روزهای نخستین جنگ، فرمانده گروه شکار تانک هوانیروز در اهواز بود و دراولین و آخرین پرواز هر روز، انبوه تانکهای عراقی را هدف قرار میداد و به عقبنشینی و فرار وا میداشت. نقش او و همرزمانش در متوقف کردن یورش سیل آسای صدامیان برای تصرف اهواز و خوزستان و شکست انقلاب ستودنی و غیرقابل توصیف است.
شامگاه نهم مهر ۵۹ هلیکوپتر وی در آخرین ماموریت رزمی دچار سانحه شد و در نزدیکی پادگان دشت آزادگان سقوط کرد. من از فاصله 200 متری شاهد انفجار و پرتاب قطعات هلیکوپتر وی بودم که خود در شعلههای آتش، در آن غروب غم انگیز با سربلندی و افتخار به سوی ابدیت ره میسپرد. ساعتی بعد این خبر را در ستاد جنگهای نامنظم به عرض حضرت آیتالله خامنهای و شهید چمران رساندم که برایشان تکان دهنده و تأثر انگیز بود.
هستههای مقاومت و طرح ضد کودتا
سخن از ارتباط گروه ما با گروه سرهنگ فروزان بود. برای حکمیت بین دو گروه، آیتالله موسوی اردبیلی را مناسب دانستیم. در آن ایام از فعالان انقلاب و از نزدیکان به مرکز رهبری بودند و با خانواده فروزان نیز آشنایی دیرینه داشتند.چند روز بعد با حضور ایشان و نمایندگان دو گروه، جلسهای در منزل پدر آقای فروزان در خیابان بهبودی تشکیل دادیم. دقایقی در انتظار یوسف کلاهدوز ماندیم که به علت حادثه ناهارخوری گارد، موفق به حضور نشده بود.
آیتالله موسوی اردبیلی که با تصمیم شجاعانه در این جلسه شرکت کرده بود، پس از آشنایی با نمایندگان دو گروه، جزئیات هر یک از طرحها را جویا شدند و قرار شد نظر ردههای بالایی انقلاب متعاقباً اعلام شود.
فردای آن روز سرهنگ هوشنگ عطاریان، استاد مشهور دانشکده که به نظر یک نظامی انقلابی شناخته میشد و با تعدادی دیگر از نمایندگان یگانهای مرکز در جلسه دیروز شرکت داشت، بعد از کلاس مرا کنار کشید در حالیکه به شدت میلرزید، گفت من زن و بچه دارم. دانستیم که او مرد این میدان نیست، گفتم اتفاقی نیفتاده و اجباری در کار نیست، ما میخواهیم جلوی خونریزی گرفته شود و او را به مرور از برنامهها خارج کردیم.
دو روز بعد موافقت ردههای بالای انقلاب با توسعه هستههای مقاومت و “طرح ضد کودتا” اعلام شد و دو گروه بایکدیگر هماهنگ شدیم.
منبع : ارتش در دیدهها و شنیدهها - سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب - انتشارات ایران سبز1401