ارتش در دیده و شنیدهها (6)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۸
فشرده ای از دیدهها و شنیدههای سرهنگ سید محمد علی شریفالنسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / سرهنگ فروزان و انقلاب
سرهنگ فروزان و انقلاب
در یکی از روزهای بحرانی پیش از انقلاب،با سرهنگ فروزان،استاد دانشکده فرماندهی و ستاد کلاس داشتیم و معروف بود که بسیار سختگیر است و اگر ۳۰ ثانیه دیر به کلاس بیایید راهتان نمیدهد. در آن روزها به ما گفته بودند لباس نظامی نپوشید و کتابها و مدارک نظامی را با کیف حمل نکنید، مبادا شناسایی شوید هر چه داشتیم در یک کیسه پلاستیکی میریختیم که توجه دیگران را جلب نکند. دستههای منظم تظاهرکننده را از پنجره کلاسهایمان در خیابان دانشگاه جنگ میدیدیم که در شعارهای خود خواستار حکومت علی(ع) بودند و با آرامش عبور میکردند و کاری به کار دانشکده فرماندهی و ستاد و دبیرستان نظام که کمی دورتر از ما بود نداشتند و دلیل روشن آن، حمایت حضرت امام (ره) از ارتش بود که میفرمودند:”ارتش متعلق به اسلام و همراه ملت است.”
در آن روز، من یک دقیقه به کلاس فروزان دیر وارد میشدم. انتظار داشتم با برخورد سخت او روبهرو شوم، ندیده گرفت و سر خود را برگرداند، و به سرعت جای خود نشستم. کلاس که در سکوت کامل به سر میبرد، ناگهان متوجه سر و صدای کتابها و مدارک من شد که از کیسه در میآوردم. فروزان رو به من کرد و گفت شریفالنسب در کیسهات چه داری؟ گفتم: استاد، کیسه ام تهی است. گفت: کیسهها همه تهی است و درس را شروع کرد. فهمیدم میخواهد بگوید دیگر کاری از شاه و شاپور بختیار آخرین نخست وزیر وی ساخته نیست، کفگیر همه آنها به ته دیگ خورده و امروز و فرداست که انقلاب پیروز است.
در آن روزها نیمی از وقت کلاسهای نظامی با بحث سیاسی میگذشت. دانشجویان به پروپای استادان میپیچیدند، آنان هم نمیتوانستند پاسخهای شفاف بدهند. اما دانشجویان به مکنونات قلبی استادان، طرفدار یا مخالف یا بیطرف پی میبردند. اما سرهنگ فروزان، شفاف حرف خود را میزد و اغلب دانشجویان، او را افسری خردمند، شجاع و مدافع انقلاب میشناختند. موضوع را با اقاربپرست که در کلاس دیگری بود در میان گذاشتم و گفتم نیروی ارزشمندی است، بیا با او تماس بگیریم. گفت: عجله نکن مگر میشود به این زودی اعتماد کرد. گفتم: حسن جان مطمئن باش، درست شناختم. او گفت تا زمانیکه تایید او را از رده بالا نگرفتهایم، دست نگهدار. دو سه روز بعد گفت برنامه خود را پیاده کن. در راحت باش به اقاربپرست گفتم، مراقب اطرافمان باش و در حالی که کتابی به دست داشتم و وانمود میکردم که سوال نظامی دارم به ایشان نزدیک شدم و گفتم ممکن است شماره تلفن منزل خود را به ما بدهید؟ گفت: بله و ما شامگاهان آن روز در مجتمع مسکونی ارکیده، پشت پمپ بنزین ستارخان در خدمت ایشان بودیم.
بعد از سلام و مقدمات گفتیم، استاد از اوضاع مملکت چه خبر دارید؟ گفت: خودتان بهتر میدانید، زمامداران فاسد میخواهند ارتش را رودرروی مردم قرار دهند و مملکت را برای منافع خود به آتش بکشند. گفتیم چه باید کرد؟ گفت: باید خون بدهیم با تعجب گفتیم چگونه و با چه هدفی؟ گفت: میخواهیم همین روزها با ۵۰۰ نفر از دوستان متعهد و مورد اعتماد مان در میدان ۲۴ اسفند “میدان انقلاب کنونی” با لباس نظامی و مسلحانه رژه برویم. به مردم بگوییم ارتش گوش به فرمان رهبری و در کنار ملت است، و به رژیم هم بفهمانیم که از ما باید قطع امید کند.
به سرهنگ فروزان گفتیم مبادا چنین کاری کنید، پیامد آن قتل عام همه شماست و انقلاب را بیست سال به عقب خواهد برد. چه بسا که این حرکت در نطفه خفه شود و پای دوستان نظامی متعهدتان هرگز به میدان انقلاب نرسد.
سرهنگ فروزان گفت: برنامه شما چیست؟ گفتیم: ما در تشکیلاتی تحت نظر سرهنگ دوم نامجو فعالیت داریم. سروان اقاربپرست به اتفاق سروان یوسف کلاهدوز از دو سه سال پیش با مسافرت به اغلب شهرستانها و دیدار با دوستان مورد اعتماد خود در یگانهای ارتش و ژاندارمری، آنان را برای چنین روزهایی آموزش دادهاند. در هر پادگان یک گروه سه تا پنج نفره تحت عنوان هسته مقاومت برای مبارزه با رژیم موجودیت یافته. و مأموریت دارند نیروهای متعهد را برای مقابله با کودتا و هر نوع تهدید دیگر علیه انقلاب آماده ساخته ایجاد آمادگی در نیروهای نظامی برای جلوگیری از درگیری و برخورد با مردم اساس کار هستههای مقاومت خواهد بود.
سرهنگ فروزان با عصبانیت گفت این طرح خیلی رندانه است، انقلاب خون میخواهد و شما میخواهید با این حرکت مختصر بعد از پیروزی بگویید ما هم بوده ایم و چنین و چنان کردهایم. بحث به درازا کشید و قرار شد موضوع را با یکی از شخصیتها و مقامات انقلابی در میان بگذاریم و به راهکار واحدی برسیم.
منبع : ارتش در دیدهها و شنیدهها - سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب - انتشارات ایران سبز1401