۳ دی ۱۴۰۴
در ایامی که در ارمنستان حضور داشتم، دولت ارمنستان آمده بود دو فروند بالگرد خریده بود. عین آلوئیت ما، یک کم هم بزرگتر، پسردایی من رئیس هواپیمائی مسافربری یک قسمت ارمنستان بود، وی با رئیس آنها آشنا بود، صحبت کرده بود، گفته بود که یک نفر آمده و قوم و خویش من هست و ساعت پروازش خیلی بالاست، مدت زیادی در جنگ عراق بوده و الان ارمنستان هست، از ایشان می توانید استفاده کنید. گفته بود حتما می خواهم او را ببینم.
دو سه روز بعد پسر دائی من را صدا کرد، رفتم دفترش، نشستم یک آقایی آمد، دو نفر بودند، یکی رئیس بالگردی ارمنستان بود. از من یک تعداد سواالتی کرد، یکی گفت که چند ساعت پرواز داری با بالگرد، گفتم حدود 7۰۰۰ ساعت، تا این کلمه را گفتم مات ماند.گفت 7۰۰۰ ساعت مگه شوخیه. گفتم من هم آموزشی پریدم، هم جنگی پریدم، گفت شما یک رزومه بنویس در مورد خودت، ما تصمیم می گیریم.گفتم این دو فروند بالگردی که شما از آمریکا خریدید، برای چی خریدید، گفت خیلی خوبه، هم امداد و نجات (رسکیو) هم برای توریست که میاد، با بالگرد می بریم و درآمد خوبی کسب می کنیم. گفتم دو نفر میشینن داخل این، یک عدد برانکارد هم داخل این بیشتر جا نمی گیره. جایی نداره برانکارد بگذارند. بیمار را باید بنشانند روی صندلی. گفتم چرا این اشتباه را کردید، این بالگردها را خریدید.گفت پس باید چی می خریدیم. من گوشیم رو درآوردم و بالگرد 1UH را نشان دادم. گفتم این بالگردرا می خریدید. 1۴ نفر توریست هم می توانید ببرید. همان 1UH یا ،2۰۵ فرقی نمیکنه، 1UH که میگوییم یعنی Helicopter Utility به معنی همه کاره، هم تیربار (گان شیپ)، هم مسافر می برد، هم اسلینک میزند، هم مهمات می برد. گفتم این بالگرد را بخرید، گفت چطور، گفتم 13 نفر مسافر می بره، هشت تا برانکارد در آن جا می گیره، کنارش هم مسلسل می بنده، گفت، حیف شد، ما دیر با شما آشنا شدیم، وگرنه قبل از خرید یک مصاحبه با شما می کردیم.
گفت حالا یک رزومه بنویس، گفت چند سالته، گفتم 7۵ سال. آن موقع 7۵ سالم بود(سال 1۴۰۰). گفت حیفکه سن شما بالاست، (من یادم نمی رود در ایتالیا استاد من 78 سالش بود که کنار من می نشست با یک عینک ته استکانی به من آموزش می داد) حالا ایشان چرا این حرف را زد نمی دانم. گفتم احتیاجی ندارم، رزومه هم بدهم فایده نداره.گفت چرا، رزومه بده ما تصمیم می گیریم. گفتم من دارم به کشور خودم برمی گردم. آنجا در ارمنستان دیش ماهواره گذاشته بودم و تلویزیون ایران را نگاه می کردم، فوتبال های زنده را نگاه می کردم، اخبار گوش می کردم،چون آنجا چیزی ندارند، اروپایی اند، یک سری چرت و پرت نشان می دهند، همینطور که نشسته بودم به خانومم گفتم، یک سوال می خواهم ازت بکنم، گفت، نمیخواهد سوال بکنی، فردا دیره همین الان بلند شو اثاث ها را جمع کن برگردیم مملکت خودمون. عجیب فکر من را خواند، سه روزه من اثاث ها را بستم و پسر دایی من هم کمک کرد، تمام اثاث منزل غیر از یخچال، تمام وسایل آشپزخانه و چینیجات و لیوان و … بسته بندی کردم با هواپیما فرستادیم فرودگاه امام خمینی، خودمان هم دو روز بعدش آمدیم مملکت عزیز خودمان ایران.
دسته بندی:
برچسب ها:
جدیدترین اخبار
اختتامیه آموزش معارف جنگ مشمولین وظیفه دانشگاهی(فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس) اعزامی ۱۴۰۴/۰۹/۰۱…
رئیس گروه هیئت معارف جنگ شهید «سپهبد علی صیاد شیرازی » منطقه جنوب شرق…
گزارش خبری برگزاری آموزش نظری «معارف جنگ» ویژه روحانیون حوزه علمیه قم آموزش نظری…
افتتاحیه آموزش معارف جنگ مشمولین وظیفه دانشگاهی(فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس) اعزامی ۱۴۰۴/۰۹/۰۱…
آموزش معارف جنگ جهت کارکنان وظیفه مقطع لیسانس به بالا و فوق دیپلم به…
اهدای لوح تبریک انتصاب فرمانده مرکز تربیت و آموزش ۰۴ بیرجند رئیس گروه معارف…
📅بمناسبت ۴ دیماه میلاد حضرت مسیح(ع) 🔺️حضور رهبر معظم انقلاب در منزل شهید مسیحی…






