banner

بوی گل مریم (قسمت سوم)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۶

شروع جنگ تحمیلی

سي و يكم شهريور از آخرين روزهاي مأموريت گردان بود كه اعلام كردند عراق به  ايران حمله كرده است. بههمين دليل شبانه به گردان ما دستور دادند حركت كرده،  جلو برويم؛ زيرا تنها يگاني كه آماده بود و در منطقه حضور داشت ما بوديم . تا نيمههاي شب خود را به حوالي بستان كه تا مرز فاصله زيادي ندارد رسانديم و شب  را در بيابانهاي اطراف بستان با هول و هراس و نگراني به سر برديم؛ چون تا آن وقت  هيچكدام از ما جنگ نديده بوديم و از زد و خورد گلولههاي توپ و تانك و توپخانه  

سابقهاي غير از ميدانهاي تيراندازي و مانورها نداشتيم . نزديك ساعت ٢ بعدازظهر راديو اعلام كرد كه ١٠ هواپيماي جنگنده عراقي به ١٠ شهر ما حمله كرده و آنها را  بمباران كرده اند؛ بمبارانها چون با عجله بوده، تقريباً ناموفق بوده و خسـارات زيـادي

نداشته است. 

ما با دستور جلو رفتيم و تقريباً در خط قرار گرفتيم . هنوز سنگر و خاكريز و خط مقدم را نميشناختيم. نميدانستيم در صورت اعلام خطر حمله هوايي در جبهه  دقيقاً بايد چه كار كنيم. شبها كنار ماشينها ميخوابيديم. درحاليكه خيلي خطرناك بود. روبهروي ما عراقيها روي زمين باز با فاصله تقريباً كمي قرار داشتند . لشكر انبوهي از خودرو، تانكها و ادوات جنگي آنها را ميديدم كه براي تجاوز به خاك ميهن  ما آماده بودند و با پيشروي خود مرتب ما را به عقب ميراندند . نيروهاي ما زياد نبود و چند عدد تانك هم بيش تر نداشتيم. روزها را با تيراندازي رو در رو با عراقيها  ميگذرانديم. چند روزي از شروع جنگ گذشته بود . مرتب ميگفتند توپخانهها ميآيند و پدر دشمن را درميآورند. ما هنوز در انتظار بوديم. اطلاعيههاي ستاد ارتش يكي پس از ديگري صادر ميشد و خبرهاي جبهه را كه خيلي هم خوشحال كننده نبود پخش ميكردند. با فشارهاي دشمن طاقت ما هم تمام شده بود و مرتب  قدمبهقدم عقب ميآمديم. من يك آمبولانس«اُ آز» روسي داشتم. يكي از پزشكياران هم همراه من بود. وقتي كسي مجروح ميشد بعد از انجام كمكهاي اوليه او را به  عقب ميبرديم.

منبع : بوي گل مريم / غلامحسين دربندی؛ هيئت معارف جنگ شهيد سپهبد علي صياد شيرازي. ـ تهران انتشارات عرشان

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign