ارتش در دیده و شنیده ها (32)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
فشرده ای از دیدهها و شنیدههای سرهنگ سید محمد علی شریفالنسب قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی / بازدید فرمانده دانشکده افسری – شرکت در جشن عید فطر
بازدید فرمانده دانشکده افسری
سرهنگ نامجو، فرمانده دانشکده افسری به اتفاق یوسف کلاهدوز، قائم مقام سپاه پاسداران برای بازدید از اردوگاه تشریف فرما شدند. دانشجویان در خارج از اردوگاه در حال آموزش بودند. در حین خوش آمد گویی، موتور سواری در جلوی پایمان ترمز کرد و مرا کنار کشید، مطلبی گفت و رفت. بلافاصله جیپ آماده را سوار شدم وبا اسکورت به دنبالش رفتم. این فرد از مخبران و منابع اطلاعاتی بود که از قهوه خانه نزدیک اردوگاه آمده بود. در قهوه خانه با تعدادی دختر جوان زیر 20 سال با قیافههای عجیب و غریب و آرایشهای مشمئز کننده روبرو شدم. اوضاع و احوال آنها نشان میداد که از شهرهای دور و نزدیک برای دیدار و روحیه و رفاه عناصر مسلح غیر قانونی مستقر در مقرهای کوهستانی آمده بودند. از مشاهده آنان جز تاسف و تأثر نتیجه ای عایدمان نشد. تا نشسته بودیم و با قهوه چی گفتگو میکردیم یکی یکی پنهان شدند. از مخبرمان تشکر کردیم. هنگام بازگشت مهمانان پرسیدند چه اتفاقی افتاده بود ، پس از اینکه موضوع را برایشان گفتم، از ابتکار عمل اردوگاه در مورد جذب افراد محلی اظهار خرسندی کردند.
ساعاتی بعد باتفاق در منطقه کوهستانی اطراف اردوگاه به دیدار روحانی سالخوردهای بنام ماموستا محمدی رفتیم.در بین راه منظور از این ملاقات را پرسیدند، به ایشان گفتم تماس و دیدار با این پیرمرد روحانی، دیدگاهمان را نسبت به کردستان و مسائل و مشکلات ان تغییر میدهد. به اتفاق به محل سکونت ایشان در کپر چوبی زیبایی در دل کوه رفتیم. در حال تعلیم قران به نوه دوازده ساله خود بود. با دیدن ما، یکه خورد و بسیار خرسند شد و به نوه اش گفت هندوانه بزرگی از بوته جدا کن و بیاور، نامجو گفت، ما آمده ایم کسب فیض کنیم، راضی به زحمت شما نیستیم. گفت میخواهم با دسترنج خودم از شما پذیرایی کنم. سخن بزرگی بود. نخستین حرف این روحانی این بود که میگفت، در این 50-60 سالی که در این منطقه در کسوت روحانی انجام وظیفه میکنم، از مأموران دولتی، مثل دانشجویان دانشکده افسری با این فهم و کمال و عشق و انگیزه برای خدمت به مردم ندیده ام و این امر حقانیت حضرت امام و نظام اسلامی را به خوبی به اثبات میرساند. نامجو و کلاهدوز تشکر کردند. گفت سلام مرا به حضرت امام برسانید و بگویید ارادت ما به حضرت امام علی علیه السلام، یک موهبت و عنایت الهی است. جناب شافعی رهبر مذهبی ما در اشعار و اندیشههای خود به این عشق و اعتقاد اعتراف میکند و میگوید اگر حب علی کفر است آشکارا میگویم که عاشق و شیفته علی هستم. سپس چند بیتی از اشعار خود در باره حضرت علی و صفات برجسته ایشان را خواند و متذکر شد که شیعه و سنی هردو پیرو یک مکتب و یک قران هستند و نباید به بیگانگان و دشمنان برای اختلاف افکنی فرصت بدهیم.
ساعتی که در خدمت ماموستا محمدی بودیم، یک دنیا درس جامعه شناسی آموختیم، مناعت طبع و رضایت این روحانی بزرگ از زندگی محقر روستایی، بیش از همه ما را تحت تأثیر قرار داده بود.
در بازگشت از این دیدار دوستانه، به جناب نامجو پیشنهاد بازدید از یک روستای کوهستانی را دادم که با پیروزی انقلاب به گفته شورای روستا به خود باوری رسیده بودند. ایشان با اشتیاق پذیرفت و دقایقی بعد در جمع زن و مرد روستا بودیم که با صمیمیت به استقبال ما آمده بودند.
این روستا در دامنه کوه بلندی قرار داشت و مانند اغلب روستاهای کردستان از چشمه ای زیبا و طبیعت با طراوتی برخوردار بود
رئیس شورا به نمایندگی از طرف اهالی خوش آمد گفت و با لهجه محلی از موفقیت اهالی در بهره برداری از استعدادهای پنهان منطقه خود چنین گفت: هفته بعد از پیروزی انقلاب، شورا با اتکاء به توانائیهای اهالی روستا به سد سازی در دامنه کوه تصمیم گرفت. با این هدف که بارانها و برفهای آب شده در بهار را که هدر میرفت، بر آب چشمه بیافزاید و برای دوران کم آبی تابستان و پائیز ذخیره کند.
پیرمردها منطقهای را برای دریاچه و ذخیره آب انتخاب کرده اند و جوانان برای آوردن سنگ از کوه، اعلام آمادگی نمودند. مانده بود سیمان که با همیاری مردم و کمک هر خانواده در حد توانایی پای کار آمد و همانطور که مشاهده میفرمائید، آب دریاچه به حدی است که هم زمینهای بایر را سرسبز کرده و اضافه آن، روستاهای اطراف را هم سیراب میکند و اگر میخواستیم صبر کنیم تا جمهوری اسلامی جان بگیرد، از این سرمایه عظیم بی بهره بودیم.
پرندههای اهلی و مهاجر بر روی دریاچه سد و ماهیگیری در آن، جلوه خاصی به روستا داده بود.
نامجوگفت، من امروز به قدرت خودباوری که اثر بزرگ انقلاب ما میباشد پی بردم و از ابتکار مردم روستا به وجد آمدم.
شرکت در جشن عید فطر
یکی از روستاهای نزدیک اردوگاه به نام مارج، که در دامنه کوه گزگزاران قرار داشت. از داخل اردوگاه دیده میشد. مارج از طریق ماموسای روستا ما را برای روز عید فطر به مسجد آبادی دعوت کرد. این اقا از جمله ماموساهایی بود که در بدو ورود به اردوگاه دعوت شده بودند. با تعدادی از دانشجویی در جشن عید فطر شرکت کردیم و از موقعیت برای تبلیغ اهداف و آرمانهای جمهوری اسلامی و به خصوص امنیت کردستان سخن گفتیم و ناهار را هم مهمانشان بودیم.
اینگونه رفت و آمدها به خوبی صلابت ارتش جمهوری اسلامی ایران را در منطقه و به خصوص نزد مردم مستضعف کرد به تصویر میکشید و به آنان دل و جرأت میبخشید.
منبع : ارتش در دیدهها و شنیدهها - سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب - انتشارات ایران سبز1401