سرلشکر قرنی اولین رئیس ستاد، اولین شهید ترور
تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲
«به مناسبت سالگرد شهادت سپهبد قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران»
علی حسین احمدی
سوم اردیبهشت، سالروز شهادت یکی از ارتشیان مردمی و انقلابی دوران ستمشاهی، یعنی امیرسپهبد شهید محمدولی قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران است که در روز دوشنبه 1358/02/03 توسط گروهک فرقان در حیاط خانهاش در میدان ولیعصر تهران ترور شد و به شهادت رسید و به این ترتیب، عنوان نخستین شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی را به نام خود ثبت کرد. ضارب شهید قرنی، یکی از اعضای گروهک محارب و منحرف فرقان به نام حمید نیکنام بود که دستگیر و اعدام شد.
محسن شجاعی، راننده و محافظ شهید قرنی که شاهد ترور او بوده، درباره نحوه این ترور میگوید:«یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش ساختمان به خانه او آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کنند. به نقاشها گفتم شما که دارید اینجا کار میکنید، مواظب باشید که یک وقت در حیاط را باز نکنید.کلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم، یکی از نقاشها روی نردبان بود و دیگری هم داشت نقاشی میکرد. یک پسر بچه هم همراهشان بود که سطلها را تمیز میکرد. تیمسار یک سینی چای آورد، گفتم اینها که بالا نشستهاند، مدام دارند ما را کنترل میکنند. منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاقهای هتل واقع در روبهروی خانه، بر ما مشرف بودند. شهید قرنی گفت: تو چقدر به اینها گیر میدهی!
حدود ساعت 8:30 – 9 صبح بود، همینطور که داشتیم چای میخوردیم، در خانه را زدند. تا من بلند شدم که در را باز کنم، پسر بچهای که کمک نقاشها بود، بیاختیار دوید و در را باز کرد. تا من به بیرون رسیدم، یکی از آن فرقانیها اسلحه کلاشینکوف را زیر گلویم گذاشت، کلت کالیبر 45 مرا گرفت و با ضربهای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت. کلتم را هم پرتاب کرد طرف دیگر حیاط. مهاجمین مرا هل دادند و به رویم رگبار بستند. من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم و گفتم تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است.
گفتند، ساکت شو، حرف نزن.بعد به داخل حیاط دویدند، دو تیر شلیک کردند، سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند. وقتی مهاجمین در بدو ورود ما را به رگبار بستند، سیمانهای دیوار مثل گلوله به صورت من پاشید، اما گلولهای به من نخورد. بعد از این که ضاربین فرار کردند، من رفتم داخل حیاط و دیدم تیمسار گوشهای از حیاط افتاده، یک گلوله به ران پای چپ و یک گلوله هم به سمت راست شکمش اصابت کرده بود. تیرها جایی نبود که بتوانند ایشان را بکشند، ولی تقدیر چنان بود که تیمسار شهید شود.»1
گروهک فرقان، چنان که بعدها مشخص شد، یک گروه تروریستی آلت دست بیگانگان بود، یک گروه محارب با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی که در قالب تروریسم هدایت شده از جانب مثلث سیا- صهیونیسم- ساواک، حملات خود را علیه روحانیت مبارز و چهرههای ارزشمند نظام جمهوری اسلامی ساماندهی میکرد. گروهی که خطر نفوذ افکار التقاطی و مادی آنها در بین جوانان، بهویژه دانشجویان، از سوی استاد شهید آیتالله مطهری حدود دو سال پیش از انقلاب، یعنی از بدو تشکیل گروهک مذکور احساس شده بود.
ترور شهید سرلشکر قرنی، نخستین جنایت گروهک تروریستی فرقان بود، اما ترورهای زیاد دیگری نیز به این گروه نسبت داده شده و فرقان عامل از بین رفتن افراد زیادی بوده است. ازجمله آنها، شهیدانی همچون مطهری، حاجیطرخانی، محسن بهبهانی، حاج مهدی عراقی، آخیم لایپ (آلمانی)، قاضی طباطبایی و دکتر مفتح که همه این ترورها در سال 1358 صورت گرفت.
شهید قرنی از تولد تا شهادت:
1- دوران نظامیگری در زمان رژیم پهلوی
شهید قرنی در اول فروردین 1292، در تهران و در خانوادهای مذهبی متولد شد. پدرش میرزاآقاجان، از مدیران مخابرات تهران بود. او در10 سالگی پدر خود را از دست داد و از آن پس، در کنار مادرش زندگی سختی را گذراند. دوره ابتدایی را در دبستان گلبهار شیراز طی نمود و سپس دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون تهران آغاز کرد و در "دبیرستان نظام ارتش" به پایان رسانید. شهید قرنی پس از دریافت دیپلم، در اول مهر1309 در دانشکده افسری ارتش پذیرفته 2 و در سال 1311 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد. قرنی افزون بر دانشکده افسری، دوره ستاد دانشگاه جنگ و دوره سهماهه این دانشگاه را نیز سپری کرد.3
شهید قرنی با شروع دوران نظامیگری خود، به علت شایستگی و کاردانی، رتبههای نظامی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و در آخرین مرحله، پس از کودتای 28 مرداد 1332، با درجه سرتیپی در راس رکن دوم ستاد ارتش قرار گرفت که تا 20 بهمن 1336 در این سمت بود. شهید قرنی در زمان کودتای 28 مرداد 1332، فرمانده نظامی تیپ گیلان بود.4
بر اساس اسناد موجود، خردهگیری سیاسی شهید قرنی علیه حکومت محمدرضا شاه پهلوی، از پایان سال 1335 و در دوران نخستوزیری حسین علاء آغاز شد. در این دوران، جایگاه سیاسی او در چارچوب انتقاد از دولتهای وقت بود و این انتقاد، با نخستوزیری منوچهر اقبال در فروردین 1336 ،بالا گرفت.
شهید قرنی در مهر 1336، به درجه سرلشکری رسید که این امر نشانگر اعتماد محمدرضا پهلوی به او تا این تاریخ است، اما در 20 بهمن 1336، در حالی که در جایگاه رکن دوم ستاد ارتش بود، با به دست آوردن عنوان محترمانه معاون دوم ریاست ستاد ارتش، از سمت یاد شده برکنار و در 26 بهمن 1336،از این جایگاه نیز کنار گذارده شد.5 دلیل این امر، تفاوت دیدگاه سیاسی قرنی- با وجود جایگاه ویژه او در نیمه نخست دهه ۱۳۳۰- با نقطهنظرهای شاه و بسیاری از مقامهای بلندپایه بود. او هرچند از کودتای سلطنتطلبان پشتیبانی کرده بود، اما فساد درباریان و چاپلوسان حکومتی، او را نگران ساخته بود.خود قرنی در این باره چنین میگوید: «به علت شغلی که داشتم، متوجه فساد دربار شدم. هم شخص محمدرضا پهلوی و هم اطرافیان او، بهشدت در این فساد سهم داشتند. من که خودم را مسئول میدانستم، چندین بار بابت این موضوع به شخص اعلیحضرت تذکر دادم، اما نتیجه نداشت …». او همچنین به فساد مالی در درون ارتش پی برد و در رایزنی با گروهی از همفکران و همکاران، تلاش خود را برای اصلاح این وضعیت شروع کرد. او برای اینکار در سال1336 هنگامی که ریاست رکن دوم ارتش را بر عهده داشت، طرحکودتایی را برای براندازی تاج و تخت محمدرضاشاه پهلوی ریخت که افشای آن، به دستگیری وی در هشتم اسفند 1336 انجامید.6
سپس با افشا شدن سندهایی درباره نقش آمریکا در این ماجرا و دستگیری شهید قرنی، وی در 31 تیر1337، از ارتش شاهنشاهی اخراج شد.7 این در حالی بود که در کیفرخواست دادستان ارتش، سرلشکر حسین آزموده، اقدام شهید قرنی «به مراتب خطرناکتر از توطئه سازمان نظامی حزب توده» توصیف شده و هدف وی «ساقط کردن دولت و به دست گرفتن زمام حکومت» بیان شده است.8
2- دوران مبارزه با رژیم پهلوی
شهید قرنی در هشتم آذر 1339، پس از گذرانیدن 2 سال و 8 ماه زندان، آزاد شد و پس از آزادی ، از سال1341، مبارزات او علیه حکومت پهلوی پررنگتر شد. برپایه گزارش ساواک، در این دوره از فعالیت قرنی که تا انقلاب اسلامی دنبال شده است، هیچ ردپایی از ارتباط وی با آمریکا موجود نیست.9
همزمان با آغاز مبارزه سیاسی حضرت امامخمینی(ره) علیه حکومت شاهنشاهی پهلوی و استکبار آمریکا و اسرائیل، دلبستگی شهید قرنی به خواندن کتابهای سیاسی و مذهبی، او را نیز در زمرۀ شاگردان جنبش اسلامی امام(ره) وارد کرد.10 در همین راستا، او به چهرههای مذهبی نزدیک شد و بهزودی پیوندهای شهید قرنی با آیتالله طالقانی11، دیدار وی با آیتالله میلانی در جریان قیام 15 خرداد1342 12و حضورش در برخی نشستهای مذهبی فاش شد. بنابراین ساواک در پنجم دی1342، او را به همراه شماری دیگر دستگیر کرد. برخورد حکومت ساواک با شهید قرنی خشن بود. او به مدت 9 ماه در زندان انفرادی به سر برد و سپس در دادگاه نظامی، به سه سال زندان محکوم شد که تا 20 آذر 1345 در زندان بود. از این زمان تا واپسین روزهای حکومت پهلوی، پیوسته ساواک شهید قرنی را میپایید و وی از نظر گذران زندگی، سخت در تنگنا افتاده بود.13گزارش ساواک، پس از رهایی شهید قرنی از زندان، نشان از آن داشت که او مبارزه را از سر گرفته است و به همین دلیل، در 14 خرداد 1346، تیمسار حسین فردوست، جانشین ساواک، شهید قرنی را فراخواند و به وی چنین یادآوری شد: «شما فعالیتهای مشکوکی دارید و لازم است از این قبیل فعالیتها خودداری کنید.»14
3- دوران نظامیگری در جمهوری اسلامی ایران
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 ، شهید قرنی پیوسته برای دیدار با امام(ره) به مدرسه علوی تهران میرفت15 و در همان ابتدا، با پایهریزی ارتش مکتبی و مردمی ایران، بنابر حکمی از سوی حضرت امام (ره) به سمت نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب برگزیده شد. او، هم زمان عضو شورای انقلاب اسلامی نیز بود که بسیاری از افراد با این انتخاب مخالف بودند. سرلشکر بازنشسته «منصور طالبزاده»، از همرزمان شهید سپهبد قرنی، میگوید: «قرنی به مهندس مهدی بازرگان و رفقای وی اعتقادی نداشت، آنها هم او را قبول نداشتند؛ تا اینکه سرانجام موفق شدند بعد از جنگ اول کردستان، او را بر کنار کنند. تمام امید و اعتقاد این مرد بزرگ، بعد از خدا، به امام خمینی بود. به یاد دارم در بحث انتصاب او به سمت اولین رئیس ستاد مشترک بعد از انقلاب، آن آقایان(لیبرالها) در شورای انقلاب بهشدت با این انتصاب مخالف بودند. در اوایل قبول این مسئولیت، یک شب به خانه ما در تهراننو آمد … . از او پرسیدم: «چطور شد با وجود مخالفت آقایان دولت موقت، این پست را به تو دادند؟» خندید و گفت: «فلانی تو که میدانی من یک سربازم و اهل ریاست نیستم. دستور امام خمینی بود که آقایان را سر جایشان نشاند و بار جمع وجور کردن ارتش برای انقلاب را به دوش من انداخت.»16
شهید قرنی در روز بیست و چهارم بهمن 1357، هنگام نخستین روز کاریش در دفتر ریاست ستاد ارتش، عکس حضرت امام خمینی(ره)، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی را در اتاق کار برافراشت17 و سپس به حاضران گفت:«ما وارث یک ارتش از هم پاشیده هستیم که اسمش بود ارتش شاهنشاهی و مدعی بودند مجهزترین ارتشهاى دنیاست. شاید هم از جهت تجهیزات و اسلحه و مهمات اینطور بود، اما آنچه را که این ارتش لازم داشت، ایمان، وجدان و آرمان بود که ارتش فاقد آن بود. ارتشی داشتیم که به جای حفظ تمامیت ارضی و دفاع از مردم، بهصورت یک ارتش شخصی درآمده بود و کسانی که میخواستند صادقانه خدمت کنند، به آنها اجازه فعالیت داده نمیشد… . وضع موجود و بحرانی کنونی هرچه زودتر باید از بین برود؛ باید تشکیلات، واحدها، یکانها و سازمانهای مختلف را سر و سامان بدهیم. بدون شک در ارتش فعلی، تصفیه اساسی و کلی صورت خواهد گرفت و ایدئولوژی جدید جانشین ایدئولوژی قبلی میشود.»18
در همان روزهای آغازین انقلاب اسلامی، گروهکهای مجاهدین خلق(منافقین)، فداییان خلق(گروهگ مارکسیستی) و بسیاری ضدانقلابهای دیگر، شعار انحلال ارتش سر داده بودند که امام(ره) مخالف این شعار بودند. در همین دوران، سرلشکر قرنی، بهعنوان رئیس ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، در گفتوگویی اظهار داشت که: «اگر ارتش ملی را به هر وسیله تضعیف کنند، استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور به خطر میافتد. در ارتش، شکلی بهوجود میآورم که دشمنان کشور نتوانند کوچکترین لطمهای به ایران وارد کنند. ارتش بر مبنای ایدئولوژی اسلامی و عدل، باید بهتدریج و با مرور زمان صورت بگیرد….»19
شهید قرنی بلافاصله گروهی از افسران انقلابی به مسئولیت سرهنگ حسنعلی فروزان را برای اداره امور ارتش به کار گرفت؛ سرهنگ فروزان که رابطه خوبی با روحانیت و افسران جوان انقلابی داشت، رئیس دفتر سپهبد قرنی شد و با هدایت او افسرانی مانند حسنیسعدی، محمدعلی شریفالنسب، عبدالله نجفی، محمدرضا رحیمی، احمد دادبین، محمد سلیمی، شهید یوسف کلاهدوز، شهید موسی نامجو و شهید حسن اقاربپرست وارد ستاد مشترک ارتش شدند. این افراد توانستند مانع نفوذ سرهنگ توکلی از وابستگان دولت بازرگان که سوابق جاسوسی قبل از انقلاب داشت و به همین علت به زندان محکوم گردیده بود، شوند.
شهید قرنی پس از بازگرداندن نظم اولیه در نیروهای سهگانه ارتش، در سرکوب گروهکهای ضدانقلاب نقش به سزایی ایفا کرد.20نیروهای ضدانقلاب وابسته به استکبار جهانی، به سرکردگی آمریکای تبهکار و صهیونیسم بینالملل، از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دست به آشوبآفرینی در بسیاری از شهرها، بهویژه استان کردستان ایران زدند و تا آنجا پیش رفتند که پادگانهای کردستان را به تصرف خود درآوردند. در اول اسفند1357، گروهک مجاهدین خلق(منافقین) با همکاری ضدانقلاب و سلطنتطلبان، با سردادن شعارهای عوامفریبانه، پادگان اصلی ارتش در سنندج را گرفتند. این اقدام، با واکنش شهید قرنی روبهرو شد و او به سرکوب ضدانقلاب و بازپسگیری پادگان پرداخت. کمتر از یک ماه بعد سرهنگ ماشاءالله صفری به فرماندهی لشکر 28 سنندج منصوب شد و محمدمهدی کتیبه به ستاد کل ارتش رفت؛ ضعف سرهنگ صفری سبب شد تا درگیری در اطراف پادگانهای ارتش شدت گیرد و پادگان مهاباد توسط افراد وابسته به عزالدین حسینی تصرف و غارت شود.
این مسائل سبب شد تا دولت موقت، نخستین هیئت صلح را در آخرین روزهای اسفند 1358 ،روانه کردستان کند. اما با شدت گرفتن درگیری ارتش و گروههای مسلح به رهبری احمد مفتیزاده و عزالدین حسینی که خواهان تشکیل جبهه بزرگ خلق کرد و درواقع تجزیه کشور بودند، امام خمینی(ره) پیام مهمی درباره درگیریهای سنندج صادر کردند. در این پیام شدیداللحن آمده بود: «شنیده شده که عدهای وضع کردستان عزیز را مغشوش کردهاند و نمیخواهند بگذارند مسلمانان آسایش داشته باشند و بر خلاف اسلام عمل میکنند. این عده به ارتش که اکنون به سوی ملت برگشته و از آن تبعیت میکند، حمله میبرند و آنها را مورد توهین قرار میدهند؛ این قبیل کارها برخلاف اسلام و مصالح مردم مسلمان است، مردم کردستان و سایر نقاط باید بدانند که هرگونه حمله به ارتش و ژاندارمری از نظر ما مردود است و ما با برادران اهل سنت خود هیچ اختلافی نداریم. همه اهل ملت واحد هستیم، ارتش و ژاندامری و پلیس باید بدانند که از این پس آنها حافظ مصالح و استقلال مردم مسلمانند و اگر کسی به آنها حمله کند، از مردم مسلمان نیست و از اعمال اجانب است. نیروهای مسلح باید با قدرت از منافع و مصالح ملت مسلمان دفاع کنند و هرگونه حملهای را به خود و نوامیس مردم با قدرت دفع نمایند.»21
ابلاغ پیام امام خمینی(ره) توسط سرلشکر محمدولی قرنی به سرهنگ سلطان اسحاق، معاون لشکر، نظامیان را بر آن داشت که به هر نحو ممکن پادگان سنندج را از خطر سقوط نجات دهند و درحالی که تبادل آتش بین طرفین ادامه داشت، بالگردهای هوانیروز حامل 200 نفر از تکاوران لشکر مرکز و تعدادی از نیروهای داوطلب لشکر 81 زرهی و همچنین عدهای از پاسداران انقلاب اسلامی شهر کرمانشاه، در پادگان سنندج به زمین نشست.
سرلشکر ولیالله فلاحی، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش نیز در همین روز وارد پادگان شد و همراه سایر مدافعان، به مقابله با مهاجمان پرداخت. سرانجام با قاطعیت سرلشکر قرنی و مقاومت مدافعان پادگان که تا دوم فروردین 1358 ادامه یافت، حلقه محاصره پادگان شکسته و مانع سقوط آن شد.22
این درگیریهای شدید که سبب کشته شدن صدها نفر شده بود، سبب شد تا اولین روز فرودین 1358 هیئت بلندپایه شورای انقلاب و دولت موقت با حضور شهید بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ابوالحسن بنی صدر، احمد صدرحاج سید جوادی وزیر کشور دولت موقت به ریاست آیت الله طالقانی، راهی سنندج شود. 23
صبح روز دوم فروردین 1358، مذاکره هیئت اعزامی از تهران با اعضای گروههای مسلح شروع شد و همزمان اجتماع چند دههزارنفری از مردم در سنندج برگزار شد که در آن شیخ عزالدین حسینی و غنی بلوریان سخنان تندی ایراد کردند و زمانی که احمد صدرحاج سید جوادی وزیر کشور قرار بود سخنرانی کند، جنگندههای نیروی هوایی اقدام به گشتزنی و شکستن دیوارهای صوتی بر آسمان سنندج کردند. دلیل این اقدام تهدیدآمیز، حضور دهها فرد مسلح در سنندج بود. این مسئله سبب شد تا احمد صدرحاج سیدجوادی با ارسال تلفنگرامی به تهران خواهان قطع پروازها شود. متن این تلفنگرام به این شرح بود:«پرواز جتها بر فراز سنندج موجب عصبانیت مردم و قطع مذاکرات ما شد، چه کسی دستور چنین مانورهایی داده است؟ از طرف پادگان به سوی مردم تیراندازی میکنند و کشتار شدید میکنند، دستور دهید فوراً تیراندازی قطع شود و دیگر نه روز و نه شب تیراندازی نکنند و شعلهافکن شبها نیندازند».24
این پیام با پاسخ قاطع سپهبد قرنی روبهرو شد، پاسخی که شاید به قیمت جان نخستین رئیس ستاد ارتش پس از انقلاب تمام شد:«تا موقعی که اینجانب از طرف رهبر انقلاب مسئولیت اداره ارتش را دارم، از انجام نظر جنابعالی و آزاد کردن افرادی که به داخل پادگان به منظور قتل و غارت هجوم بردهاند و تا زمانی که متجاوزین گمراه شهر را به وضع آرام قبل برنگردانند، یعنی تا زمانی که ایستگاه رادیوتلویزیون در دست افراد مجاهد از کرمانشاه و ساختمانهای ستاد لشکر و فرودگاه مجدداً به مسئولین معین شده واگذار نگردد و سرهنگ صفری فرمانده لشکر 28 کردستان خود را به ستاد نیرو در تهران معرفی ننماید، با وجود تمام ارادتی که به شخص حضرت آیتالله طالقانی و جنابعالی دارم، در مقابل خواست تعدادی اجنبی تسلیم نخواهم شد.» 25
با این اقدامات شهید قرنی، گروهکهای ضدانقلاب با سعایت و شایعهپراکنی، دولت موقت را وادار به برکناری شهید قرنی کردند. وی، بهناچار، کنارهگیری خود از ریاست ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران را، در ششم فروردین 1358، به امام(ره) تقدیم کرد و این در حالی بود که دشمنان اسلام با دروغپراکنی و غوغاسازی در روزنامهها، به درهمکوبیدن شخصیت شهید قرنی میپرداختند.در متن این استعفانامه که 25 سال پس از شهادت قرنی منتشر شد، آمده است: «محضر رهبر عالیقدر و پیشوای انقلاب اسلامی ملت مستضعف ایران حضرت آیت الله العظمی خمینی. از درگاه خداوند باری تعالی مسئلت دارم که وجود نایب بر حق امام عصر عجلاللهتعالیفرجه را در کنف حمایت خود سلامت بدارد تا در سالهای بسیار ملت ایران را در پرتو شمع وجودشان مستفیض و بهرهمند بدارد. غرض از تقدیم این معروضه، ذکر نکاتی است که انگیزه تحریر آن جز انجام تکلیف شرعی و ادای فریضه ملی، هیچ محرک دیگری نمیتواند باشد. اینجانب پس از دو بار به مدت 6 سال زندان و 14 سال تحت نظر بودن از طرف رژیم غاصب و فاسد خاندان پهلوی، با الهامگیری از تعلیمات نجاتبخش پیشوای آگاه،که تلاش داشت به سهم خود و بنا به وظیفه شرعی یک ایرانی، با سلطنت غیرموجه و عارض ظالم مبارزه نموده و به خواست خداوند توانا شاهد واژگونی آن گردد، موقعی مأموریت اداره معدوم و از هم پاشیده ارتش را عهدهدار شدم که امتثال امر رهبر واجب و تجدید حیات آن را بر پایه صیانت از دستاوردهای انقلاب و جلوگیری از نفوذ عناصر خائن و عمال اجنبی را فریضه دینی خود میدانستم.در بدو امر و در شروع حکومت منتصب از طرف امام که به حق مورد تأیید عامه مردم قرار داشت، متأسفانه آنان که لطماتی از رژیم منحوس و آزاردهنده گذشته داشتند، بدون بررسی، صرفاً برای خالی کردن عقدههای درونی که مقدم بر مصالح دینی و ملی قرار دارند، چنان در اضمحلال و تخریب روحیه ارتش، جاهطلبانه داد سخن دادند که به زودی متوجه بیانات ناپخته و نسنجیده خود شدند و موقعی درصدد جبران آن آمدند که بسیار دیر شده و آنچه دشمن دین و کشور و ملت میخواست به پایش ریختند و از این رهگذر ندانسته ضربههایی به پیکر ارتش وارد ساختند که هیچ دشمن داخلی و خارجی به چنین توفیقی دست نمییافت. سخن به دراز میکشد، ولی لازم به ذکر است و باید به استحضار رهبری که بیش از هر کس علاقمند به نتیجه سعادت بخش انقلاب هستند، برسد.
گفتند و فریاد زدند که ارتش استعماری است، در حالی که در تمام کره خاکی و بین همه کشورها، این ارتش ملی و میهنی بود که شاید در بدو امر موجب تعجب باشد، ولی آنان که بر رموز ارتش آگاهی دارند، به خوبی میدانند که این ارتش با استعدادی که داشت، نه تنها به همسایگان شرق و غرب کشور اجازه فکر تجاوز به خاک ایران نمیداد، سهل است چنانچه همسایه ابرقدرت شمالی نیز هجوم می آورد، قادر بود اگر نه یک سال ولی لااقل یک ماه در برابر او مقاومت نماید و باید دید این ارتش چه شد که در برابر مردم کشور خود و تنها در برابر لاالهالاالله و مشت گره کرده مردم کمتر از دو ساعت مقاومت نمود؟! آیا جز این بود که وقتی تعداد معدود فرماندهان مغزشوی شده و برده شاه و استعمار خواستند روبهروی مردم بایستند، افراد و افسران گفتند ما برای حفظ حدود و ثغور مملکت قسم خوردهایم، نه برای برادرکشی و بالنتیجه سلاح خود را زمین ریختند و به مردم پیوستند و آن چند نفر از فرماندهان دلقکمآب را رسوا و تنها گذاشتند. آیا این تانکها هیچگاه برزنت سرپوش گلولههای توپ خود را برداشتند؟ آیا هیچ دریچهای باز شد و لولههای مسلسل برای تیراندازی به مردم خارج شد؟ و این واقعیت را که ملت ایران و در نتیجه انقلاب با کمترین خونریزی در هر انقلابی در دنیا به ثمر رسید، میدانست؟
و اینجاست که میبینیم که چنین به روز ارتش آوردند و اگر مغرض نبودند، جاهل بودند که متأسفانه هنوز دستبردار نیستند و هر روز با بیدرایتی و شهوت کلامی که دارند، هیچ گاه در راه حفظ وحدت کلمه که این همه امام برای ایجاد آن تلاش نموده، قدمی برنمیدارند و چه ناگوار است تحمل این دوستان که دشمنی را تقویت و امت را متفرق و تضعیف میکنند! و میبینیم دنیایی که چشم به کشور ما دوخته تا ثمره انقلاب را ارزیابی کند، با نگاه به رویدادهای کشور ما، به حیرت فرو میرود و نمیداند که چه انگیزهای موجب شده است متظاهرین به دوستی ملت، چنین داس برداشته و به ریشه میزنند. اینجانب روزانه با 18 ساعت کوشش شبانهروزی سعی دارد که هرچه زودتر ارتش را متشکل و سلاح افتاده به دست عمال خارجی را جمعآوری نماید، لیکن هر دم از خارج از ارتش طنینی زهرآگین میرسد وآنچه رشته میشود، از هم میپاشد.
معاون نخستوزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالکالرقاب میداند، بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و چه امکاناتی دارد و متأسفانه بدون آنکه حتی اینجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتی صادر مینماید که ارتش بایستی شاهد لطمهای دیگر بر روحیات افسران و افراد خود و افتادن مقداری سلاح و مهمات با مال و منال ملت مستضعف که برای ارتش تهیه شده است، به دست افراد ناصالح و وابسته خارجیان که آن هم با توجه به تعلیمات عالیه امام که حفظ وحدت را توصیه میفرمایند، مغایر است و ناگزیر تن میدهد و دعا میکند تا شاید هرچه زودتر به این اعمال ناآگاهانه خود واقف شوند و خاتمه دهند.
در حالی که ارتش میرود تا با تمهیدات بسیار افراد خفت کشیده و اهانتدیده را در سربازخانهها جمعآوری نماید، وزیر دفاع بدون مشورت نظر و نظرخواهی از اینجانب و خارج از وظایف خود میرود و از تلویزیون و رادیو و مطبوعات نسنجیده میگوید. سربازان در فروردین مرخص و بالنتیجه تعداد معدودی که از ارتش با خون دل به سربازخانههایش کشانده بود، نگهداری سربازخانهها را رها کرده و به موطن خود میروند و شبهنگام عناصر تودهای وابسته به سیاستهای خارجی با کامیونها به سربازخانههای میروند و باقیمانده اسلحه و مهمات را باز کرده و به خارج از شهر میرسانند و در محلهای مخصوص مخفی میکنند تا به خیال خود آن روز که عوامل وابسته به دولت یا درمانده ارتش را نیز متفرق کردند، روبهروی ملت و دولت بایستند و خواستههای آنها را جامه عمل بپوشانند و یا به گفته خودشان جوی خون راه بیاندازند و حکومت جمهوری کمونیستی را بر مردم تحمیل کنند.
دولت بدون مشورت با ارتش و آگاهترین مرجع ارزیابی کردستان، نمایندگانی را به آن صفحات میفرستد که با ورود آنها و اولین سخنپراکنی که میکنند، مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت میکنند و در جلوی همین هیئت، فرمانده پادگان را گلولهباران میکنند؛ با این وصف به مردم اجازه خودمختاری میدهند که یقینا هیئت بعدی سند استقلال کردستان را تقدیم یاغیان و عده کثیری مزدور اجنبی که از خارج از ایران و شهرهای داخلی کشور به آن صفحات هجوم آوردهاند، خواهند کرد.
وزیر دفاع بدون اطلاع از پیامد گفته خود، میرود و مدت خدمت سربازی را به یک سال تقلیل میدهد که این عمل موجب میشود باز آن معدود باقیمانده نیز متفرق و برای گرفتن گواهی پایان خدمت، فرماندهان خود را توقیف و آزار (دهند)و اصولا معلوم نیست هیئت دولت که هیچگونه اطلاع و آگاهی از ارتش ندارد، چگونه است حتی به خود زحمت مشورت با متخصصین و مسئولین امور را نمیدهند و چنین بینظمی را به وجود میآورند. سازمان ساواک را منحل کردند و قریب به یک ماه است که از دولت خواسته میشود تکلیف پرسنل این سازمان چیست و هرچه تقاضا میشود که وضع خطرناک است و این افراد دارای ارزشهای مختلف و فوقالعاده میباشند و نگذارید آنها بلاتکلیف باشند و شب و روز در خیابانها جوانان برومند انقلاب را که پاسداری میدهند، به خاک و خون کشند. کجاست آن کس که این حساسیتها را درک و اقدام کند، ولی هر روز اجتماع تودهایها قویتر و خطر آنها وحشتناکتر میشود.
در حالی که قریب به 30 هزار نفر افراد کمونیست در کشورهای خارجی آموزش براندازی کشور را دیده و میبینند، کشورهای ذینفع تا حدود 600 میلیون دلار خرج آموزش و اعزام آنها به ایران نمودهاند؛ معلوم نیست که چرا دولت باز هم اجازه میدهد مراجع رسمی بر پیکر علیل و از پا افتاده ارتش بیش از پیش ضربه وارد آورند و روشن نیست در حالی که پلیس و ژاندارم نداریم، با ارتش نیز چنین میکنند. با این افراد ورزیده و مأمور چه کسی باید مقابله کند و جلوی کشتار بیرحمانه آنها را بگیرد؟
اینجانب در نظر داشته و دارد که با بهرهگیری از حمایتهای بیدریغ امام و کمکهای شبانهروزی سایر مراجع و روحانیون دینی و روحانیون عالیقدر ارتشی، بر بنیان مفاهیم و اهداف اسلامی که از ملت و با ملت باشند که در روز خطر، ارتش و ملت دوش به دوش هم و برادروار با دشمن خارجی مقابله کند، پایهریزی نماید. ولی اقدامات مزدورانه و مأیوسکننده وابستگان دولت، مرا بر آن داشته است که به عرض امام برسانم که احساس میکنم قادر به انجام این فریضه شرعی و ملی نمیباشم و اجازه میخواهم اکنون که تمام لطمات و ضربههای ویرانکننده از طرف به ظاهر دوستداران وطن، به گفتار مسلمانان، بر این ارتش وارد میشود، اجازه فرمایید که بیش از این در حیرت و تأسف باقی نمانم و همچنان گذشته به امور عادی خود پرداخته، حال که دنیا نداشته، لااقل در محضر مراجع عالیقدر برای آخرت توشهای برگیرم.»
رئیس ستاد کل ارتش ملی اسلامی ایران، سرلشکر قرنی26
شهید سپهبد قرنی رونوشت این نامه را هم به رئیس دولت موقت، مهندس مهدی بازرگان فرستاده بود: «رونوشت بالا جهت استحضار جناب مهندس بازرگان، نخستوزیر ایفاد میگردد و با دلبستگی و ارادتی که به شخص جنابعالی دارم و از هر فرصت برای تلمذ از محضرتان استفاده خواهم کرد، اجازه میخواهم به عرضتان برسانم که نکات ذکر شده بالا، مشتی از خروار مشکلات موجود در ارتش است که متأسفانه با مشغله و گرفتاری بسیاری که دارید، تداخل امور و تجاوز از حدود وظایف همکارانتان از وظایفی که دارند، موجب بینظمی روزافزون است که مقدار زیادی از بهره زحمات جنابعالی را هدر میدهد.»27
پس از این نامه شهید قرنی، در بیانیه ستاد کل ارتش بیان شد: «بنا به دستور نخستوزیر موقت انقلاب اسلامی ایران جناب آقای مهندس مهدی بازرگان، با اعلام مراتب قدردانی از تیمسار سرلشکر محمدولی قرنی، از تاریخ ششم فروردین، تیمسار سرلشکر ناصر فربد به ریاست ستاد کل ارتش ملی اسلامی و هماهنگکننده نیروها منصوب میشوند. سرلشکر فربد در مهر1354 ،با همین درجه بازنشسته و از کارشناسان امور نظامی در رده مسائل استراتژیک و امنیت ملی بوده و با توجه به وجهه ملی و نظامی و اعتماد به نفس خود، امیدوار است که در پست پرمسئولیت جدید، به بهترین نحو ممکن منشاء اثر باشد.» 28
مدت مسئولیت شهید قرنی در نظام جمهوری اسلامی ایران، 43 روز، یعنی از 23 بهمن 1357 ،تا هفتم فروردین 1358، بود. شهید قرنی مدتی هرچند کوتاه از تاریخ انقلاب اسلامی، که هرآینه آبستن رویدادهایی بزرگ بهویژه از دید نظامی بود، در رنجنامهای که به امام نوشت، خطرهای آینده را پیشبینی کرده بود. همچنین شهید قرنی در آن زمان، به ترفند شوم انحلال ارتش که برخی برای خلع سلاح کردن انقلاب اسلامی دنبال میکردند، پی برده بود و آن را چونان هشداری در استعفانامه خود آورده بود.
دلایل ترور شهید قرنی
کینه و نفرت گروههای کمونیستی و مارکسیستی از شهید قرنی ریشه تاریخی داشت؛ چرا که شهید قرنی در زمان تصدی رکن دوم ارتش، شبکه افسران حزب توده را پس از کودتای 28 مرداد 1332، کشف و منهدم کرد و این مسئلهای نبود که گروههای چپگرا از آن بگذرند.بهعنوان نمونه، در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب، سازمان چریکهای فدایی خلق که گروهی مارکسیستی بود، در ارگان خود سؤال کرده بود، چرا قرنی در جریان مشارکتش در کودتا علیه شاه، فقط به سه سال زندان محکوم شده بود؟ در حالی که یک دانشجو فقط به جرم خواندن کتابهای دکتر شریعتی و صمد بهرنگی، به سالها زندان محکوم میشد!29
همچنین گروهک فرقان پس از ترور شهید قرنی، در بیانیهاش، دلایل این ترور را اینگونه اعلام کرد: «سرسپردگی به امپریالیزم آمریکا و کوشش در جهت انجام کودتای آمریکایی، همکاری با رژیم طاغوتی قبلی، همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم، مفسدفیالارض، اقدام برای سرکوبی مردم کردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم کردن مردم به اینکه مأمور اجنبی هستند، کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش از جمله دلایل ترور سپهبد قرنی بود».30
پینوشتها:
1- «به دقت مراقب رفتار و کردارش بود»، گفتوگو با محسن شجاعی، نشریه شاهد یاران، مرداد1391، ش82، صص79-78 .
2- الفتپور، محمدعلی، چهل تدبیر(مروری بر مقاطع بحرانی تاریخ جمهوری اسلامی ایران)، تهران: پرستا، 1389، ص50 .
3- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی(خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، ج2، تهران: اطلاعات، 1379. چاپ یازدهم، ص 480 .
4- چهل تدبیر، همان، ص50 .
5- ظهور و سقوط …، همان، ص480 .
6-موسوی، سیده فاطمه، ماهنامه دیدار آشنا، ش217، اردیبهشت 1390، ص11 .
7- ظهور و سقوط …، همان،ص480 .
8- همان، صص 482-481 .
9- همان، ص483 .
10- نوید شاهد، پایگاه اینترنتی، شهید محمدولی قرنی، 29/8/1386 .
11- ظهور و سقوط …،همان، ص483 .
12- موسوی، همان، ص12 .
13- چهل تدبیر، همان، ص50 .
14- ظهور و سقوط …، همان، ص 483 .
15 – چهل تدبیر، همان، ص50 .
16- راسخون، پایگاه اینترنتی، حر انقلاب، 24 فروردین 1391 .
17-نوروزیفرسنگی، احمد، ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی، تهران: موسسه فرهنگی انتشاراتی زهد، 1383، ص12 .
18- لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، چاپ اول.صص372-371 .
19 – تبیان، پایگاه اینترنتی، شهادت سپهبد محمدولی قرنی، 3/2/1391 .
20- ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی، همان، ص14 .
21- صحیفه امام ج10،تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی1389 چ پنجم. ج 6، ص 385. 22- شهید مصطفی چمران درباره درگیریهای روزهای آخر اسفند 1358 در کردستان، در یادداشتهایش مینویسد: «در ساعت 23 روز 27 اسفند 57 هزاران نفر از توطئهگران، پادگان نظامی سنندج را محاصره کردند و بدون آن که گلولهای از داخل به طرف آنها شلیک شود، وارد پادگان شدند و 21 سرباز را کشتند و چند ساختمان را تسخیر کردند. میرفت که پادگان بزرگ سنندج به دست توطئهگران سقوط کند و به همان روز سیاه مهاباد بیفتد، اما تیمسار قرنی (که خدا رحمتش کند) تصمیم گرفت که پادگان سنندج را محافظت کند و اجازه ندهد که بیشرمانه مثل مهاباد به دست دشمن سقوط نماید. لذا عدهای از پاسداران و سربازان را از کرمانشاه با هلیکوپتر به داخل پادگان سنندج گسیل داشت و آنها مدت 11 روز زیر آتش مهاجمین مقاومت کردند تا پادگان را از سقوط حتمی نجات دادند.»
23- امیر بازنشسته محمد علی شریف النسب درباره تماس آیتالله طالقانی با شهید سپهبد قرنی از کردستان، میگوید: «در سنندج مغلطه شده بود که از پادگان به مردم تیراندازی شده و من خودم در دفتر شهید قرنی بودم و شاهد مذاکره تلفنی ایشان با آیتالله طالقانی بودم که میگفت: سید بزگوار، به جدت قسم من دستور دادهام از پادگان دفاع کنند. اگر پادگان سقوط کند، این منطقه به خاک و خون کشیده میشود. هم مردم عادی کشته میشوند، هم از گروهکها کشته میشوند و هم حیثیت نظام خدشهدار میشود و هم ارتش نابود میشود.»
24- قرنی دستور سرکوب شدید مردم را داده بود، روزنامه کیهان، 8فروردین 1358، ص2. در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب، رحمان هاتفی از اعضای دفتر سیاسی حزب توده، سردبیری روزنامه کیهان را برعهده داشت و به همین دلیل تندترین مواضع علیه سرلشکر قرنی توسط این روزنامه اتخاذ میشد.
25- همان.
26- ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی، همان، صص 319-315 .
27- همان، ص319 .
28- قرنی برکنار شد، روزنامه کیهان، 7فروردین 1358، ص1 .
29- کردی، علی، گروه فرقان، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم،1390، صص 119-118 .
30-آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اعلامیههای گروه فرقان، شماره بازیابی 17601 .