banner

دفاع از خرمشهر (7)

تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۶

عبور عراقی¬ها از رود کارون از روزی که عراقی¬ها از نهر عرایض عبور کردند و پل نو به طور کامل در اختیار دشمن قرار گرفت، هر روز مناطق بیشتری از خرمشهر را اشغال می¬کردند و روز به روز اوضاع شهر وخیم¬تر می¬شد. خبر تلخ و ناباورانه¬ای که آن روزها بیشتر مدافعان خرمشهر، از جمله ما […]

عبور عراقی¬ها از رود کارون
از روزی که عراقی¬ها از نهر عرایض عبور کردند و پل نو به طور کامل در اختیار دشمن قرار گرفت، هر روز مناطق بیشتری از خرمشهر را اشغال می¬کردند و روز به روز اوضاع شهر وخیم¬تر می¬شد. خبر تلخ و ناباورانه¬ای که آن روزها بیشتر مدافعان خرمشهر، از جمله ما دانشجویان، را منقلب و ناراحت کرد، عبور نیروهای عراقی از رودخانه کارون بود. آن¬طور که به ما خبر رسید، در شب 19 مهرماه، تعداد زیادی از نیروهای لشکر سوم زرهی دشمن موفق شدند از رود کارون بگذرند و خود را به جاده اهواز ـ آبادان برسانند. آنها ابتدا یک پل شناور در منطقه مارد روی رودخانه کارون احداث کردند و شبانه چند گردان زرهی و توپخانه را از آن عبور دادند و جاده اهواز ـ آبادان را گرفتند. روزهای بعد، عراقی¬ها پل دومی در منطقه حفّار، پایین پل قبلی، بر روی رودخانه کارون برپا کردند و لشکر سوم زرهی عراق به طور کامل به شرق کارون انتقال یافت و جاده آبادان ـ ماهشهر هم بسته شد و شهر آبادان محاصره گردید. گرچه مدافعان خرمشهر با شنیدن این خبر ناگوار باز هم با تمام قوا در مقابل دشمن مبارزه می¬کردند، اما آنهایی که از اطلاعات نظامی بهتری برخوردار بودند و یا به منطقه آبادان و خرمشهر آشنا بودند، احساس نگرانی زیادی داشتند، زیرا می¬دانستند اگر آبادان سقوط کند، خرمشهر خود به خود سقوط خواهد کرد، زیرا تنها راه تدارکاتی خرمشهر فقط از طریق آبادان بود و تنها پل ارتباطی بین خرمشهر و جزیره آبادان هر لحظه احتمال داشت بمباران شود.
هنگامی که عراقی¬ها از کارون گذشتند، خیلی زود به جاده اهواز ـ آبادان رسیدند و مردم روستاهای سلمانیه و محمدیه را به اسارت گرفتند. خیلی از مردم محلی آواره دشت و بیابان شدند. اهداف دشمن از این کار محاصره کردن آبادان و در نهایت، تسلط بر ساحل شمالی اروندرود بود. یکی از علل شروع جنگ، اختلافات قبلی بر سر اروندرود بود. چند روز بعد، دوباره خبر رسید که دشمن موفق شده جاده آبادان به ماهشهر را نیز تصرف کند و محاصره آبادان لحظه به لحظه تنگ¬تر می¬شد.
با تصرف این جاده، در حقیقت راه ارتباطی آبادان با کلیه مناطق قطع شد. در آن وضعیت، تنها راه آبی از طریق رودخانه بهمن¬شیر باقی مانده بود و تدارکات از راه هوا انجام می¬گرفت تا جزیره آبادان سقوط نکند.
سه هفته از جنگ گذشت. از شهر 150هزار نفری خرمشهر شاید 5هزار نفر هم باقی نمانده بود. آنهایی که حضور داشتند اکثرشان مدافع و رزمنده بودند. البته مردم عادی حق داشتند در آن وضعیت بحرانی شهر را ترک کنند، زیرا آن مردم مظلوم و بی¬دفاع زیر خمپاره¬اندازها و توپخانه‌های دشمن قرار داشتند، تلفات و ضایعات فراوانی را متحمل می¬شدند، بدون اینکه گناهی کرده باشند. خیلی از همان مردمانی که خرمشهر را ترک می¬کردند، حتی فرصت نداشتند اثاث خود را به همراه ببرند، اگر هم فرصتی بود در آن شرایط سخت و بحرانی وسیله ترابری پیدا نمی¬شد که بخواهند وسایل خود را ببرند.
در همان روزهای سخت و طاقت¬فرسا، علاوه بر اینکه انسان¬ها در آن جنگ نابرابر از بین می‌رفتند، حیوانات هم، مثل گاو، گاومیش، بز، گوسفند، مرغ، خروس، اردک، مرغابی، سگ و گربه، از تیر و ترکش¬ها در امان نبودند و خیلی از آنها نیز مجروح می¬شدند که خود من چند مورد را دیدم. بعضی از گاو و گوسفندهای مجروح را که صاحبی نداشتند ذبح می¬کردند و به آشپزخانه مسجد جامع می¬بردند و برای رزمندگان غذا درست می¬کردند.
یکی از شب¬ها، حدود ساعت 3 نیمه¬شب، من به همراه دانشجو شکرالله راهواره در خیابان کشتارگاه کنار هم بودیم و از منطقه محوله محافظت و پاسداری می¬کردیم. در حالی که سکوت شب حاکم بود و کمتر صدایی از طرفین به گوش می¬رسید، ایشان به من گفت: حسن نگاه کن! عراقی¬ها دارند به ما نزدیک می¬شوند. ما بلافاصله پرسنل تحت امر خود را جمع کردیم و دستورات لازم جهت مقابله با دشمن صادر شد. به دنبال آن، وارد ساختمان کشتارگاه شدیم. در داخل ساختمان، دانشجو رادمنش، یکی دیگر از هم¬دوره¬ای¬هایمان را دیدیم که قبل از ورود ما با گروه تحت امرش در آنجا حضور داشت. سه نفری تصمیم گرفتیم از کیسه گونی¬های موجود چیده¬شده در کنار خیابان که حالت پناهگاه و سنگر داشت، استفاده کنیم، یک نفر از همانجا و سردر ورودی آن که در امتداد خیابان بود تیراندازی کند و بقیه سریع به آن طرف خیابان، یعنی مجتمع ساختمانی کشتی¬رانی که آنجا هم مسلط به خیابان بود، بروند. دانشجو رادمنش با گروه مربوطه به طرف عراقی¬های مستقر در خیابان شروع به تیراندازی کرد. آنها به صورت رگباری می¬زدند تا دشمن فرصت عکس¬العمل نداشته باشد. ما از موقعیت بدست¬آمده استفاده کرده و فرصت را غنیمت شمردیم، همه از خیابان کشتارگاه عبور کردیم و به آن طرف خیابان رفتیم. وقتی کاملاً در ساختمان مقابل مستقر شدیم، شروع به تیراندازی کردیم تا رادمنش هم با گروه مربوطه به جمع ما بپیوندند و در معیت یکدیگر و از داخل ساختمان کشتی¬رانی وارد عمل شویم. هنگامی که رادمنش از عرض خیابان عبور می¬کرد، بازوی راستش تیر خورد و مجروح شد. من فوری به سمت او دویدم و او را کشان¬کشان به داخل ساختمان بردم. راهواره زیرپوش خود را پاره کرد و بازوی رادمنش را بست. در آن شرایط جنگ، از باند و گاز استریل و ضدعفونی زخم خبری نبود. رادمنش در گوشه¬ای نشسته بود و ناله می¬کرد، اما دیگران به شدت با دشمن درگیر بودند و جنگ تن به تن شروع شده بود. آن شب تا صبح ما همچنان با عراقی¬ها در زد و خورد بودیم تا اینکه تکاوران دریایی هم به جمع ما پیوستند. گرچه ما خانه به خانه با دشمن در زد و خورد بودیم و عقب¬نشینی می¬کردیم، ولی رادمنش و چند نفر مجروح دیگر را داخل پتو پیچیده بودیم و با خودمان می¬بردیم. روز 21 مهرماه بود که (شهید) نامجو تعداد 80 نفر دانشجو از گردان¬های دیگر دانشکده و قریب به 200 سرباز از لشکر92 زرهی اهواز برای کمک به ما فرستاد تا نیروهای داخل خرمشهر تقویت شوند.
سقوط مجدد پادگان دژ، تبدیل خرمشهر به خونین¬شهر
روز 24 مهر یکی از سخت¬ترین روزهای مقاومت در خرمشهر بود. روزی بود که بار دیگر پادگان دژ به اشغال دشمن درآمد، روزی بود که سرگرد تهمتن جانشین گردان ما به همراه سه نفر از دانشجویان به نام¬های تقوی، نوری، محرابی در نزدیکی پل خرمشهر به شهادت رسیدند و خون پاکشان سنگ¬فرش خیابان¬ها شد. تلفات و ضایعات ما در آن روزها بسیار بالا بود. دانشجو خدابنده به همراه تعداد دیگری شهید شدند. تعدادی از دانشجویان هم مجروح شدند. راهواره هم روزهای بعد شهید شد و به لقاءالله پیوست. 24 مهر آن¬قدر تلفات و ضایعات مدافعان زیاد شده بود که اعلام شد خرمشهر خونین¬شهر شده و دستور ترک شهر را دادند. آن روز بیشتر نقاط شهر در دست عراقی¬ها بود وحتی آنها به پل رودخانه کارون هم رسیدند.
آن روز عراقی¬ها قسمتی از پل خرمشهر را تخریب کردند و راه تدارکاتی ما با مشکل مواجه شد. آن روز شکل و ماهیت جنگ تغییر کرد و در همه زمینه¬ها برتری نظامی با دشمن بود. با وجودی که دستور داده بودند مدافعان شهر را ترک کنند و به طرف رودخانه کارون بروند، اما هیچ¬کس دلش نمی¬خواست و تمایل نداشت خونین¬شهر را رها کند، ظاهراً هیچ¬کس نرفت.
روزهای 26 و 27 مهرماه اوضاع خونین¬شهر بسیار وخیم بود، به طوری که حدود 200 پیکر پاک شهدا جلو مسجد جامع روی زمین مانده بود و وسیله¬ای پیدا نمی¬شد تا آنها را از خونین¬شهر خارج کنند.
روز 28 مهرماه مصادف با عید قربان بود، خونین¬شهر قربانگاه شده بود. با وجودی که عراقی¬ها چند بار موفق شدند به فلکه فرمانداری برسند و پرچم خود را بالای ساختمان فرمانداری به اهتزاز درآورند، اما مدافعان اندک ما همچنان از شهر دفاع می¬کردند و قصد عقب‌نشینی نداشتند. ما دو بار پرچم بعثی¬ها را از اماکن دولتی به زیر کشیدیم و آتش زدیم. در حالی که تمام شهر در دست دشمن بود، اما مسجد جامع همچنان در دست بچه¬های خودی بود و هیچ¬کس تمایل نداشت آن مکان مقدس را ترک نماید.

منبع : دفاع از خرمشهر، کریمی، قاسم، تهران، ایران سبز، 1395

پیوندهای مفید

Islamic republic of iran armyIslamic republic of iran armyIslamic republic of iran air forceIslamic republic of iran air defence
sign