۱۰ آذر ۱۴۰۴
خداراشکر، همیشه یک کتاب مقدس تو یک کیسه ای دارم که مادرم دوخته (خدابیامرز) و این کتاب مقدس دور دوخت است. گفت این را من می دهم به تو، خدا و حضرت عیسی(ع) همیشه نگهدارت باشد. این همیشه همراهم بود، یعنی مأموریت های عمان، مأموریت های پاکستان، ماموریت های جنگ، همیشه تو لباس پروازم بود و هنوزم دارم. من طی خدمت در هوانیروز هیچ بالگردی را داغون نکردم، در حالت اضطراری خیلی نشستم، هم در عمان نشستم، هم در پاکستان نشستم، دوره آموزشی که خیلی می نشستم، مثلا چیپ دتکتور انجین (چراغ تشخیص موتور) روشن می شد یعنی یک آهن آمد داخل توربین ها و سریع باید بنشینی، خطرناک ترینش هیدرولیک آف (خاموش شدن گردش روغن) است. چندین بار هیدرولیک آف نشستم.
یکدفعه با دانشجو داشتیم می رفتیم استیج فیلد (صحنه میدان)، آن موقع ستوان یکم بودم،که هیدرولیک من آف شد، آمریکایی ها اینجا بودند، که من نمی توانستم برگردم پایگاه با این وضعیت، مستحضر هستید که خط راه آهن را که احداث می کنند به موازات آن جاده خاکی هست، من یادم نمی رود رفتم پایین به برج (آمریکایی بودند)، وضعیت اضطراری را اعلام کردم، گفتم من کنار خط راه آهن توی جاده خاکی می نشینم، دیدم یکدفعه آمدم که ارتفاع کم کنم بنشینم،خیلی سخت بود، خیلی فرامین سفت می شود، همه فرامین سفت می شود، توی جاده خاکی لاین آپ(آماده)شدم که بروم رانینگ لندینگ (نشستن توام با سرخوردن ) انجام بدهم، روی زمین باید کشیده بشید تا بایستد، دیدم بالگرد رسکیو (نجات) کنار من است، آمریکایی بود، یک پسر خوبی بود به اسم باب، گفت Hello آرت، سلام آرت، .( take it easy take it easy you are clear) من هم گذاشتمش پایین.
یک بار در عمان در بیابان گذاشتم پایین، فوری رسکیو آمد، میتنس (تعمیرکاران)آمدند، لاین پاره شد، چندین بار، من تا حالا سانحه ندادم، هر چی بود نقص فنی خود بالگرد بود.
یک بالگرد در عملیات خیبر، یک ایراد فنی داشت، دیوانه شده بود. خلبان نمی توانست این را درست کند، به فرمانده گفت این را فقط ملیکیان می تواند بردارد بیاورد، میدوی و مانستون، مانستون منطقه مأموریتی ما بود، میدوی جای خواب و … بود، حدود 2۰ دقیقه پرواز بود، گفت این را باید ببریم آنجا موتورش را بگذاریم پایین، اینجا نمی توانیم بگذاریم، هیچی نداریم، فرمانده می گفت میاریم اینجا و فلان آخه خطرناکه، گفت تنها کسی که این بالگرد را می تواند بردارد ببرد سالم بگذاردآنجا ملیکیان هست، اسم استوار را هنوز یادم هست، اسمش ناجی بود، گفتم ناجی، من می برمش، مسئله ای ندارد، گفت من هم با شما میایم، خلبان و من هم همراهت میاییم با خدمه پروازی، گفتم فکر می کنید اشکال ممکن است کجا باشه، من آوردمش تو هاور، دیدم بالگرد عجیب لرزش (VIBERITION) دارد، موتورش درست کار نمی کند، گفتم این از بلید (ملخ)نیست، هر چی هست از موتور است. گفت آره دیگه، یعنی روی زمین که نشسته بودی اینطوری می شدی وقتی موتور داشت می لرزید، خلاصه، گفتم من با ارتفاع پایین سرعت کم، 2۰ دقیقه راه است ما ۴۰ دقیقه ای می رویم، هرجای صدای «پر پر پر» آمد من فرود میام، گفت آره، دیگه منطقه خودی بود، خطرناک نبود، خدا را صد میلیون بار شکر، گفتم یا حضرت عیسی یا عیسی بن مریم کمکم کن، دست را گذاشتم روی TRIGER (دکمه)، روشن کردم آوردمش هاور، مثل اینها که پارکینسون دارند، بالگرد اینجوری می شد، خلاصه برداشتمش آوردمش آنجا، گذاشتمش توی پارکینگ و خاموشش کردم، فرمانده گفت که نمی ترسیدی، گفتم نه، برای این که 2-3 متری زمین رفتم، آنجا هم بیابان بود، یک تقدیرنامه به من داد.
دسته بندی:
برچسب ها:
جدیدترین اخبار
اختتامیه بیستوچهارمین دوره آموزش نظری معارف جنگ در دانشگاه علوم و فنون هوایی شهید…
شجاعت و انسانیت خلبانان ایرانی، الگوی غرور ملی سردار سرتیپ پاسدار محمد جعفر اسدی،…
آموزش معارف جنگ کارکنان وظیفه مقطع تحصیلی کاردانی به پایین مرا ۰۲ شهید انشایی…
مراسم اختتامیه آموزش معارف جنگ جهت کارکنان وظیفه لیسانس و فوق لیسانس اعزامی۱۴۰۴/۰۸/۰۱در مرکز…
معاون اجرایی ارتش جمهوری اسلامی ایران: دفاع مقدس گنجینهای پایانناپذیر از تجربه و فناوری…
افتتاحیه آموزش معارف جنگ جهت کارکنان وظیفه لیسانس به بالا اعزامی ۰۱/ ۰۸/ ۱۴۰۴…
امیر معاون هماهنگ کننده و رئیس ستاد فرماندهی کل ارتش جمهوری اسلامی ایران: هنگامی…







