
دفاع از خرمشهر (28)
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴
سقوط پادگان دژ حلقه محاصره خرمشهر روز به روز تنگتر میشد و کار مدافعان خرمشهر نیز سختتر. به طوری که، روز هفدهم مهرماه59 دشمن متجاوز موفق شد پادگان دژ را به تصرف خود درآورد و مدافعان اندک آن را به شهادت برساند، خانههای سازمانی پرسنل را، در حالی که هنوز اسباب و اثاثیه نظامیان در داخل […]
حلقه محاصره خرمشهر روز به روز تنگتر میشد و کار مدافعان خرمشهر نیز سختتر. به طوری که، روز هفدهم مهرماه59 دشمن متجاوز موفق شد پادگان دژ را به تصرف خود درآورد و مدافعان اندک آن را به شهادت برساند، خانههای سازمانی پرسنل را، در حالی که هنوز اسباب و اثاثیه نظامیان در داخل آن بود تخریب کرد و برخی را نیز به آتش کشید. در آن شرایط، بعثیهای از خدا بیخبر بر مجروحان و زخمیهای داخل پادگان دژ ترحم نکردند و با تانک از روی اجساد پاک شهدا و مجروحینی که روی زمین افتاده بودند و رمقی در بدن نداشتند عبور کردند و آنها را زیر شنی تانک له کردند، طوری که گوشت تن آن عزیزان به زمین چسبیده بود و جدا نمیشد. سرگرد مصطفی کبریائی فرمانده گردان دژ ، یکی از شهدای داخل آن پادگان بود.
خبرهای ناگوار از داخل پادگان باعث شد احساسات سایر رزمندگان شهر جریحهدار شود و کینه و نفرت بیشتری از دشمن در دلشان جای بگیرد. به همین خاطر، از گوشه و کنار خرمشهر رزمندگان دیگری به سمت پادگان حرکت کردند. ما چند نفر جوان مسجدسلیمانی به همراه بقیه آماده حرکت شدیم. من همانجا جلو مسجد جامع با چشمان خود دیدم تعدادی از خواهران خرمشهری و رزمنده بر خلاف انتظار همه، سوار خودرو وانت شده و با وجودی که برخی از آنان اسلحه هم نداشتند، آماده حرکت به طرف پادگان شدند و میخواستند همانند سربازان وارد عمل شوند و با دشمن بعثی بجنگند. آنها معمولاً در مسجد جامع و زیرزمین رستوران مقابل مسجد کارهای پرستاری و امدادرسانی انجام میدادند و خیلی از آنها هم برای رزمندگان غذا میپختند، ولی خبر ناگوار عبور تانکهای عراقی از روی اجساد پاک شهدا، آنقدر مدافعان خرمشهر را ناراحت کرده بود که خواهران هم عازم پادگان شدند. با این توصیف، قبل از اینکه خودرو حامل خواهران حرکت کند، همان سربازانی که خبر سقوط پادگان دژ را به مسجد جامع آورده بودند، اجازه ندادند خواهران وارد معرکه شوند. به همین خاطر، آنها را از وانت پیاده کردند و خودشان به جای آنها سوار شدند و به سمت پادگان حرکت کردند.
آفتاب در حال غروب کردن بود و تاریکی شب جای روشنایی روز را میگرفت. از گوشه و کنار شهر رزمندگان دیگری از جمله تکاوران دریایی ارتش و دانشجویان دانشکده افسری و بسیاری از نیروهای مردمی و جوانان خرمشهری به سوی پادگان حرکت کردند. پس از تجمع نیروها، نبردی سخت با متجاوزین عراقی آغاز شد. ابتدا جنگ و درگیری اطراف پادگان بود و سپس به داخل پادگان نیز کشیده شد. من حداقل 8 عدد کوکتل مولوتف همراه داشتم و قصد داشتم با هرکدام از آنها حداقل یک تانک عراقی را به آتش بکشم و منهدم کنم. دوستان من هم کاملاً مجهز بودند و با بمبهای دستی که داشتند، از هر جهت آمادگی برای نبردی سخت داشتند.
یکی از محدودیتهای کار با تانک در مأموریتهای جنگی، تاریکی شب است. با توجه به جثه بزرگ تانک و نداشتن دید کافی رانند و خدمه، عملاً تانک در شب کارآیی لازم را ندارد و فقط در حالت توقف میتواند شلیک کند، اگر بخواهد حرکت کند، حتماً باید چراغهایش را روشن کند تا مأموریتش را به نحو مطلوب انجام دهد و چنانچه تانک با چراغ روشن به حرکت درآید، به سرعت مورد اصابت گلوله نیروهای طرف مقابل قرار میگیرد و از بین میرود. به همین خاطر، آن شب تعداد زیادی از تانکهای دشمن در داخل و اطراف پادگان مستقر بودند، اما خاموش. در عوض، تیربارهای بالای تانک عراقیها به شدت کار میکردند و مثل بلبل چهچهه میزدند!
آن شب درگیری بسیار شدیدی بین مدافعان خرمشهری و متجاوزان عراقی درگرفته بود. پس از یک ساعت نبرد سخت و نفسگیر، تعدادی از خدمههای تانک فرار کردند و خیلی از آن وسیلهها بیصاحب شده بودند. در عوض بچههایی که همانند من کوکتل مولوتف داشتند، بمبهای دستی خود را به داخل همان تانکها میانداختند و آنها را به آتش میکشیدند. آن شب پادگان دژ مانند جهنم شده بود و از هر گوشه و کنار آن صدای انفجاری مهیب به گوش میرسید و به دنبال آن، شعلههای آتش به هوا برمیخاست. شب از نیمه نگذشته بود که پادگان دژ بار دیگر به تصرف مدافعان خرمشهری درآمد و آزاد شد.
روز بعد، در داخل پادگان دژ، هیچ خبری از متجاوزین عراقی نبود و در هر گوشه از آن مکان، نیروهای خودی مستقر بودند و از آنجا محافظت میکردند. صحنه جالب و دیدنی پادگان لاشههای تانک و نفربرهای عراقی بود که میسوخت و دودش به هوا میرفت. شاید بیش از 20 دستگاه از انواع خودروهای زرهی و غیرزرهی از شب گذشته طعمه حریف شده و در حال سوختن بودند. علاوه بر آن، حدود 30 تا 40 جسد عراقیها را هم دیدم که شب گذشته به درک واصل شده بودند. آن شب بقیه نیروهای متجاوز تا پشت سیلبند شمال خرمشهر فرار کردند و به عقب رفتند.
جنگ در داخل خرمشهر همینطور بود. یک روز محلی دست دشمن بود و روز بعد همان محل به دست نیروهای خودی میافتاد. در مجموع، دشمن به خاطر اینکه نیروهای بیشتری داشت، قدم به قدم جلوتر میآمد و حلقه محاصره خرمشهر روز به روز تنگتر میشد.
منبع : دفاع از خرمشهر، کریمی، قاسم، تهران، ایران سبز، 1395
